غلولۀ پنبه. (غیاث اللغات). پنبۀ زده باشد که گرد کرده پیچیده باشند و گلوله نیز گویند. (فرهنگ اوبهی). پنبۀ حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پنبۀ حلاجی شده آماده برای تابیدن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192). پاغنده. غنده. گلغنده. گلغند. (جهانگیری). پنبۀ حلاجی کرده که بجهت رستن گلوله کرده باشند. (انجمن آرای ناصری). گلوج پنبه. (در تداول مردم قزوین). پنبۀ پیچیده از زدن. (یادداشت مؤلف) : کردم اندر جهان چو پنبۀ سرخ هجر آن سینۀ چو باغنده. سوزنی. سبیخ، باغندۀ پیچیده از پنبۀ زده شده. توشیع، باغنده ساختن پنبه را بعد از زدن. تعمیت، باغنده ساختن پشم را بهر رشتن. قرنس، جای باغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب)
غلولۀ پنبه. (غیاث اللغات). پنبۀ زده باشد که گرد کرده پیچیده باشند و گلوله نیز گویند. (فرهنگ اوبهی). پنبۀ حلاجی کرده که برای رشتن گلوله کرده باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پنبۀ حلاجی شده آماده برای تابیدن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192). پاغنده. غنده. گلغنده. گلغند. (جهانگیری). پنبۀ حلاجی کرده که بجهت رستن گلوله کرده باشند. (انجمن آرای ناصری). گُلوج پنبه. (در تداول مردم قزوین). پنبۀ پیچیده از زدن. (یادداشت مؤلف) : کردم اندر جهان چو پنبۀ سرخ هجر آن سینۀ چو باغنده. سوزنی. سبیخ، باغندۀ پیچیده از پنبۀ زده شده. توشیع، باغنده ساختن پنبه را بعد از زدن. تعمیت، باغنده ساختن پشم را بهر رشتن. قِرنِس، جای باغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب)
عمل بادبند عملی که معزمان کنند برای رفع معالجه پاره ای از بیماریها مانند نزله و درد چشم و درد دندان و غیره که گمان میکردند از باد تولید شود. عمل بستن اوجاع و دردها با اوراد و ادعیه و جز آن
عمل بادبند عملی که معزمان کنند برای رفع معالجه پاره ای از بیماریها مانند نزله و درد چشم و درد دندان و غیره که گمان میکردند از باد تولید شود. عمل بستن اوجاع و دردها با اوراد و ادعیه و جز آن