- بائره
- مونث بائر: ناکشته
معنی بائره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تانیث باکر، دوشیزه، زن نارسیده، زن مرد ندیده، پاک
کشتزار، کشت و زراعت
ورم غده ای در بدن
دیده، عین، بصر، چشم
مونث بائق: و سختی بدی
هلاک شونده، نابود شونده
مصیبت، سختی
مونث باهر و کشتی، گوش خر گیاه مو نث باهر
پوپک، دوشیزه
مونث زایر جمع زایرات
مونث سائر ستاره گردنده مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
مونث ثایر، هیجان
دایره، خط گرد، حلقه
باران، گیاه خشک
دختری که هنوز شوهر نکرده، دوشیزه
بینایی مثلاً قوۀ باصره، کنایه از چشم
نوعی ساز از خانوادۀ سازهای کوبه ای و شبیه دف
زمینی آماده شده برای کشت و زرع، کشتزار، باسرم
تیزی خشم، شتاب زدگی، خطا در فعل یا قول که از خشم پدید آید
بام راه، راه بام، راهی که به پشت بام می رود، پلکان، نردبان
ورم غده، برآمدگی کوچک در بدن، هر یک از غده های متورم زیر پوست
مونث ضایر زیان رساننده گزند رساننده
مونث طائر: و هواپیما
مونث عائر بسیار خیره کننده، کیخدار (کیخ قیح چشم)
مونث غائر: و نیمروز، چرت نیمروز
آتش و شعله، شرر، گرمی آتش و حرارت
موضوع، مورد
خراب، ویران
قاعده و قانون
دوستدار، پسوند متصل به واژه به معنای بسیار علاقه مند مانند روسپی باره، زن باره، شاعرباره، عشق باره، غلام باره، گاوباره، برای مثال دلی که عشق نورزید سنگ خاره بود / چه دولتی بود آن دل که عشق باره بود (شرف الدین شفروه- مجمع الفرس - باره) ، من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - باره)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه،برای مثال یک باره، دوباره، دگرباره، زآن شیفتۀ سیه ستاره / من شیفته تر هزارباره (نظامی۳ - ۴۶۶)
موضوع، مورد،برای مثال دربارۀ، چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی - ۶/۱۱۹)
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند،برای مثال سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بود کز حصار سنگ آید (سعدی - ۱۲۳)
اسب، بارگی،برای مثال بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی - ۱/۷۵)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه،
موضوع، مورد،
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند،
اسب، بارگی،