شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
شغل و عمل کاردار، دارای کار بودن حکومت، والی گری، ادارۀ امور، گرداندن کارها، برای مِثال به خدایی که کرد گردون را / کلبۀ قدرت الهی خویش ی که ندیدم ز کارداری عشق / هیچ سودی مگر تباهی خویش (خاقانی - ۸۸۹)
عمل انباردار. (ناظم الاطباء). شغل انباردار. انباربانی. (یادداشت مؤلف) ، قرین کردن. همراه کردن: خرد را چو با دانش انباز کرد بدل پاسخ نامه را ساز کرد. فردوسی. خرد با دل روشن انباز کرد باندیشه مر نرد را ساز کرد. فردوسی. گر بسی مایه داری آخر کار حسرت و عجز را کنی انباز. عطار. طفل جان از شیر شیطان بازکن بعداز آنش با ملک انباز کن. مولوی. ، مانند کردن. چیزی را نظیر و مانند چیز دیگر ساختن: نان اگر مر تنت را با سروبن انباز کرد علم جانت را همی سر برتر از جوزا کند. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 135)
عمل انباردار. (ناظم الاطباء). شغل انباردار. انباربانی. (یادداشت مؤلف) ، قرین کردن. همراه کردن: خرد را چو با دانش انباز کرد بدل پاسخ نامه را ساز کرد. فردوسی. خرد با دل روشن انباز کرد باندیشه مر نرد را ساز کرد. فردوسی. گر بسی مایه داری آخر کار حسرت و عجز را کنی انباز. عطار. طفل جان از شیر شیطان بازکن بعداز آنش با ملک انباز کن. مولوی. ، مانند کردن. چیزی را نظیر و مانند چیز دیگر ساختن: نان اگر مر تَنْت را با سروبن انباز کرد علم جانت را همی سر برتر از جوزا کند. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 135)