- باردان
- خورجین، جای بار
معنی باردان - جستجوی لغت در جدول جو
- باردان
- جای بار، هر چه در آن کالا یا باری می گذارند، خورجین، جوال
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
صاحب نظر، صاحبنظر
جوال، تنگ ظرف شراب، شراب
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
خرجین جوال، صراحی (شراب)
زمینی که شاخه های درخت را در آن فرو برند تا سبز شود و از آنجا به جای دیگر نقل کنند تخمدان
ظرفی که در آن تارهای ساز نگاهدارند
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
دانۀ انار
آتشدان، منقل
آتشدان، منقل
آبستن، برای مثال اگر مار زاید زن باردار / به از آدمی زادۀ دیوسار (سعدی۱ - ۶۸) ، میوه دار مثلاً درخت باردار، حامل بار
باتجربه، کارآزموده، دارای مدرک فوق دیپلم، خدمتگزار
شناسنده، داننده کار، هوشمند، عاقل، دانا، زیرک، قابل، هنرمند
ترکیبی است از پیرامیدن و نوالژین که اثر ضد درد و ضد تب قوی دارد و در درمان زکام سرما خوردگی سیایتک روماتیسم لومبا گوومیگرن استعمال میشود این دارو را در تجارت بصورت قرصهای 50 سانتیگرمی میفروشند و مقدار معمولی استعمال آن 2- 1 گرم است
دانه انار
چوبی کمه دو سر آن باریک و میانش ضخیم است و خمیر نان را بوسیله آن تنک سازند
میوه دار، آبستن، حامله
جوال، تنگ، ظرف شراب، شراب
خردمند، کارآزموده
زمینی که در آن دانه ها یا قلمه های درختان را بکارند تا پس از سبز شدن به جای دیگر انتقال بدهند، تخمدان، دانه دان
Pregnant
беременная
schwanger
вагітна
w ciąży
grávida
incinta
embarazada
enceinte
zwanger