جدول جو
جدول جو

معنی بارانیا - جستجوی لغت در جدول جو

بارانیا
نام ایالتی است در مجارستان که مابین دو نهر دراوه و دانوب واقع گشته است، طولش 88 و عرضش 66 هزارگز میباشد، و مرکزش قصبۀ فنف کیرش (یعنی پنج کلیسا) میباشد، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران مثلاً روز بارانی، کنایه از دارای اشک مثلاً چشم بارانی، دارای باران، لباسی که آب در آن نفوذ نمی کند و هنگام باریدن برف و باران بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
نام کلاهی است که در روزهای باران بر سر گذارند، (برهان) (ناظم الاطباء)، کلاهی است هنگام باران پوشندش تا بآب باران جامه ها تر نشوند، و آن طریقه چهری (کذا) میباشد، خواجه فرماید:
چرا باید که وامانی بملبوسی و مأکولی
اگر مرد رهی بگذر ز بارانی و بورانی،
(از شرفنامۀ منیری)،
نمد یا سقرلاتی جامه و کلاهی که در بارش پوشند، (غیاث)، کلاه و لباسی که موقع باران می پوشند، (شعوری ج 1 ورق 97)، کلاه برای حفظ از باران، (دمزن)، ستور باری، گمراهی، (ناظم الاطباء)، این معنی برای این لغت قیاساً نادرست مینماید و مأخذ ناظم الاطباء هم معلوم نشد
لغت نامه دهخدا
نام قبیله ای است از ترکان، (برهان) (ناظم الاطباء) (دمزن)
لغت نامه دهخدا
نام شاعری باستانی و از او بیتی چند در لغت نامۀ اسدی بشاهد آمده است:
در بیابان بدید قومی کرد
کرده از موی هر یکی کولا،
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن
هرچه بینی ز مردمان مستان (بستان)
هرچه یابی زحرص کوت مکن، مخارج سفر و لوازم سفر و کرایۀ بار، (ناظم الاطباء)
حاتم بن محمد بن حاتم، منسوب به باران مرو، محدث بوده و از عمر بن سرسیل (کذا) و اسحاق بن منصور و عقبه بن عبداﷲ سماع کرد، نام وی را ابودرعۀ مسیحی در تاریخ مرو بدینسان آورده است، (از انساب سمعانی)، رجوع به معجم البلدان شود
اسحاق بن ابراهیم، صاحب دیوان الادب اللغویان، دائی ابونصر اسماعیل بن حماد الجوهری، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو، (معجم البلدان)
ابونصر اسماعیل بن حمّاد الجوهری، صاحب کتاب الصحاح در لغت، منسوب به باران قصبه ای نزدیک مرو، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
منسوب به باران. (دمزن). ممطر. ممطره. (منتهی الارب) (دهار) : هوائی بارانی. موسمی بارانی.
- روز بارانی، روزی که باران آید.
- امثال:
پیرزن نمرد تا روز بارانی. (امثال و حکم دهخدا).
- شبی بارانی، لیله ممطره.
، حیوان بارکش. باربر:
گاوان و خران باربردار
به زآدمیان مردم آزار.
سعدی (گلستان).
رجوع به بارکش و باربر و ’دمزن’ شود، حامل. حامله. زن ومادۀ حیوان که حامله شود و بار گیرد، راه بن بست. (شعوری). راه سخت و صعب (طریق غیرنافذ یعنی چقمز یول [ترکی). (دمزن)
منسوب است به باران که قریه ای است از قرای مرو که دره بارانش خوانند، (سمعانی) (حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 655 - 658)
لغت نامه دهخدا
لباسی که آب در آن نفوذ نکند و هنگام باریدن برف و باران آنرا بر تن می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده هزار افشان از گیاهان گیاهی است که مانند عشقه بر درختها پیچد. میوه آن شبیه بانگور است و جهت دباغت بکار برند حالق الشعر هزار افشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانیدن
تصویر بارانیدن
فرو ریختن باران، سبب باریدن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
مربوط به باران، تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بارانداز
تصویر بارانداز
اسکله
فرهنگ واژه فارسی سره
باشی، مطری، باران زا، آمپرمابل، پالتو، مربوط به باران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گر کسی بیند بر تن او بارانی بود و او در خدمت پادشاه بود، دلیل است که نام نیک او و مدح و ثنای او در پیش مردمان فاش شود. اگر بارانی او از جهت جامه بود، دلیل است که او فائده دیدن در دنیا حاصل شود. محمد بن سیرین
اگر بیند که بارانی او از پشم بود یا از کتان یااز پنبه و به گونه سبز است، دلیل بر نیکوئی بود اما بارانی زرد، دلیل بر رنج و بیماری بود. اگر بارانی کبود بود، دلیل بر گناه و معصیت بود. اگر بارانی سفید بیند، دلیل است بر خیر و منفعت که ازجائی بدو رسد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
ممطرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
Drizzly, Rainy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
pluvieux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
小雨的 , 阴雨的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
মুষলধারে , বৃষ্টির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
дождливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
regnerisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
дощовий , дощовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
بوند بوند بارش , بارش والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
mvua hafifu, mvua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
chuvoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
hafif yağmurlu, yağmurlu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
이슬비의 , 비 오는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
霧雨の , 雨の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
גשם קל , גשום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
deszczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
gerimis, hujan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
ฝนตกปรอยๆ , ฝนตก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
druilerig, regenachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
lluvioso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
piovoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بارانی
تصویر بارانی
वर्षा वाला
دیکشنری فارسی به هندی