جدول جو
جدول جو

معنی باباغوری

باباغوری
نوعی کوری که چشم ورم کرده، بزرگ تر از حد معمول می شود، نوعی مهره گرد سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بر گردن کودکان آویزند
تصویری از باباغوری
تصویر باباغوری
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با باباغوری

باباغوری

باباغوری
ویژگی چشمی که ترکیده و مردمک آن بیرون آمده باشد، در پزشکی نوعی کوری که چشم آماسیده و سفیدی و سیاهی آن به هم آمیخته شود، نوعی مهرۀ سیاه و سفید برای دفع چشم زخم
باباغوری
فرهنگ فارسی عمید

باباغوری

باباغوری
رجوع به باباغری و باباقری و باباقوری شود
لغت نامه دهخدا

باباقوری

باباقوری
رجوع به باباقری و باباغری و باباغوری شود
لغت نامه دهخدا

باباغری

باباغری
کور. نابینا. رجوع به باباغوری و باباقری و باباقوری شود
لغت نامه دهخدا

بابا قوری

بابا قوری
قسمی کوری که چشم گوسفند مرده شود یعنی بزرگتراز حد عادی گردد، کسی که تخم چشم او بر آمده و نفرت انگیز بود و او را شوم دانند، کور نابینا، قسمی مهره مدور سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بر کودکان آویزند
فرهنگ لغت هوشیار

بابا قری

بابا قری
قسمی کوری که چشم گوسفند مرده شود یعنی بزرگتراز حد عادی گردد، کسی که تخم چشم او بر آمده و نفرت انگیز بود و او را شوم دانند، کور نابینا، قسمی مهره مدور سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بر کودکان آویزند
فرهنگ لغت هوشیار

بابا غری

بابا غری
قسمی کوری که چشم گوسفند مرده شود یعنی بزرگتراز حد عادی گردد، کسی که تخم چشم او بر آمده و نفرت انگیز بود و او را شوم دانند، کور نابینا، قسمی مهره مدور سیاه و سفید که برای دفع چشم زخم بر کودکان آویزند
فرهنگ لغت هوشیار

بالاغوتی

بالاغوتی
مصحف بولاغ اتی، اوتی، اودی ترکی، بمعنی گیاه چشمه، گیاه آب، اوتره، آب تره، و نیز رجوع به بالاغوتی شود، مقام بالا را به دست آوردن
لغت نامه دهخدا