جدول جو
جدول جو

معنی بابقران - جستجوی لغت در جدول جو

بابقران(قَ)
از قریه های مرو است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باژوران
تصویر باژوران
(دخترانه)
جنوبیها، طایفهایی از کردها (نگارش کردی: باژوران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بابیلان
تصویر بابیلان
(دخترانه)
لفظ نوازش دختر کوچک از روی محبت (نگارش کردی: بابیلان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
آهن سخت و خشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
فولاد، فلزی بسیار سخت و شکننده مرکب از آهن و قریب ۲% کربن، در ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ درجه حرارت ذوب می شود، برای ساختن فنر، کارد، شمشیر و چیزهای دیگر به کار می رود، پولاد، شاپورگان، شابرن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بابیزان
تصویر بابیزان
بادبیزن، بادزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
عمل پرتاب کردن بمب از هواپیما بر روی شهرها و هدف های نظامی
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
منسوب به بابقران
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ابوالحسن احمد بن محمد بن عیسی بابقرانی. وی در عراق از حسین بن اسماعیل محاملی سماع کرد. (معجم البلدان ذیل بابقران)
لغت نامه دهخدا
پرتاب کردن بمب از بالا بر روی زمین و ریختن بمبهای پیاپی بموضعی، بمباردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
پارسی تازی شگته شاپورگان شابرن پولاد کانی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاپورگان: آهن سخت و خشک آهن سخت و خشک شابرقان شابورقان مقابل آهن نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارگران
تصویر بارگران
بار سنگین، ثقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برباران
تصویر برباران
کشت زاری که در هنگام باران کشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
فرخزاد کسی را گویند که هنگام زادن وی دو ستاره همایون چون اورمزد (مشتری) و ناهید (زهره) در یکی از آبام های (بروج) دوازده گانه باشند، والا نامور کسی که بهنگام انعقاد نطفه یا در وقت زادن وی قرانی در سیارات صورت گیرد، پادشاه عظیم الشان عادل و جهانگیری که دولتش دوام داشته باشد، توضیح این تعبیر را از احکام نجوم گرفته اند زیرا اثر بعض قرانات کواکب همچون کواکب قران زحل و مشتری در بیت طالع دلیل است بر این که مولود پادشاهی عادل و جهانگیر و ملکش پایدار است، کسی که در عصر خود به جهتی از جهات برهم سلکان خویش تفوقی حاصل کرده و در حرفه خود ممتاز و مشار الیه شده باشد: وزیر صاحبقران شاعر صاحبقران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
بمباردمان، فرو ریختن پیاپی بمب از هواپیما بر روی اهداف از پیش تعیین شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابرقان
تصویر سابرقان
((بُ))
آهن سخت و خشک، شابرقان، شابورقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شابرقان
تصویر شابرقان
آهن سخت و خشک،، شابورقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
Bombardment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
bombardement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
爆撃
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
הפצצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
बमबारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
pemboman
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
การทิ้งระเบิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
bombardement
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
бомбардування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
bombardeo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
bombardamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
bombardeio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
轰炸
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
bombardowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
Bombardierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
бомбардировка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بمباران
تصویر بمباران
폭격
دیکشنری فارسی به کره ای