ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان پشت آربابا بخش بانۀ شهرستان سقز که در 12هزارگزی جنوب بانه و 2هزارگزی کوخه مامو واقعست و35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحبله، درختان بارآور: بره هست چندان که آید بکار درختان بارآور سایه دار. فردوسی. سپهبدنژادی و گندآوری رزی دید در راه بارآوری. فردوسی. دوصد میل ره بیشه باشد فزون درختان بارآور گونه گون. اسدی (گرشاسب نامه). ز ناگه بر مرغزاری رسید درختان بارآور و سبز دید. اسدی (گرشاسب نامه). هوای خوش و بیشه های فراخ درختان بارآور سبزشاخ. نظامی. و درخت آن بقوت تر و بانشاطتر و بارآورتر. (فلاحت نامه).
برور. میوه آور و میوه دار و مثمر. (ناظم الاطباء). باثمر: درختی بارآور. الحُبْله، درختان بارآور: بره هست چندان که آید بکار درختان بارآور سایه دار. فردوسی. سپهبدنژادی و گندآوری رَزی دید در راه بارآوری. فردوسی. دوصد میل ره بیشه باشد فزون درختان بارآور گونه گون. اسدی (گرشاسب نامه). ز ناگه بر مرغزاری رسید درختان بارآور و سبز دید. اسدی (گرشاسب نامه). هوای خوش و بیشه های فراخ درختان بارآور سبزشاخ. نظامی. و درخت آن بقوت تر و بانشاطتر و بارآورتر. (فلاحت نامه).
مخفف و مرخم بادآورد. کنایه از چیزی باشد که مفت و بی تعب بدست آید. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به بادآوردشود. مالی که بدست آید. آنچه را باد با خود آورد. (شعوری) (فرهنگ لغات شاهنامه). رجوع به بادآورد شود.
مخفف و مرخم بادآورد. کنایه از چیزی باشد که مفت و بی تعب بدست آید. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به بادآوردشود. مالی که بدست آید. آنچه را باد با خود آورد. (شعوری) (فرهنگ لغات شاهنامه). رجوع به بادآورد شود.
مخفف و مرخم بادآورد، گنج خسروپرویز: دگرگنج کش نام بادآور است فراوان درو زیور و گوهر است. فردوسی (ازآنندراج). دگر گنج بادآورش خواندند شمارش بکردند ودرماندند. فردوسی، کنایه از اندام نهانی زن باشد. توفیق گوید: مپرس از من از آن بادام توأم دل عاشق دونیم آنجاست از غم. (از آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 52)
مخفف و مرخم بادآورد، گنج خسروپرویز: دگرگنج کش نام بادآور است فراوان درو زیور و گوهر است. فردوسی (ازآنندراج). دگر گنج بادآورش خواندند شمارش بکردند ودرماندند. فردوسی، کنایه از اندام نهانی زن باشد. توفیق گوید: مپرس از من از آن بادام توأم دل عاشق دونیم آنجاست از غم. (از آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات ص 52)