جدول جو
جدول جو

معنی باردیز - جستجوی لغت در جدول جو

باردیز
باردیس، نام قصبۀ کوچکی است در طول حدود روسیه، در سنجاق چلدیر قدیم، و بر نهری از انهار تابع چوروق صو واقع گشته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارشین
تصویر بارشین
(پسرانه)
در اصطلاح مردم فارس، درختچه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارسین
تصویر بارسین
(پسرانه)
زاده خدای ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریز
تصویر باریز
(دخترانه)
میوهایی که به وسیله باد از درخت کنده می شود (نگارش کردی: باژ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باردار
تصویر باردار
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸)، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادخیز
تصویر بادخیز
جایی که در آن باد بسیار می وزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازدید
تصویر بازدید
دیدار کردن، دیدار دوباره، به دیدن کسی رفتن که قبلاً به ملاقات آمده، رسیدگی به کاری
فرهنگ فارسی عمید
چوب درازی که تکه ای پارچه بر سر آن می پیچند و نانوایان آن را با آب خیس می کنند و داخل تنور را پاک می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارخیز
تصویر بارخیز
حاصلخیز، بارور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردهی
تصویر باردهی
میوه دادن، حاصل دادن
فرهنگ فارسی عمید
یا جان اوغلان باردی، فرزند شاهرخ بود که در صغر سن درگذشت، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 639 و جان اوغلان شود
لغت نامه دهخدا
ابوعلی حسن بن ضحاک بن مطربن هناد باردیزی بخاری، منسوب به باردیزۀ بخارا، وی در شعبان 326 هجری قمری درگذشت وظاهراً از محدثان بود، رجوع به معجم البلدان ج 2 و انساب سمعانی و احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 450 شود
ابواسحاق یعقوب بن اسرائیل بن شمیدع، از قریۀ باردیزۀ بخارا بود، سفری بخراسان کرد و در زمرۀ محدثان بود و در جمادی الاولی سال 309 هجری قمری درگذشت، رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سبلوئیۀ بخش زرند شهرستان کرمان، در 36هزارگزی جنوب زرند سر راه مالرو عمومی زرند - رفسنجان در کوهستان واقعست، منطقه ای است سردسیر با 289 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات، حبوبات و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است و دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکیست از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، در 44هزارگزی جنوب باختر میرجاوه در 15هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش واقعست، دارای 50تن سکنه میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
پاریز، پاییز، بمعنی خزان، (آنندراج)، پاییز و فصل پاییز، (ناظم الاطباء)، پاییز، (دمزن)، رجوع به پاییز شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به باردیزه، یکی از قرای بخارا، (از معجم البلدان) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
از قرای بخارابود. (از معجم البلدان) (انساب سمعانی: باردیزی)
لغت نامه دهخدا
قسمی از صوف پشمی تر کرده شده که بر چوبی پیچند و نان پزان تنور را صاف و پاک کنند و برای منع افروختگی آتشی بکار برند، (آنندراج)، چوب درازی که در سر آن پارچۀ مرطوبی پیچیده اند و خبازها با آن تنور نانوائی را پاک کرده و یا سرد می کنند، (ناظم الاطباء) (دمزن)
لغت نامه دهخدا
نام محلی در کنار راه تبریز به اهر میان روبیا و اهرچای (رود اهر) در 112200گزی تبریز
لغت نامه دهخدا
نام شهر، (از لطایف) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 48هزارگزی شمال خاوری بندرعباس و 7هزارگزی جنوب راه فرعی بندرعباس - میناب در جلگه واقع است، هوایش گرم و دارای 450 تن سکنه میباشد، آبش از قنات و محصولش خرما و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است، مزارع قاسم آباد، میتو، خوش آمدجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
شاخه هائی ازگیاهان که ممکن است بر روی آنها میوه ای پیدا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
آنچه که بار را بدان پیچند مانند نوار ریسمان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار خیز
تصویر بار خیز
شاخه هایی از گیاهان که ممکن است میوه بر روی آنها پیدا شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربدی
تصویر باربدی
منسوب به باربد آهنگ ساخته باربد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی از پارسی بگ و بیک برابر با بزرگ و والا بر گرفته از واژه بغ پارسی است بار بد بار سالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگین
تصویر بارگین
پارگین
فرهنگ لغت هوشیار
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
خورجین، جای بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارلیف
تصویر بارلیف
حجاری بر جسته
فرهنگ لغت هوشیار
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبیز
تصویر بادبیز
فصل خزان پاییز تیر خریف برگ ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازخیز
تصویر بازخیز
قیامت و روز عدالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریز
تصویر اباریز
جمع برز، دیگ ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار مجدد دوباره دیدن، ملاقات شخصی از دیگری که وی قبلا بملاقات آمده باشد، رویت مکانی و ناحیه ای، رسیدگی بامری
فرهنگ لغت هوشیار
رتبه، دفعه مثل کادوم بادری به معنی کدام مرتبه
فرهنگ گویش مازندرانی