جدول جو
جدول جو

معنی بائده - جستجوی لغت در جدول جو

بائده(ءِ دَ)
تأنیث بائد. هلاک شونده. نابود شونده. هالک. رجوع به بائد شود.
لغت نامه دهخدا
بائده
هلاک شونده، نابود شونده
تصویری از بائده
تصویر بائده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مائده
تصویر مائده
(دخترانه)
خوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مائده
تصویر مائده
خوان به طعام آراسته، خوان، خوردنی، طعام، پنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۷۶ آیه، العقود، منقذه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازده
تصویر بازده
نتیجۀ کار یک دستگاه به نسبت مقدار انرژی که در آن مصرف می شود، مقدار محصولی که انسان یا ماشین در مدت معین تولید می کند، راندمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زائده
تصویر زائده
زائد، ویژگی آنچه ضرورت ندارد، غیرضروری، فزون، فراوان، اضافه
در علم زیست شناسی برآمدگی طبیعی در یکی از استخوان های بدن یا اعضای دیگر مثلاً زائدۀ آرنجی، زائدۀ اعور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارده
تصویر بارده
مؤنث واژۀ بارد، سرد، خنک، بی مزه، خنک، آنکه معاشرت با او خوشایند نیست، بی ذوق، در طب قدیم مزاج سرد، سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارده
تصویر بارده
بار دهنده، میوه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(رِ دَ)
تأنیث بارد. (منتهی الارب). مؤنث بارد.
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
از اتباع تالده است. و منه حدیث العباس: فهی تالده بالده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تالده شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ دَ)
راست. درست. (آنندراج). باحق. محق. مقابل بیهده که ناحق باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ءِ هََ)
مؤنث بائه.
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 36 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 7 هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است وده تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(ءِ نَ)
تأنیث بائن.
لغت نامه دهخدا
(ءِ کَ)
تأنیث بائک. فربه. فربی: ناقه بائکه، شتر فربه. ج، بوائک
لغت نامه دهخدا
(ءِ ضَ)
تأنیث بائض. دجاجه بائضه و بیوض، ماکیان خایه نهاده. (منتهی الارب). ماکیان تخمی: دجاجه بیوض، مرغ که خایه نهد. تخم گذار. ج، بوائض. (اقرب الموارد) ، هر یک از وکلای امام دوازدهم درغیبت. و آن درجه ای میان حجت جزایر و امام بوده است و شاید همان ’حجت اعظم’ باشد که طریقۀ صباحیه (پیروان حسن صباح) بعنوان رئیس مجلس دعوت در مصر ’داعی الدعاه’ نامیده میشد که ظاهراً ’باب’ امام زمان و دربان دعوت او منظور است و از کتب ایشان درست واضح نیست که آیا ’باب’ که مرتبۀ آن بالاتر از حجت است از میان خود حجتهای دوازده گانه انتخاب میشده و یکی از آنها بوده یا غیر از دوازده حجت بوده است. (تقی زاده مقدمۀدیوان ناصرخسرو ص مح و پاورقی شمارۀ1 همان صفحه)
لغت نامه دهخدا
(ءِ رَ)
تأنیث بائر. زمین خراب و نامزروع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ءِ جَ)
مصیبت. سختی. ج، بوائج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دِ ءَ)
سخن بکر که کس نگفته باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام ام ولد مادر واثق بن هرون الرشید است: معتصم روز پنجشنبه بمرد... و پسر خود را واثق ولیعهد کرد، نسب و حلیت: ابواسحاق ابراهیم و محمد نیز گویند، بن هرون الرشید، و مادرش ام ولد نام او بارده از مولدات کوفه... (مجمل التواریخ و القصص ص 358)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام شهری در ایالت اﷲآباد هندوستان که در 175 هزارگزی مغرب اﷲآباد واقعاست. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1222 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هائده
تصویر هائده
هایده در فارسی مونث هائد و نامی برای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائده
تصویر مائده
خوردنی، طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائده
تصویر عائده
مونث عائد بنگرید به عائد نیکی بخشش، مهربانی، سود، ساو مونث عاید
فرهنگ لغت هوشیار
مونث زائد افزوده، سرپستان مونث زاید، سر پستان زایدتان. یا زایده اعور روده کور. یا زایده پستانی قسمتی از استخوان گیجگاه را تشکیل داده و در عقب مجرای گوش خارجی واقع است زایده حمله یی. یا زایده تاج خروسی زایده ایست که در سطح سهمی در امتداد خط وسط صفحه افقی قرار گرفته است و به شکل مثلثی است که قاعده آن در پایین و راس در بالا است و بتدریج از جلو به عقب نازک میشود و دارای سه کنار و دو سطح طرفی میباشد. یا زایده حمله یی زایده پستانی. یا زایده خاری زایده شوکی. یا زایده خنجری قسمت انتهایی قص که به غضروف مشترک دنده ها در انتها متصل است. یا زایده شوکی زایده ایست که در خط وسط هر مهره قرار گرفته و شبیه به تیغ یا خاری میباشد و از محل اتصال دو تیغه در عقب مهره شروع شده و از جلو به عقب و کمی از بالا به پایین متوجه است زایده شوکیه فقار زایده خاری. یا زایده کاسه چشمی زایده ایست که در طرف خارج و داخل قوس کاسه چشمی استخوان پیشانی قرار دارد. آنکه طرف داخل است) زایده کاسه چشمی داخلی (و آنکه طرف خارج است) زایده کاسه چشمی خارجی (نام دارد. یا زایده کلیه غده فوق کلیوی. یا زایده نیزه یی زایده ای که در قسمت تحتانی خلفی استخوان صدغ قرار دارد و با آن رباطها و عضلات دسته ریولان میچسبد زایده سهمی شقیقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائده
تصویر رائده
ددری زنی که درخانه همسایگان بسیار آمد و شد کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادئه
تصویر بادئه
سخنی بکر که کسی نگفته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مونث بارد سرد و خنک: امراض بارده اوجاع بارده. میوه دهنده ثمر دهنده (درخت)
فرهنگ لغت هوشیار
مقدار درآمد و نتیجه و بهره برداری که از زمین مزروع یا کارخانه ای حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائجه
تصویر بائجه
مصیبت، سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائره
تصویر بائره
مونث بائر: ناکشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائقه
تصویر بائقه
مونث بائق: و سختی بدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فائده
تصویر فائده
آنچه داده یا گرفته شود از دانش و مال و جز آن، سود، ثمر، بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازده
تصویر بازده
((دِ))
نتیجه کار، راندمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازده
تصویر بازده
نتیجه، سرانجام، راندمان
فرهنگ واژه فارسی سره