جدول جو
جدول جو

معنی بارسنجی - جستجوی لغت در جدول جو

بارسنجی(سَ)
عمل بار سنجیدن. قپان کردن بار. توزین کردن بار. وزن کردن بار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باربندی
تصویر باربندی
بار بستن، عمل بستن بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارسنج
تصویر بارسنج
کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار، هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان
فرهنگ فارسی عمید
(رِ کَ)
منسوب است به بارسکث که یکی از شهرهای چاچ است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عمل بستن و تهیه کردن بارها.
لغت نامه دهخدا
(طُ رُ)
قریه ای است نزدیک قفص از نواحی بغداد که ابونواس از آن یاد میکند در این شعر:
و باطرنجی فالقفص ثم الی
قطربل مرجعی و منقلی.
(از معجم البلدان و مراصدالاطلاع) ، باریک بین. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ جِ)
بارسنج. بارسنجین. (دمزن). رجوع به بارسنج و ناظم الاطباء: بارسنج و شعوری ج 1 ورق 179 برگ ب شود، به رنگ بارفتن، سپید تیره که کمی به کبود زند
لغت نامه دهخدا
(رِ کَ)
احمد بن حماد چاچی بارسکثی، مکنی به ابواحمد (از دانشمندان) منسوب به بارسکث است. (انساب سمعانی) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پارسچی، نگهبان بارس، مراقب یوز و ببر و پلنگ: در تربیت فرمودن کار قوشجیان و بارسجیان، (تاریخ مبارک غازانی چ 1358 انگلستان ص 165)، و پیش ازین قوشچیان و پارسچیان جانور و فهد از ولایت به اولاغ می آوردند، (ایضاً ص 277)، و این زمان بنادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند، (ایضاً ص 345)، چنان اندیشید که اول فرمود که یکهزار جانور و سیصد قلاده یوز کفاف است که از ولایات بیارند و امراء قوشچی و پارسچی را فرمود تا در ولایات کسانی را که لایق دانند معین کنند، (ایضاً ص 343)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
عمل و کیفیت بادسنج. تکبر. غرور. رجوع به بادسنج (مادۀ نخست) شود، بازیچۀ اطفال را گویند و آن چوبی یا چرمی باشد که ریسمانی بر آن بندند و در کشاکش آرندتا صدایی از آن ظاهر گردد و آنرا در خراسان بادفرنگ خوانند. (برهان). بادفر که بازیچۀ کودکان بود خواه چوبی باشد و یا چرمی. (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه، بادافراه، بادافرا، بادفرا، بادفرنک، بادفرنگ، بادفر، بادفره، بادبرک، بادفرک، بادفر، بادفره، بادبرک، بادبر، بادبره، بادپر، گردنای، پل، گلگیس، خذروف، فرفره، بادفرک، فرفروک، خرّاره، بادبره، پهنه، بهنه، فرموک، فرفر، شیربانگ، دوامه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ / دِ)
وزّان. قپاندار. (دمزن). رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارسنج
تصویر بارسنج
قپاندار، اسبابی که با آن بار را وزن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراسنجی
تصویر فراسنجی
آنالوژی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
استطلاعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
Survey
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
enquête
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
encuesta
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
調査
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
pesquisa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
ankieta
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
опрос
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
опитування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
جائزہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
การสำรวจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
סֶקֶר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
调查
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
Umfrage
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
uchunguzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
설문 조사
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
enquête
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
জরিপ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
सर्वेक्षण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
sondaggio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نظرسنجی
تصویر نظرسنجی
survei
دیکشنری فارسی به اندونزیایی