- بارداری
- حاملگی، آبستنی
معنی بارداری - جستجوی لغت در جدول جو
- بارداری
- آبستنی، آبستن بودن، حالت زن یا حیوان ماده از هنگام گرفتن نطفه تا موقع زاییدن، بارداری
- بارداری
- Gestation
- بارداری
- беременность
- بارداری
- Schwangerschaft
- بارداری
- вагітність
- بارداری
- gestação
- بارداری
- gravidanza
- بارداری
- gestación
- بارداری
- gestation
- بارداری
- zwangerschap
- بارداری
- การตั้งครรภ์
- بارداری
- kehamilan
- بارداری
- गर्भावस्था
- بارداری
- הֵרָיוֹן
- بارداری
- ujauzito
- بارداری
- গর্ভাবস্থা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و عمل انباردار
اکتراث
ممانعت، منع، نهی، ابتار
آبستنی حاملگی حمل
شغل و عمل باغدار
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها،برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها،
Inhibition
ингибирование
Hemmung
гальмування
inhibicja