مفتی کفه (دولت کرای خان) : عبدالرحمن مصطفی مفتی متوفی 983 هجری قمری، او راست: بستان شقایق النعمان در فروع که کتابی است مختصر شامل فصول که در سال 974 هجری قمری از تألیف آن فارغ شده است، از انیس الملوک، (کشف الظنون چ 2 استانبول ج 1 ستون 199 و 243)
مفتی کفه (دولت کرای خان) : عبدالرحمن مصطفی مفتی متوفی 983 هجری قمری، او راست: بستان شقایق النعمان در فروع که کتابی است مختصر شامل فصول که در سال 974 هجری قمری از تألیف آن فارغ شده است، از انیس الملوک، (کشف الظنون چ 2 استانبول ج 1 ستون 199 و 243)
ویژگی چشمی که ترکیده و مردمک آن بیرون آمده باشد، در پزشکی نوعی کوری که چشم آماسیده و سفیدی و سیاهی آن به هم آمیخته شود، نوعی مهرۀ سیاه و سفید برای دفع چشم زخم
ویژگی چشمی که ترکیده و مردمک آن بیرون آمده باشد، در پزشکی نوعی کوری که چشم آماسیده و سفیدی و سیاهی آن به هم آمیخته شود، نوعی مهرۀ سیاه و سفید برای دفع چشم زخم
مصحف اسقولوفندریون، نباتی است صخری و در جائی که آفتاب نتابد روید بدون شکوفه و بی ساق و اطراف برگهای آن کنگره داراست و در اکتوبر یعنی امشیر آنرا بگیرند. در دوّم حارّ و در سوم یابس است. مفتح و مدرّ است و در ازالۀطحال و یرقان با سکنجبین تا چهل روز مجرب است و مضرقلب و ریه و مصلح آن عسل و قدر شربت وی تا پنج مثقال است و گویند بدل آن مرجان محرق است. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 1 ص 46، 47). رجوع به اسقولوفندریون شود
مصحف اسقولوفندریون، نباتی است صخری و در جائی که آفتاب نتابد روید بدون شکوفه و بی ساق و اطراف برگهای آن کنگره داراست و در اکتوبر یعنی امشیر آنرا بگیرند. در دوّم حارّ و در سوم یابس است. مفتح و مدرّ است و در ازالۀطحال و یرقان با سکنجبین تا چهل روز مجرب است و مضرقلب و ریه و مصلح آن عسل و قدر شربت وی تا پنج مثقال است و گویند بدل آن مرجان محرق است. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 1 ص 46، 47). رجوع به اسقولوفندریون شود
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه 35500 گزی خاوری مراغه 18هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه، دره، معتدل سالم، سکنۀ آن 162 تن شیعه و آب آن از چشمه، محصول آن غلات، نخود، توتون، چغندر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه 35500 گزی خاوری مراغه 18هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه، دره، معتدل سالم، سکنۀ آن 162 تن شیعه و آب آن از چشمه، محصول آن غلات، نخود، توتون، چغندر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد، یکهزارگزی شمال خاوری کوهدشت 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ فرعی خرم آباد بکوهدشت. جلگه، معتدل مالاریائی سکنۀ آن 120 تن، شیعه لکی. آب آن از رود خانه گردار پهن و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. در مواقع خشکی اتومبیل رو است. اهالی در سیاه چادر سکونت دارند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد، یکهزارگزی شمال خاوری کوهدشت 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ فرعی خرم آباد بکوهدشت. جلگه، معتدل مالاریائی سکنۀ آن 120 تن، شیعه لکی. آب آن از رود خانه گردار پهن و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. در مواقع خشکی اتومبیل رو است. اهالی در سیاه چادر سکونت دارند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
باباقوری. باباغری. باباغوری. قسمی کوری که چشم آماسیده و برنگ چشم گوسفند مرده شود و کمی درشت تر یعنی بزرگ تر از حد عادی گردد. رنگ سپیدی و سیاهی چشمی بهم آمیختن با کدورت و گرفتگی رنگ و نابینا شدن.
باباقوری. باباغری. باباغوری. قسمی کوری که چشم آماسیده و برنگ چشم گوسفند مرده شود و کمی درشت تر یعنی بزرگ تر از حد عادی گردد. رنگ سپیدی و سیاهی چشمی بهم آمیختن با کدورت و گرفتگی رنگ و نابینا شدن.
قسمی کوری که چشم گوسفند مرده شود یعنی بزرگتراز حد عادی گردد، کسی که تخم چشم او بر آمده و نفرت انگیز بود و او را شوم دانند، کور نابینا، قسمی مهره مدور سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بر کودکان آویزند
قسمی کوری که چشم گوسفند مرده شود یعنی بزرگتراز حد عادی گردد، کسی که تخم چشم او بر آمده و نفرت انگیز بود و او را شوم دانند، کور نابینا، قسمی مهره مدور سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بر کودکان آویزند