جدول جو
جدول جو

معنی بادرات - جستجوی لغت در جدول جو

بادرات(دِ)
جمع واژۀ بادره. در تداول فارسی قدیم بمعنی انجام یافته و صادرشده بکار رفته است: و در جملگی احوال از حضرت ذوالجلال از بادرات اعمال و صادرات اقوال استغفار میکند. (جهانگشای جوینی). و تداق از خوف بادرات سخنهای نافرجام و اندیشه های ناتمام بر اندیشۀ مخالفت موافقت داشت. (جهانگشای جوینی). و از جرائمی که سبب خذلان حادث شده است التماس صفح جمیل نماید و از بادرات زلات استغفار کند. (جهانگشای جوینی) ، نوعی از ریحانست چون قلب محزون را تفریح دهد و مانع غم گردد، آنرا سپرغم نیز گویند. رشیدی گفته: بادرویه ترۀ خراسانی است که ریحان کوهی گویند و بادروج معرب آن و در فرهنگ جهانگیری بمعنی بادرنگبویه سهو شده. (آنندراج) (انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صادرات
تصویر صادرات
مقابل واردات، در علم اقتصاد کالاهایی که از کشوری به کشور دیگر فرستاده می شود، جمع صادره، صادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادران
تصویر بادران
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرفت
تصویر بادرفت
ماسه و خاک نرمی که به سبب وزش باد حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
نام فرشته ای است که باد را حرکت دهد و از جایی بجایی برد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام سروش است که باد را بحرکت آورد و از جائی بجائی برد، (جهانگیری)، رجوع به شعوری ج 1 ورق 179 شود:
که هرگه که تیره بگردد جهان
بسوزد چو دوزخ شود بادران،
رودکی (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 1101)،
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرد باد را آن بادران،
مولوی،
کل باد از برج باد آسمان
کی جهد بی مروحۀ آن بادران،
مولوی (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ باهره. رجوع به باهره شود.
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از قریه های اصفهان و از اعمال نائین. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع) (سمعانی: بادرانی) (مرآت البلدان ج 1 ص 150)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادرات
تصویر نادرات
جمع نادره: (درآن باره از نادرات زمانه خویش بوده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غادرات
تصویر غادرات
جمع غادره، بیوند گران مونث غادر، جمع غادرات غوادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادران
تصویر بادران
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
به گونه رمن کالاهای فرستاده فرستاده ها فرستگان جمع صادره آنچه از محلی خارج کنند و به جای دیگر فرستند، کالاهایی که از کشوری به کشوری دیگر ارسال شود مقابل واردات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادرات
تصویر تبادرات
جمع تبادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
جمع صادره، آن چه از محلی خارج کنند و به جایی دیگر فرستند، کالایی که از کشوری به کشور دیگر ارسال شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
يصدر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
Exportation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
exportation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
出口
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
برآمدات
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
রপ্তানি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
การส่งออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
uuzaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
ihracat
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
輸出
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
ekspor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
ייצוא
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
수출
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
निर्यात
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
export
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
esportazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
exportação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
eksport
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
експорт
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
Ausfuhr
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
экспорт
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صادرات
تصویر صادرات
exportación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی