جدول جو
جدول جو

معنی ایناض - جستجوی لغت در جدول جو

ایناض
(اِ تِ ثَ)
نیم پخته و نیم بریان کردن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)، نیم جوش داشتن گوشت را، نیم پخته کردن گوشت، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایناغ
تصویر ایناغ
سخن چین، نمّام، ندیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس دادن، انس گرفتن، چیزی را دیدن و احساس کردن، صدا را شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
ایناغ، ایناک، ندیم، مقرب، مصاحب، ج، ایناقان، (فرهنگ فارسی معین) :
ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی
ایناق دلربایی و امراق اینشی،
وصاف
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خرمای رسیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رجوع به ایناض شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دویدن، (از ’وف ض’) شتافتن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان القرآن)، برپای کردن تکیه گاه جهت کسی، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، به این دو معنی مشهور است، (ناظم الاطباء)، زفتی کردن، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)، بوکاء بستن سر مشک را، یقال اوکی القربه و علیها، ای شدّه بالوکاء، (از منتهی الارب) (آنندراج)، سر مشک ببستن، (تاج المصادر بیهقی)، خاموش شدن، (منتهی الارب)، یقال: اوک حلقک، یعنی خاموش باش، و به این معانی یایی است، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درخشیدن برق بی پراکندگی وی در ابر، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، نرم جستن برق، (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سست گردانیدن و مانده کردن، (از ’ون ی’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)، سست گردانیدن ستور، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ماده زادن زن، (از ’ان ث’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، ماده زادن، (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ ءَ)
خواندن ناقه را بسوی گشنی پس گفتن اینخ اینخ، (از ’ی ن خ’) (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دیدن چیزی و دانستن آن را، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)، و منه: آنست منه رشداً، ای علمته، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رسیدن میوه، (از ’ی ن ع’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) : اینع الثمر ایناعاً، رسید و پخته گردید آن میوه، (ناظم الاطباء) : کره ان یحدث الرجل تحت شجرهقد اینعت او نخله قد اینعت، (مکارم الاخلاق طبرسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بمرغزار ستور نارسیده رسانیدن شتران را، (از ’ان ف’) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در شگفت آوردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ این:
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخراینان بغاشیه است و جناغ،
منجیک،
ایشان بعزیمت رفتند و اینان بخراسان آمدند، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)، گفت شما چه مردمانید، گفتم منم ابرون و اینان فلان و فلان، (تاریخ بخارا)، اسماعیل علیه السلام از هاجر بزاد پس ساره را حسد آمد گفتا اینانرا از پیش من ببرید، (مجمل التواریخ و القصص)، آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک و جماعتی آهنگ گریز کردند، (گلستان)،
من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان،
سعدی،
مظهر صنع رأی اینان است
جنت عدن جای اینانست،
اوحدی،
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین،
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به یکبار افکندن مرد غائط را، (از ’ورض’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، یک مرتبه رید و انداخت پلیدی خود را، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اینان
تصویر اینان
جمع این ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک مقابل آنان: (آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک)
فرهنگ لغت هوشیار
تابیدن، دزدیده نگریستن، نماریدن (اشاره کردن) درخشیدن تافتن تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس و الفت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناع
تصویر ایناع
رسیده شدن پخته شدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناغ
تصویر ایناغ
ترکی همگوشه (ندیم) ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ترکی همگوشه (ندیم) ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اناض
تصویر اناض
خرمای رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناک
تصویر ایناک
ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناس
تصویر ایناس
انس دادن، انس گرفتن، دمسازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایناغ
تصویر ایناغ
ندیم، مقرب، مصاحب، ایناق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ندیم، مقرب، مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اینان
تصویر اینان
((ضم.))
جمع این، ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک، مقابل آنان
فرهنگ فارسی معین
اهش
فرهنگ گویش مازندرانی