هر چیز بسته را گویند که به دشواری وا شود و دیر حل گردد و ظاهراً این لغت با انیسه تصحیف خوانی شده است و در اصل لغت انبسته است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به انبسته شود، زعفران. (مهذب الاسماء) ، خون سیاوشان. (مهذب الاسماء)
هر چیز بسته را گویند که به دشواری وا شود و دیر حل گردد و ظاهراً این لغت با انیسه تصحیف خوانی شده است و در اصل لغت انبَستَه است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به انبسته شود، زعفران. (مهذب الاسماء) ، خون سیاوشان. (مهذب الاسماء)
اینقدر. (آنندراج). به این بسیاری و به این زیادی و همه اینها. (ناظم الاطباء). این اندازه. (فرهنگ فارسی معین) : بتو بازگردد غم عاشقی نگارا مکن اینهمه زشت یاد. رودکی. ما بر اینهمه صبر نمی کردیم. (تاریخ بیهقی). لازمست آنکه دارد اینهمه لطف که تحمل کنندش اینهمه ناز. سعدی. با اینهمه جور وتندخویی نازت بکشم که خوبرویی. سعدی. بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه درمنقارش. حافظ. حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست. حافظ. وعده وصل بفردا مفکن ای نوخط که جهان پا برکابست و زمان اینهمه نیست. صائب. ، کنایه از آسمان. (آنندراج) : گرنه مهمان خدایی تو تراایزد چون نشاندست درین پر ز چراغ ایوان. ناصرخسرو. چرا او را کت او کرد این بلندایوان بطوع و رغبت ای هشیار نپرستی. ناصرخسرو. اجرام که ساکنان این ایوانند اسباب تحیر خردمندانند. خیام. تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا. سنایی. شنگرف ز اشک من ستاند صورتگر این کبودایوان. خاقانی. - ایوان آسمان،اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان زنگاری، اشاره بفلک قمر است. (هفت قلزم). ایوان سیماب، اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان قدس، کنایه از آسمان است: بگذران مرکب از سپهر بلند درکش ایوان قدس را بکمند. نظامی (هفت پیکر ص 10). ، خانه: جهان جای بقا نیست بآسانی بگذر به ایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند. طیان. ، مجازاً به معنی روزگار و زمانه
اینقدر. (آنندراج). به این بسیاری و به این زیادی و همه اینها. (ناظم الاطباء). این اندازه. (فرهنگ فارسی معین) : بتو بازگردد غم عاشقی نگارا مکن اینهمه زشت یاد. رودکی. ما بر اینهمه صبر نمی کردیم. (تاریخ بیهقی). لازمست آنکه دارد اینهمه لطف که تحمل کنندش اینهمه ناز. سعدی. با اینهمه جور وتندخویی نازت بکشم که خوبرویی. سعدی. بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود اینهمه قول و غزل تعبیه درمنقارش. حافظ. حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست. حافظ. وعده وصل بفردا مفکن ای نوخط که جهان پا برکابست و زمان اینهمه نیست. صائب. ، کنایه از آسمان. (آنندراج) : گرنه مهمان خدایی تو تراایزد چون نشاندست درین پر ز چراغ ایوان. ناصرخسرو. چرا او را کت او کرد این بلندایوان بطوع و رغبت ای هشیار نپرستی. ناصرخسرو. اجرام که ساکنان این ایوانند اسباب تحیر خردمندانند. خیام. تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینو تو پنداری که بر هرزه است این ایوان چون مینا. سنایی. شنگرف ز اشک من ستاند صورتگر این کبودایوان. خاقانی. - ایوان آسمان،اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان زنگاری، اشاره بفلک قمر است. (هفت قلزم). ایوان سیماب، اشاره بفلک قمر است. (مؤید الفضلا) (هفت قلزم). - ایوان قدس، کنایه از آسمان است: بگذران مرکب از سپهر بلند درکش ایوان قدس را بکمند. نظامی (هفت پیکر ص 10). ، خانه: جهان جای بقا نیست بآسانی بگذر به ایوان چه بری رنج و بکاخ و ستن آوند. طیان. ، مجازاً به معنی روزگار و زمانه
هوایی را گویند که با صدا و حرکت سر از دماغ برآید و آنرا بعربی عطسه خوانند. (برهان) (آنندراج) (مؤیدالفضلا). هوایی که از دماغ برآید، و آنرا عطسه گویند. (انجمن آرا). عطسه. (غیاث) (رشیدی) (فرهنگ ضیاء) (سروری) (شعوری). هوایی که با شدت و صدا از دماغ بیرون آید و نام عربیش عطسه است. (فرهنگ نظام). شنوسه، در تداول مردم دیه های کرمان: دماغ خشک او اشنوسۀ تر چو آرد گوش گردون را کند کر. ابوالخیر (از رشیدی و فرهنگ نظام، و ابوالخطیر از سروری و شعوری)
هوایی را گویند که با صدا و حرکت سر از دماغ برآید و آنرا بعربی عطسه خوانند. (برهان) (آنندراج) (مؤیدالفضلا). هوایی که از دماغ برآید، و آنرا عطسه گویند. (انجمن آرا). عطسه. (غیاث) (رشیدی) (فرهنگ ضیاء) (سروری) (شعوری). هوایی که با شدت و صدا از دماغ بیرون آید و نام عربیش عطسه است. (فرهنگ نظام). شنوسه، در تداول مردم دیه های کرمان: دماغ خشک او اشنوسۀ تر چو آرد گوش گردون را کند کر. ابوالخیر (از رشیدی و فرهنگ نظام، و ابوالخطیر از سروری و شعوری)
جمع این برای غیر ذوی العقول و اسم معنی آید: اینها را من نگفتم، برای اشخاص آید اینان: (عمر و لیث نامه کرد بابوداود... و با حمدبن فریغون... و اینها پیش رفتند)
جمع این برای غیر ذوی العقول و اسم معنی آید: اینها را من نگفتم، برای اشخاص آید اینان: (عمر و لیث نامه کرد بابوداود... و با حمدبن فریغون... و اینها پیش رفتند)