پرستندۀ باد. مجازاً، هوی پرست. هوسباز: پیش آن بادپرستان بشکوه کوه ثهلان شوم انشأاﷲ. خاقانی، معرف را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معرف که بادفروش نیز گویند. رجوع به بادپران، بادفروش، بادخان و بادپر شود، جای گذار باد در فراز و نشیب، اعنی بادگیر. (صحاح الفرس). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باد در آن درآید. (آنندراج). رجوع به بادپروا، بادخن، بادخان و بادگیر شود: برگذار حملۀ او بوقبیس تودۀ خاکی شمر در بادخوان. اثیر اخسیکتی (از آنندراج: بادپروا)
پرستندۀ باد. مجازاً، هوی پرست. هوسباز: پیش آن بادپرستان بشکوه کوه ثهلان شوم انشأاﷲ. خاقانی، معرف را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معرف که بادفروش نیز گویند. رجوع به بادپران، بادفروش، بادخان و بادپر شود، جای گذار باد در فراز و نشیب، اعنی بادگیر. (صحاح الفرس). خانه ای را گویند که بادگیر داشته باشد که باد در آن درآید. (آنندراج). رجوع به بادپروا، بادخن، بادخان و بادگیر شود: برگذار حملۀ او بوقبیس تودۀ خاکی شمر در بادخوان. اثیر اخسیکتی (از آنندراج: بادپروا)
عمل پرستیدن خدا. حالت پرستیدن خدا. حالت اعتقاد خدا (یادداشت بخط مؤلف). تدین. دینداری. (ناظم الاطباء) : در همه حالها راستی و یکدلی و خداپرستی خویش اظهار کرده است. (تاریخ بیهقی). در پرستشگهی گرفته قرار نیستم جز خداپرستی کار. نظامی
عمل پرستیدن خدا. حالت پرستیدن خدا. حالت اعتقاد خدا (یادداشت بخط مؤلف). تدین. دینداری. (ناظم الاطباء) : در همه حالها راستی و یکدلی و خداپرستی خویش اظهار کرده است. (تاریخ بیهقی). در پرستشگهی گرفته قرار نیستم جز خداپرستی کار. نظامی
عبادت اصنام. بت پرستیدن. وثنیت. ستایش بت. عبادت بت. پرستش بت. (از ناظم الاطباء). رجز. (منتهی الارب). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: زمان بروز عبادت کذب و بت پرستی را معین نتوان نمود و بهیچ وجه اشاره بر این مطلب قبل از طوفان دیده نمیشود.یوسفون مورخ و بسیاری از اجداد متقدمین را گمان چنان است که بعد از بلیۀ طوفان چندان طولی نکشید که آئین بت پرستی در میان مردم شیوع پیدا کرد. عبرانیان راصورت و شکل مخصوصی برای بت پرستی نبود، بلکه وقتی درمصر بودند خدایان مصریان و در دشت خدایان کنعانیان و مصر و عمونیان و موآبیان را عبادت میکردند و چون به کنعان وارد شدند خدایان فینیقیان و شامیان و اقوام حوالی را سجده بردند، دور نیست که راحیل بتهای خانه پدر خود را عبادت میکرد، یعقوب پس از آنکه از ارام النهرین مراجعت نمود قوم خود را مجبور کرد که خدایان را از میان خودشان دور کنند و هم اینکه خدایان و گوشواره های ایشان را که محتمل است نسبتی به بت پرستی داشته از آنها گرفته در زیر درخت بلوط که در شکیم است دفن کرد. ترافیم نمونۀ بت پرستی بود. سلیمان محض ترضیه و خشنودی زنان بیگانه خود اغوا شده معبدهایی چندبرای عبادت و احترام اشتاروت الهۀ فینیقیان و مولک خدای عمونیان و گموش خدای موآبیان برپا نمود. اسباطشمالی هم گوساله های طلائی ساخته در دان و بیت ایل نصب و نه تنها گوساله های طلایی بلکه سایر اصنام را نیز همچون بعل و اشتاروت عبادت نمودند، در ایام سلطنت آحاب بت پرستی به اعلا درجۀ کمال رسید، در ایام انطیوخس اپی فانیس در سنۀ 167 قبل از میلاد بعضی از یهودان به رضایت یا به اجبار به بت پرستی یونانیان مشغول گردیدند. البته در شریعت موسوی قانون این است که بت پرست را سنگسار و هلاک سازند. (از قاموس کتاب مقدس) : بت پرستی گرفته ایم همه این جهان چون بت است و ماشمنیم. رودکی. تا می پرستی پیشۀموبدست تا بت پرستی پیشۀ برهمن. فرخی. ره بت پرستی هم از شیث خاست. اسدی (گرشاسب نامه). ایشان بخدمت آن (صورت) مشغول شدند و بت پرستی در عالم پدید آمد. (قصص الانبیاء ص 30). گر ترا جز بت پرستی کار نیست چون همی لعنت کنی بر بت پرست. ناصرخسرو. بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست. ؟ - بت پرستی کردن، عبادت بت کردن. پرستش بت کردن: گر بدانی که تنت خادم این جان تو است بت پرستی نکنی جان برهانی ز بلاش. ناصرخسرو. می ناب ناخورده مستی مکن اگر میخوری بت پرستی مکن. نظامی. سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان ما بت پرستی میکنیم آنگه چنین اصنام را. سعدی
عبادت اصنام. بت پرستیدن. وثنیت. ستایش بت. عبادت بت. پرستش بت. (از ناظم الاطباء). رجز. (منتهی الارب). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: زمان بروز عبادت کذب و بت پرستی را معین نتوان نمود و بهیچ وجه اشاره بر این مطلب قبل از طوفان دیده نمیشود.یوسفون مورخ و بسیاری از اجداد متقدمین را گمان چنان است که بعد از بلیۀ طوفان چندان طولی نکشید که آئین بت پرستی در میان مردم شیوع پیدا کرد. عبرانیان راصورت و شکل مخصوصی برای بت پرستی نبود، بلکه وقتی درمصر بودند خدایان مصریان و در دشت خدایان کنعانیان و مصر و عمونیان و موآبیان را عبادت میکردند و چون به کنعان وارد شدند خدایان فینیقیان و شامیان و اقوام حوالی را سجده بردند، دور نیست که راحیل بتهای خانه پدر خود را عبادت میکرد، یعقوب پس از آنکه از ارام النهرین مراجعت نمود قوم خود را مجبور کرد که خدایان را از میان خودشان دور کنند و هم اینکه خدایان و گوشواره های ایشان را که محتمل است نسبتی به بت پرستی داشته از آنها گرفته در زیر درخت بلوط که در شکیم است دفن کرد. ترافیم نمونۀ بت پرستی بود. سلیمان محض ترضیه و خشنودی زنان بیگانه خود اغوا شده معبدهایی چندبرای عبادت و احترام اشتاروت الهۀ فینیقیان و مولک خدای عمونیان و گموش خدای موآبیان برپا نمود. اسباطشمالی هم گوساله های طلائی ساخته در دان و بیت ایل نصب و نه تنها گوساله های طلایی بلکه سایر اصنام را نیز همچون بعل و اشتاروت عبادت نمودند، در ایام سلطنت آحاب بت پرستی به اعلا درجۀ کمال رسید، در ایام انطیوخس اپی فانیس در سنۀ 167 قبل از میلاد بعضی از یهودان به رضایت یا به اجبار به بت پرستی یونانیان مشغول گردیدند. البته در شریعت موسوی قانون این است که بت پرست را سنگسار و هلاک سازند. (از قاموس کتاب مقدس) : بت پرستی گرفته ایم همه این جهان چون بت است و ماشمنیم. رودکی. تا می پرستی پیشۀموبدست تا بت پرستی پیشۀ برهمن. فرخی. ره بت پرستی هم از شیث خاست. اسدی (گرشاسب نامه). ایشان بخدمت آن (صورت) مشغول شدند و بت پرستی در عالم پدید آمد. (قصص الانبیاء ص 30). گر ترا جز بت پرستی کار نیست چون همی لعنت کنی بر بت پرست. ناصرخسرو. بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست. ؟ - بت پرستی کردن، عبادت بت کردن. پرستش بت کردن: گر بدانی که تنت خادم این جان تو است بت پرستی نکنی جان برهانی ز بلاش. ناصرخسرو. می ناب ناخورده مستی مکن اگر میخوری بت پرستی مکن. نظامی. سعدی علم شد در جهان صوفی و عامی گو بدان ما بت پرستی میکنیم آنگه چنین اصنام را. سعدی
خودخواهی. خودکامی. حالت شخص ازخودراضی. (ناظم الاطباء) : خودپرستی چو حلقه بر در نه بیخودی را چو حلّه در بر کش. خاقانی. هر کآرد با تو خودپرستی شمشیر ادب خورد دودستی. نظامی. عشق است گره گشای هستی گردآبه زهاب خودپرستی. نظامی. چون برگذری ز خودپرستی در خود نه گمان بری که هستی. نظامی. نشاید گفت من هستم تو هستی که آنگه لازم آید خودپرستی. نظامی. سعدیا چون بت شکستی خود مباش خودپرستی کمتر از اصنام نیست. سعدی. سعدیا پرهیزگاران خودپرستی میکنند ما دهل در گردن و خر در خلاب افکنده ایم. سعدی. خودپرستی خیزد از دنیا و جاه نیستی و حق پرستی خوشتر است. سعدی. ای پسر نیستی ز هستی به بت پرستی ز خودپرستی به. سلمان ساوجی. با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در عین خودپرستی. حافظ. هر جا بتی ببینی مشغول کار او شو هر قبله ای که بینی بهتر زخودپرستی. حافظ
خودخواهی. خودکامی. حالت شخص ازخودراضی. (ناظم الاطباء) : خودپرستی چو حلقه بر در نِه بیخودی را چو حُلّه در بر کش. خاقانی. هر کآرَد با تو خودپرستی شمشیر ادب خورَد دودستی. نظامی. عشق است گره گشای هستی گِردآبه زهاب خودپرستی. نظامی. چون برگذری ز خودپرستی در خود نه گمان بری که هستی. نظامی. نشاید گفت من هستم تو هستی که آنگه لازم آید خودپرستی. نظامی. سعدیا چون بت شکستی خود مباش خودپرستی کمتر از اصنام نیست. سعدی. سعدیا پرهیزگاران خودپرستی میکنند ما دهل در گردن و خر در خلاب افکنده ایم. سعدی. خودپرستی خیزد از دنیا و جاه نیستی و حق پرستی خوشتر است. سعدی. ای پسر نیستی ز هستی به بت پرستی ز خودپرستی به. سلمان ساوجی. با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در عین خودپرستی. حافظ. هر جا بتی ببینی مشغول کار او شو هر قبله ای که بینی بهتر زخودپرستی. حافظ