آنکه رخصت دخول خواهد. طالب اجازۀ دخول. بارجوی. آنکه از شاهی یا امیری بار طلبد. خواهندۀ بار. طلب کننده اجازه برای شرفیابی بحضور امیر یا شاهی: چو آمد بنزدیکی بارگاه بگفتند با شاه از آن بارخواه. فردوسی. بآرام بنشست بر گاه شاه برفتند ایرانیان بارخواه. فردوسی. نیارست کس رفت نزدیک شاه مگر زادفرخ بدی بارخواه. فردوسی. بر بساط بارگاه و ساحت درگاه او گاه قیصر بارخواه و گاه خاقان دادخواه. محمد بن نصیر
آنکه رخصت دخول خواهد. طالب اجازۀ دخول. بارجوی. آنکه از شاهی یا امیری بار طلبد. خواهندۀ بار. طلب کننده اجازه برای شرفیابی بحضور امیر یا شاهی: چو آمد بنزدیکی بارگاه بگفتند با شاه از آن بارخواه. فردوسی. بآرام بنشست بر گاه شاه برفتند ایرانیان بارخواه. فردوسی. نیارست کس رفت نزدیک شاه مگر زادفرخ بدی بارخواه. فردوسی. بر بساط بارگاه و ساحت درگاه او گاه قیصر بارخواه و گاه خاقان دادخواه. محمد بن نصیر
عمل بازخواه، برگرداندن: چون خواجه به خانه نبود جامه هم آنجا رها کردم تا بها بازرساند. (سندبادنامه ص 244). گوشت بستدم و بخانه باز میرفتم، بادم درربود، آوازی شنیدم که ای باد او را ب خانه خود بازرسان. (تذکرهالاولیاء عطار)
عمل بازخواه، برگرداندن: چون خواجه به خانه نبود جامه هم آنجا رها کردم تا بها بازرساند. (سندبادنامه ص 244). گوشت بستدم و بخانه باز میرفتم، بادم درربود، آوازی شنیدم که ای باد او را ب خانه خود بازرسان. (تذکرهالاولیاء عطار)