جدول جو
جدول جو

معنی بابکان - جستجوی لغت در جدول جو

بابکان(بَ)
پوآنت دوغاله، رجوع به گال شود
لغت نامه دهخدا
بابکان(بَ)
دهی از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی 23 هزار گزی جنوب باختری خوی و 5 هزار و پانصد گزی جنوب راه ارابه رو خوی به قطور، دره کوهستانی، معتدل، مالاریائی. جمعیت آن 140تن و آب از چشمه. محصول آن غلات، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ازدیه های وادی الحق. (تاریخ قم ص 139)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بابان
تصویر بابان
(دخترانه)
خانه پدری، نام عشیره ای در کردستان، نام منطقه ای در کردستان، لقب چند تن از احکام سلسله بابان، شکرالله بابان چهره معاصر ادبیات کرد (نگارش کردی: بابان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باسکان
تصویر باسکان
(پسرانه)
قلههای چند کوه در یک سلسلهجبال (نگارش کردی: باسکان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بابیلان
تصویر بابیلان
(دخترانه)
لفظ نوازش دختر کوچک از روی محبت (نگارش کردی: بابیلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارمان
تصویر بارمان
(پسرانه)
محترم، لایق، دارای روح بزرگ، نام سردار افراسیاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از سپاهیان افراسیاب تورانی، نام یکی از سرداران دوره ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادخان
تصویر بادخان
جایی که در آن هوای بسیار جمع شود و باد بسیار بوزد، بادخانه، خانۀ باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باردان
تصویر باردان
جای بار، هر چه در آن کالا یا باری می گذارند، خورجین، جوال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین
بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکاس
تصویر بارکاس
کشتی کوچک، زورق، قایق موتوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادران
تصویر بادران
فرشتۀ حرکت دهندۀ باد، برای مثال آدمی چون کشتی است و بادبان / تا کی آرد باد را آن بادران (مولوی - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
نام محله ایست بزرگ در پائین مرو، (مرآت البلدان ج 1 ص 125)، بابی بابان، محله ای است در اسفل مرو و بدان منسوبست ابوسعید عبده بن عبدالرحیم بن جبان بابانی مروزی، (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که در 60 هزارگزی شمال باختری حاجی آباد و 18 هزارگزی باختر راه شوسۀ کرمان به بندرعباس در جلگه واقع است، ناحیه ایست گرمسیر و دارای 97 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن خرما و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای از اکراد غربی ایران، (بنقل مصحح مجمل التواریخ گلستانه از گلشن مراد)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حوضۀ شهرستان بیرجند که در 20 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است. قریه ای کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 5 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قریه ای است در دو فرسنگ و نیمی میانه جنوب و مشرق اردکان (فارس) . (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
رجوع به بادگان شود، خانه ای که از هر چهار طرف بادگیر بجهت وزیدن باد داشته باشد، (غیاث)، در قوسی خانه که از هر چهار طرف بادگیر جهت رسیدن باد داشته باشند، حکیم شفائی راست:
بینی ّ تو سر بریده ... عجبی است
دندان گراز را نظیر عجبی است
از چار طرف تیز درو می پیچد
ازبهر سبیل بادگیر عجبی است،
مسیح کاشی:
تا کردیم در آتش دل در سرای خویش
دامن زند بر آتش من بادگیر من،
محسن تأثیر راست:
دلم فرح ز سخنهای آشنا دارد
ز بادگیرنفس خانه ام هوا دارد،
(از آنندراج)،
عمارتی بسیارمرتفع که بر بالای خانه ها سازند و رخنه ها بهر طرف گذارند تا از هر طرف که باد آید در آن خانه داخل گردد، (ناظم الاطباء)، مخرجی بلند چون تنوره بر بالای بنا وعمارتی بسبک خاص که باد از آن پیوسته بزیر فرود شودو هوا برای تهویه و خنک کردن جریان داشته باشد، جای گذار باد، محلی بادگیر، جائی که بیشتر باد در آنجا افتد، محلی که باد بر آن مستولی باشد، بادگی، (ناظم الاطباء)، بادرس، بادغر، بادغرا، بادغد، بادغرد، بادخوان، بادخن، بادغن، بادغس، بادغند، رجوع به شعوری ج 1 ورق 160 شود، حلقۀ فلزین که بر بالای سر قلیان نهند نگاه داشتن تنباکو و آتش را، حلقه مانندی دیواره دار و مشبک که بر بالای سماور و جز آن گذارند، (ناظم الاطباء)، حلقۀ دیواره دار که بر سماور نهند
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش شهرستان شهرضا در 7هزارگزی باختر شهرضا و 1500گزی راه فرعی شهرضا به علی آباد دهاقان، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 1477تن است، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، تریاک، انگور، خشکبار و شغل اهالی زراعت است، صنایع دستی زنان کرباس بافی، راه فرعی دارد، دبستان و در حدود 8 باب دکان دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر در 24هزارگزی جنوب خاوری مشکین شهر و 10هزارگزی شوسۀ مشکین شهر به اردبیل، جلگه، معتدل، سکنۀ آن 121 تن و آب آن از چشمه (کوه سبلان)، محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی جزء دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل در 5هزارگزی شمال اردبیل، 3هزارگزی شوسۀ اردبیل - آستارا. جلگه، معتدل، دارای 87 تن سکنه. آب آن از رود خانه بالخلو و چشمه. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کذاب بخش خفرآباد شهرستان یزد که در 12 هزارگزی باختر خفرآباد و 7 هزارگزی راه ندوشن واقع است، ناحیه ایست کوهستانی با آب و هوای معتدل و 220 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و صنایع دستی زنان کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
شبه جزیره بالکان، یکی از سه شبه جزیره معروف جنوب اروپا و شرقی ترین آن است که به کوهستان کارپات در مرکز اروپا منتهی میشود. دریاهای آدریاتیک و یونین در غرب، دریای مدیترانه در جنوب و دریای آرشیپل و مرمره و دریای سیاه در شرق آنرا احاطه کرده اند. (ظاهراً این نام از کلمه بالکان (بلخان ترکی به معنی کوه گرفته شده است). این شبه جزیره سرزمینی کوهستانی است، کشورهای سمت شمالی آن اتریش و مجارستان است و از طرف شمال شرقی به روسیه محدود میشود، این شبه جزیره بین 36/30 درجه و 47/30 درجۀ عرض شمالی و 15/20 درجه و 29/40 درجۀ طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته است و در حدود پانصدهزار کیلومترمربع وسعت دارد. جلگه های معروف سالونیک و تسالی در این شبه جزیره قرار گرفته است.
بزرگترین رودی که از شبه جزیره بالکان میگذرد دانوب است. آب و هوای قسمت شمالی این شبه جزیره متغیر و در تابستان بسیار گرم و در زمستان بسیار سرد است، اغلب کوهستانهای آن از برف پوشیده میشود، اما سواحل جنوبی و غربی دارای هوای معتدل و تا حدی مدیترانه ای است. محصول عمده دشتهای رومانی و بلغارستان و سالونیک غلات و حبوبات است، و در سواحل جنوبی مرکبات و لیمو و زیتون و بادام و انجیر به دست می آید. جنگلها و مراتع آن برای پرورش حیوانات و گوسفند و خصوصاً اسب بسیار مساعد است. ساکنان این شبه جزیره مرکب از بلغاری و ترک و رومانی و صربی و یونانی و اسپانیایی و ارمنی و عده ای از کولی ها میباشند و از نظر مذهب بیشتر ارتودوکس و کاتولیک و پروتستان و یهودی و ارمنی و مسلمان هستند. سابقاً رومانی و صربستان و یونان معروفترین کشورهای این شبه جزیره بودند، قسمت شرقی و شمال شرقی آن متعلق به دولت ترکیه است و شهر معروف استانبول در آن قرار دارد و در حال حاضر، این شبه جزیره، یونان و آلبانی و یوگسلاوی و بلغار و ترکیۀاروپا را تشکیل میدهد. ناحیه اپیر و ایلبری امروز به بسنی و قره طاغ معروف است، میسیه نیز به یوگسلاوی و بلغارستان تبدیل شده و رومانی نیز نام قسمتی از آن است. قسمت شمال غربی آن ترانسیلوانیا و مجارستان است. تراکیه و مقدونیه و تسالی امروز جزء یونان است. گویا نخستین قومی که در این نواحی سکونت یافتند پلاسک ها بوده اند و سپس اسکیت ها در آنجا سکونت کرده اند پس از آن اقوام هلن در سرزمین یونان مستقر شدند و با ساکنان محلی درآمیختند. در قرون وسطی، هون ها به این سرزمین روی آوردند و بر اکثر نقاط آن تسلط یافتند. مدتها قسمت عمده این سرزمین در تسلط دولت عثمانی بود، در زمان سلطان اورخان غازی، عثمانیان (بسال 759 هجری قمری) به بالکان پانهادند و در عرض 30 سال این سرزمین به تسخیر آنان درآمد و ایلدرم بایزید بر قسمت عمده آن خاک تسلط یافت. در 857 هجری قمری سلطان محمد ثانی استانبول را فتح کرد و امپراطوری روم را در این سرزمین از میان برد. در زمان سلطان سلیمان قانونی ترانسیلوانیا و مجارستان بتصرف عثمانی درآمد و تا وینه پیشرفت کردند و قریب پانصد سال این استیلا ادامه داشت. در 1245 هجری قمری صربستان مستقل شد و سال بعد یونان استقلال یافت و سرانجام جنگ 1294 هجری قمری عثمانی با روسیه روی داد و به قرارداد برلین منجر شد، رومانی و صربستان و قره طاغ رسماً استقلال یافتند و بلغارستان و بسنی در اختیار اتریش قرار گرفت و تسالی را هم به یونان دادند و فقط نواحی استانبول در اختیار عثمانی باقی ماند. آنگاه پس از جنگ بین الملل اول به ممالک یوگسلاوی و آلبانی و بلغار و یونان و قسمت ترکیۀ اروپا تفکیک شد. نیز رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 تحت عنوان بالقان و ایران باستان پیرنیا ص 691 و 1190 و 1192 و 1708 و 2067 و 2079 و 2478 شود، افزوده شونده. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 992) ، تنومند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
خاصۀ بالکانی. مرکز بلوک لاله آباد در ناحیۀ بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 قسمت انگلیسی چ 1342 هجری قمری قاهره). دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی بابل در 10هزارگزی جنوب باختری بابل، 2هزارگزی شمال شوسۀ بابل به آمل. دشت، معتدل، مرطوب، مالاریائی و دارای 770 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاری است. محصول آن برنج، کنف، صیفی، مختصر غلات، پنبه، نیشکر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. این ده از چندین محل بنام انگرتپه و ورمه تان و بابل کان تشکیل شده. مرکز حوزۀ 3 آمار شهرستان آمل است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَنَ)
بکاف عربی دریچه و کاف برای تصغیر و ’آنه’ که حرف نسبت است زائد. (ازشرح خاقانی). و در برهان نوشته که پالگانه ببای فارسی و لام و کاف فارسی بمعنی بام بلند و دریچۀ خانه. (غیاث). ظاهراً کلمه مصحف بالکانه و پالکانه است. رجوع به بالکانه و پالکانه و پالگانه شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در چهارهزاروپانصدگزی جنوب خاوری پاوه و پنج هزارگزی باختر قلعۀ جوانرود در کوهستان واقعست، هوایش سردسیر و 253 تن سکنه دارد، آبش از چشمه و محصولش غلات، لبنیات، توتون و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره چتریان که دو ساله یا پایاست رازیانه و آن دارای انواع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگان
تصویر بادگان
حافظ و حفظ کننده، خزینه دار، پاسبان گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
خورجین، جای بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابیزن
تصویر بابیزن
باد زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخلان
تصویر باخلان
ترکی غاژک دارغاژ مرغ آتش (گویش گیلکی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابلون
تصویر بابلون
خرخیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای است که بر تیر کشتی می بندند، خیمه کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادران
تصویر بادران
حرکت دهنده باد، فرشته ای که باد را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
روسی کشتیچه ناوچه قایق موتوری کشتی کوچک (بیشتر در شمال ایران مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردان
تصویر باردان
ظرف
فرهنگ فارسی معین
روستایی از دهستان لاله آباد بابل، بابلکانی از خاندان های
فرهنگ گویش مازندرانی