- باربا
- چغندر، لبو
معنی باربا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متواتر، پی در پی، مکرراً
کراراً، چندین بار، اکثراً
بارگاه
ترکی از پارسی بگ و بیک برابر با بزرگ و والا بر گرفته از واژه بغ پارسی است بار بد بار سالار
حمال
شایسته، سزاوار، رایج
در دورۀ اتابکان فارس، منصب بزرگ دربار
کسی که بار بر پشت خود حمل می کند، حمال
رئیس یا بزرگ بار (دربار)، سالار بار، رئیس تشریفات
بارگاه، کاخ و دربار پادشاه، خیمۀ پادشاهی، جای رخصت و اجازه، جایی که پادشاهان مردم را بار بدهند و به حضور بپذیرند
یا کاهر بای سیاه
آش انار: (دفع مضرت (شرابی که آفتاب پرورده باشد) با سکبا و سماق و ناربا کنند)
آش انار
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پدر بزرگ، با احترام اسم از پدر بردن، تخلص شاعرکرد، حسین کرم الله، نام شاعرو عارف کرد، بابا طاهر عریان
پیرمرد کامل، پدر
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، ابی، ابا، والد، اتا، بابو، اب، آتابرای مثال طفل تا گیرا و تا پویا نبود / مرکبش جز گردن بابا نبود (مولوی - ۷۲) ، پدربزرگ
عنوانی برای برخی از عارفان مثلاً باباطاهر عریان
عنوانی غیر محترمانه برای شخص مجهول یا کسی که نمی خواهند نامش را ببرند، یارو مثلاً یک بابایی چرخ ماشین را پنچر کرده
عنوانی برای برخی از عارفان مثلاً باباطاهر عریان
عنوانی غیر محترمانه برای شخص مجهول یا کسی که نمی خواهند نامش را ببرند، یارو مثلاً یک بابایی چرخ ماشین را پنچر کرده
پدر، پدربزرگ، عنوانی برای عارفان و حکیمان، باباافضل، باباطاهر، شخص، کس (عنوانی غیرمحترمانه)