بث، باث، نام شهریست در انگلستان که در ناحیۀ سمرست بر نهر آون در 17هزارگزی مشرق بریستول و در 160هزارگزی جنوب غربی لندن واقع شده و یکی از شهرهای زیبای اروپا میباشد، جمعیت آن 52800 تن است و دارای کلیسائی است که در آن آثار هنری بکار رفته و انجمن فلسفه و هیئت موسیقی، و پاره ای از آثار باستانی مربوط بزمان رومیان و حمامهای معدنی بسیار مشهور دارد، (قاموس الاعلام ترکی ج 2) نام شهر و بندری در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی است در جمهوری مین، بر نهر کنبک، دارای 14700 تن نفوس و مرکز ساختن کشتی های جنگی است
بَث، باث، نام شهریست در انگلستان که در ناحیۀ سمرست بر نهر آون در 17هزارگزی مشرق بریستول و در 160هزارگزی جنوب غربی لندن واقع شده و یکی از شهرهای زیبای اروپا میباشد، جمعیت آن 52800 تن است و دارای کلیسائی است که در آن آثار هنری بکار رفته و انجمن فلسفه و هیئت موسیقی، و پاره ای از آثار باستانی مربوط بزمان رومیان و حمامهای معدنی بسیار مشهور دارد، (قاموس الاعلام ترکی ج 2) نام شهر و بندری در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی است در جمهوری مِین، بر نهر کنبک، دارای 14700 تن نفوس و مرکز ساختن کشتی های جنگی است
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادَرَنج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتُس
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادرنگ، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتو
بالَنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، تُرَنج، اُترُج، بادَرَنج، بادرَنگ، بادارَنگ، واترَنگ، وارَنگ، باتو
یا صاین خان، نام یکی از پادشاهان چنگیز، (برهان)، نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا) : در سال 642 هجری قمری اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در نتیجۀ قوریلتای جدید باتو پسر جوجی خان و گیوک پسر خود و منگو پسرجغتای را مأمور تسخیر ممالک روس و چرکس و بلغار کرد و بسرداری ایشان اردوی عظیمی بطرف اروپای شرقی فرستاد، ریاست کلی درین اردوکشی با باتوخان پادشاه دشت قبچاق بود ... پس از مرگ اوگتای قاآن باتو با جانشین او، گیوک، روی خوش نشان نداد و چون گیوک خان رسماً بمقام قاآنی رسید تصمیم بسرکوبی باتو گرفت و خود بعزم دفع او عازم قلمرو وی، دشت قبچاق شد ولی در بیش بالیغ درگذشت و باتو منکوقاآن را برای رسیدن بمقام خانی حمایت کرد و همواره مورد قبول خانان مغول بود، رجوع به فهرست تاریخ مغول اقبال و دائره المعارف اسلامی و فهرست جهانگشای جوینی ج 1 و 2 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین و سبک شناسی بهار ج 3 ص 54 و 67 و لغات تاریخیه وجغرافیۀ ترکی ج 2 و تاریخ گزیده ص 567 و 578 شود، باتو فرزند جوجی خان بن چنگیزخان، چون مدت حیات گیوک خان در حدود سمرقند بنهایت رسید اختلاف بقوائد تورۀ چنگیزخان راه یافته هر یک از شاهزادگان بخیالی متوجه یورت خود گردیده بنا بر آن که در آن زمان باتوبن جوجی خان که او را صاین خان میگفتند از سایر شاهزادگان الوس چنگیزخان به مزید شوکت و ابهت امتیازتمام داشت ایلچیان به اطراف و اکناف مملکت فرستاده فرمان داد که جمیع اولاد چنگیزخان و امراء و نوئینان بدشت قبچاق حاضر شوند تا به اتفاق هر یک از شاهزادگان را که شایستۀ سلطنت دانیم بر مسند کامرانی بنشانیم و بعضی از آن طایفه در مقام تمرد و عصیان آمده گفتند ... ما را هیچ ضرورت نیست که بدشت قبچاق رویم و زمره ای بدان جانب رفته جمعی از قبل خود کسان فرستادند و سور توقبی بیکی که خاتون تولی خان بود ... در آن اوان پسر ارشد خود، منکوقاآن را گفت که چون اکثر بنی اعمام تو از فرمان باتوآقا تخلف ورزیده اند انسب چنان می نماید که تو با برادران بدانجای روی و شرف ملازمتش دریابی، و منکوقاآن بسخن مادر عمل نمود، خود را ببارگاه باتو رسانید و لوازم خدمت بجای آورده پیشکش کشیدو باتو آثار اقبال در ناصیۀ احوال منکو مشاهده کردو گفت که از میان شاهزادگان قابلیت سلطنت این جوان دارد و اکثر حاضران را با خود متفق ساخته در ساعت مناسب کلاه از سر برداشته و کمر از میان گشاده منکو را زانو زد و کاسه داشت و چنان مقرر ساخت که در سال آینده در الغ یورت قوریلتای سازند و منکو را بار دیگر به اتفاق سایر اقاوانی بر مسند قاآنی بنشانند، آنگاه طایفه ای که از اطراف و جوانب در دشت قبچاق جمع آمده بودند بمنازل خود مراجعت نمودند و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و نوئینان فرمان دادند و جمعی از آن طبقه مانند یسومنکا، بیسومنکا ولد جغتای خان و شیرامون بن کوجوی و باتواغول ولد گیوک از امتثال آن مثال سر باززده گفتند که شایستۀ سریر خانی کسی است که از نسل اوکدای قاآن باشد و رسولان پیش صاینخان فرستاده پیغام دادند که ما بر سلطنت منکو راضی نیستیم و بنابراین مضایقه و مناقشه قریب چهار سال قریلتای در حیز تأخیر افتاده هرکه از طول مکث ملول شد و کسی نزد باتو ارسال داشته استفسار نمود که صلاح مهم منکوقاآن چیست ؟ باتو جواب داد که اگر شاهزادگان راضی شوند و اگر نشوند منکوقاآن را بر سریر دولت می باید نشاند و هرکس خلاف ورزد سرش از تن بر میباید داشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 59)
یا صاین خان، نام یکی از پادشاهان چنگیز، (برهان)، نام یکی از خوانین مغول که او را باتوخان گفتندی و شهر سرای که از بلاد ترکستانست سرای باتو خوانند، (آنندراج) (انجمن آرا) : در سال 642 هجری قمری اوگتای قاآن بعد از مراجعت از چین در نتیجۀ قوریلتای جدید باتو پسر جوجی خان و گیوک پسر خود و منگو پسرجغتای را مأمور تسخیر ممالک روس و چرکس و بلغار کرد و بسرداری ایشان اردوی عظیمی بطرف اروپای شرقی فرستاد، ریاست کلی درین اردوکشی با باتوخان پادشاه دشت قبچاق بود ... پس از مرگ اوگتای قاآن باتو با جانشین او، گیوک، روی خوش نشان نداد و چون گیوک خان رسماً بمقام قاآنی رسید تصمیم بسرکوبی باتو گرفت و خود بعزم دفع او عازم قلمرو وی، دشت قبچاق شد ولی در بیش بالیغ درگذشت و باتو منکوقاآن را برای رسیدن بمقام خانی حمایت کرد و همواره مورد قبول خانان مغول بود، رجوع به فهرست تاریخ مغول اقبال و دائره المعارف اسلامی و فهرست جهانگشای جوینی ج 1 و 2 و حاشیۀ برهان قاطع چ معین و سبک شناسی بهار ج 3 ص 54 و 67 و لغات تاریخیه وجغرافیۀ ترکی ج 2 و تاریخ گزیده ص 567 و 578 شود، باتو فرزند جوجی خان بن چنگیزخان، چون مدت حیات گیوک خان در حدود سمرقند بنهایت رسید اختلاف بقوائد تورۀ چنگیزخان راه یافته هر یک از شاهزادگان بخیالی متوجه یورت خود گردیده بنا بر آن که در آن زمان باتوبن جوجی خان که او را صاین خان میگفتند از سایر شاهزادگان الوس چنگیزخان به مزید شوکت و ابهت امتیازتمام داشت ایلچیان به اطراف و اکناف مملکت فرستاده فرمان داد که جمیع اولاد چنگیزخان و امراء و نوئینان بدشت قبچاق حاضر شوند تا به اتفاق هر یک از شاهزادگان را که شایستۀ سلطنت دانیم بر مسند کامرانی بنشانیم و بعضی از آن طایفه در مقام تمرد و عصیان آمده گفتند ... ما را هیچ ضرورت نیست که بدشت قبچاق رویم و زمره ای بدان جانب رفته جمعی از قِبَل خود کسان فرستادند و سور توقبی بیکی که خاتون تولی خان بود ... در آن اوان پسر ارشد خود، منکوقاآن را گفت که چون اکثر بنی اعمام تو از فرمان باتوآقا تخلف ورزیده اند انسب چنان می نماید که تو با برادران بدانجای روی و شرف ملازمتش دریابی، و منکوقاآن بسخن مادر عمل نمود، خود را ببارگاه باتو رسانید و لوازم خدمت بجای آورده پیشکش کشیدو باتو آثار اقبال در ناصیۀ احوال منکو مشاهده کردو گفت که از میان شاهزادگان قابلیت سلطنت این جوان دارد و اکثر حاضران را با خود متفق ساخته در ساعت مناسب کلاه از سر برداشته و کمر از میان گشاده منکو را زانو زد و کاسه داشت و چنان مقرر ساخت که در سال آینده در الغ یورت قوریلتای سازند و منکو را بار دیگر به اتفاق سایر اقاوانی بر مسند قاآنی بنشانند، آنگاه طایفه ای که از اطراف و جوانب در دشت قبچاق جمع آمده بودند بمنازل خود مراجعت نمودند و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و نوئینان فرمان دادند و جمعی از آن طبقه مانند یسومنکا، بیسومنکا ولد جغتای خان و شیرامون بن کوجوی و باتواغول ولد گیوک از امتثال آن مثال سر باززده گفتند که شایستۀ سریر خانی کسی است که از نسل اوکدای قاآن باشد و رسولان پیش صاینخان فرستاده پیغام دادند که ما بر سلطنت منکو راضی نیستیم و بنابراین مضایقه و مناقشه قریب چهار سال قریلتای در حیز تأخیر افتاده هرکه از طول مکث ملول شد و کسی نزد باتو ارسال داشته استفسار نمود که صلاح مهم منکوقاآن چیست ؟ باتو جواب داد که اگر شاهزادگان راضی شوند و اگر نشوند منکوقاآن را بر سریر دولت می باید نشاند و هرکس خلاف ورزد سرش از تن بر میباید داشت ... (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 58 و 59)
گیشدر، و باتا در پنجاب متداول است، رجوع به گیشدر شود، حب السلاطین، (برهان)، حب السلاطین که او را دند نیز نامند، (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (شعوری)، رجوع به کرچک هندی شود، بهندی جمال گور گویند، (الفاظالادویه)
گیشدر، و باتا در پنجاب متداول است، رجوع به گیشدر شود، حب السلاطین، (برهان)، حب السلاطین که او را دند نیز نامند، (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (شعوری)، رجوع به کرچک هندی شود، بهندی جمال گور گویند، (الفاظالادویه)
نام یکی از دو کودک روستائی که از دسیسۀ اونک خان بر قتل چنگیزخان آگاه شد و به اطلاع وی رسانید. صاحب حبیب السیر آرد: اونک خان خاطر بر آن قرار داد که سحرگاهی که چنگیزخان در خواب غفلت باشد بر سرش تازد و مهم او را بر طبق دلخواه حسّاد بسازد، قضا را در آن روز یکی از امراء صورت آن اندیشه را در خلوتی پیش خاتون خود حکایت میکرد و دو کودک که از رمه شیر آورده بودند و باتا و قیشلیق نام داشتند از بیرون خرگاه آن سخن را شنیده علی الفور متوجه اردوی چنگیزخان گشتند و کماهی حالات را بعرض رسانیدند... در وقت ظلام لیل که هر یک از آن دو خیل بمنزل خویش فرودآمدند... چنگیزخان نام کسانی را که در آن جنگ در ملازمتش بودند بر دفتر نوشته هر یک را منصبی مناسب مقرر فرمود و آن کودک را که خبر قصد اونک خان به وی رسانیده بود ترخان گردانید... و جمیع ترخانیان که در زمان سلاطین چنگیزخانی و خواقین تیمور گورکانی در بلاد ماوراءالنهر و خراسان اقامت داشتند از نسل باتا وقشلیق اند، و نسبت باتا و قشلیق [به تکلبیکوت بن اوزناوت میرسد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 19 و 20)
نام یکی از دو کودک روستائی که از دسیسۀ اونک خان بر قتل چنگیزخان آگاه شد و به اطلاع وی رسانید. صاحب حبیب السیر آرد: اونک خان خاطر بر آن قرار داد که سحرگاهی که چنگیزخان در خواب غفلت باشد بر سرش تازد و مهم او را بر طبق دلخواه حُسّاد بسازد، قضا را در آن روز یکی از امراء صورت آن اندیشه را در خلوتی پیش خاتون خود حکایت میکرد و دو کودک که از رمه شیر آورده بودند و باتا و قیشلیق نام داشتند از بیرون خرگاه آن سخن را شنیده علی الفور متوجه اردوی چنگیزخان گشتند و کماهی حالات را بعرض رسانیدند... در وقت ظلام لیل که هر یک از آن دو خیل بمنزل خویش فرودآمدند... چنگیزخان نام کسانی را که در آن جنگ در ملازمتش بودند بر دفتر نوشته هر یک را منصبی مناسب مقرر فرمود و آن کودک را که خبر قصد اونک خان به وی رسانیده بود ترخان گردانید... و جمیع ترخانیان که در زمان سلاطین چنگیزخانی و خواقین تیمور گورکانی در بلاد ماوراءالنهر و خراسان اقامت داشتند از نسل باتا وقشلیق اند، و نسبت باتا و قشلیق [به تکلبیکوت بن اوزناوت میرسد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 19 و 20)
بنا بنقل شعوری، لغتی است در بابت بمعنی لایق، سزاوار، و آنرا باب هم گویند: یار چو گل در صفا عاشق بلبل نوا خنده باد را سزا باتب من گریه است. عبدالباقی هروی. (شعوری ج 1 ص 151) (ناظم الاطباء)
بنا بنقل شعوری، لغتی است در بابت بمعنی لایق، سزاوار، و آنرا باب هم گویند: یار چو گل در صفا عاشق بلبل نوا خنده باد را سزا باتب من گریه است. عبدالباقی هروی. (شعوری ج 1 ص 151) (ناظم الاطباء)
باتش. به لغت اهل شبانکاره، ترنج باشد و آن میوه ایست معروف که پوست آنرا مربا کنند. و باشین نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (شعوری) (جهانگیری). باتو. رجوع به باتش شود
باتش. به لغت اهل شبانکاره، ترنج باشد و آن میوه ایست معروف که پوست آنرا مربا کنند. و باشین نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (شعوری) (جهانگیری). باتو. رجوع به باتش شود
دهی ازبخش سرباز شهرستان ایرانشهر در 13هزارگزی خاور سرباز، کنار راه مالرو سرباز به زابلی. کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، خرما، برنج کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی ازبخش سرباز شهرستان ایرانشهر در 13هزارگزی خاور سرباز، کنار راه مالرو سرباز به زابلی. کوهستانی، گرمسیر، مالاریائی. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، خرما، برنج کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)