- بارتنگ
- بارهنگ
معنی بارتنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- بارتنگ
- بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین
گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون، خرغول
((هَ))
فرهنگ فارسی معین
گیاهی با ساقه های نازک وبرگ های بیضی شکل، بلندیش تا نیم سانتی متر می رسد، دانه های ریز و لعاب دار دارد که خاصیت نرم کننده و ملین دارد، خرگوشک، بارتنگ، چرغول
رنگدار، ملون
تنگی که بالای زین اسب می بندند، زبرتنگ، بندی که با آن اطفال را در قنداق یا در گهواره می بستند
ارژنگ، نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده، جایی یا چیزی که دارای نقش و نگار زیبا باشد، نقش و نگار
((اَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
ارژنگ، نام کتاب مانی که دارای انواع نقش و نگار بوده و به موجب آن مانی ادعای پیغمبری داشت
سینه بند، پیش بند
با ادب، ادیب، ادب آموخته، رفیع و بلند مرتبه
هر چیز لایق بافتن
پستان بند زنان
عنکبوت
سنگی که در یک کفه ترازو گذارند تا با کفه دیگر برابر گردد پارسنگ پاهنگ
ترنج، نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند، بالنگ
بازار گرم، رواج، رونق دار
باردار، دارای بار
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
قپاندار، اسبابی که با آن بار را وزن کنند
آنکه بارها را بندد، نواری که با آن بار را استوار کنند
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
شاه تیر چوب بزرگ
درختی از تیره گل سرخیان که خاردار است و دارای گلهای سفید و قرمز و صورتی میباشد. گل آذینش دیهیم است. میوه اش قرمز و کوچک و کمی تلخ مزه است. این گیاه دارای گونه های مختلفی است که در تمام جنگلهای شمالی ایران (طوالش و گیلان و کلارستاق و نور و کجور و گرگان) وجود دارد و بیشتر در ارتفاعات فوقانی جنگل دیده میشود می انز راج اربو الم دلی الندری گارن. ملج غبیرای بری
قابل باختن لایق باختن
باادب، ادب آموخته، دانا، عاقل
ریگزار، زمین سخت، زمین پوشیده از ریگ، زمین پر ریگ، ریگستان، زراغنگ، زراغن، زاراغنگ
تنگ نظر، کوته نظر، دون همت، بخیل
درخور بافتن، لباسی که بافته شده باشد
سینه بند کودکان، پیش بند، پستان بند زنان
کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار، هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان