جدول جو
جدول جو

معنی ایلیائی - جستجوی لغت در جدول جو

ایلیائی
منسوب به اله، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایلیا
تصویر ایلیا
(پسرانه)
تغییر یافته نام الیاس یکی از چهار پیامبرجاویدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایلیاس
تصویر ایلیاس
(پسرانه)
الیاس
فرهنگ نامهای ایرانی
شاعریست از مردم قرن چهارم و پنجم و محمد بن عمر رادویانی درترجمان البلاغه (ص 108) نام وی را حسین نوشته و قصیدۀ ذیل را که از الف مجرد است از او نقل کرده است:
زلفین بر شکسته و قد صنوبری
زیر دو زلف جعدش دو خط عنبری
دو لب عقیق و زیر عقیقش دو رسته در
نرگس دو چشم زیر دو نرگس گل طری
چشم و دو زلف و دو رخ جمله مشعبدند
وز یکدگر گرفته همه سحر و دلبری
خلد برین شده است نگه کن بکوه و دشت
صد گونه گل شکفته بهر سو که بنگری
سرخ و سپید و لعل و کبود و بنفش و زرد
نوروز کرد بر گل صد برگ زرگری
خیره شود دو چشم که چون بنگری بدو
کوشی که بگذری ندهد ره که بگذری،
رادویانی پس از نقل ابیات فوق گوید، بنگر که الف بدین نیکوئی طرح کرده است که هیچ اثر تکلف اندر وی پیدا نیست و الف از حرفهای دیگر بسته تر است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام شهریست که ایلیای پیغمبر منسوب به آن شهرست، (برهان)
لغت نامه دهخدا
صدیق اکبر، (از آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
لغت سریانی باشد، نام امیرالمؤمنین علیه السلام است، (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات)، نام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام است در تورات، (صحاح الفرس) :
در این معنی که گفتم بیگناهم
به پیغمبر بحق ایلیا هم،
(یادداشت بخط مؤلف بدون ذکر نام شاعر)، و آن حضرت را نام تنها نه علی است در توراه ایلیا و در سماوات مرتضی (ع) است پس روا باشد که آن اختیار برای طلب آن شرف کرده باشند، (کتاب النقض ص 582)
نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل است، بسیار گردانیدن، (آنندراج) (المصادر زوزنی)، آمره اﷲ، بسیار گردانید خدای نسل و مواشی او را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، فرمان، (منتهی الارب)
بعضی گویند نام اصلی خضر علیه السلام است، (برهان) (غیاث) (آنندراج)، ایلیابن ملکان نام حضرت خضر علیه السلام است، (صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آن جماعت مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). جمع واژۀ الّتی. آن زنان که. در اقرب الموارد بصورت ’اللاءی’ ضبط شده است. رجوع به همین کتاب ذیل ’لتی’ و نیز مادۀ اللاّتی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به القاء.
- الکتریسیتۀ القائی. رجوع به الکتریسیته شود
لغت نامه دهخدا
(اِلْ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان در 11 هزارگزی شمال کوزران و 4 هزارگزی خاور راه فرعی کوزران به ثلاث. دشت و سردسیر است. سکنۀ آن 110 تن سنی هستند که به لهجۀ کردی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، حبوب دیم و لبنیات و شغل مردم زراعت وگله داری است. راه مالرو دارد. در تابستان بدانجا اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
از ایلات اطراف تهران، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111)
لغت نامه دهخدا
طایفه ایست ازطوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از چهل خانوار است، محل سردسیر آنان کوهستان و سردسیر و گرمسیر آنان جیرفت و رودبار می باشد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 94)
لغت نامه دهخدا
مرکب از اب، پدر + یای نسبت، پدری. صلبی. مقابل امی و بطنی.
- اخت ابی، خواهر پدری. خواهر صلبی، شیر. اسد
لغت نامه دهخدا
از مردم ایلاق، منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش، قریب به ترک، (غیاث) (آنندراج) (الانساب سمعانی) :
برون رفت از ایلاقیان سرکشی
سواری شتابنده چون آتشی،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود،
- خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود،
- زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
لغت نامه دهخدا
نام بیت المقدس است، (صحاح الفرس)، ایلیا، الیا، الیاء، رجوع به ایلیا شود، دزدیده نگاه کردن، (آنندراج) (منتهی الارب)، دزدیده نگریستن زن، (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) :اومضت المراءه، دزدیده نگاه کرد آن زن، (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)، اشارۀ خفی کردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : اومض فلان، بطور پنهانی اشاره کرد فلان، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منظومه ای منسوب به همر و معروفترین حماسۀ دنیای قدیم و از شاهکارهای ادبیات جهان است، این منظومه شامل بیست و چهار سرود است و آن داستان شورانگیز جنگی است که میان مردم یونان و مردم ’تروا’ درگرفته است، (فرهنگ فارسی معین)، به سوی راست رفتن، (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (آنندراج)، از جانب راست آمدن: ایمن الرجل، از جانب راست آن مرد درآمد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
الیاس: واو پیش روی خدا برود بروح و بقوت و براز ایلیاس پیغمبر، (دیاتسارون ص 8)، رجوع به ایلیا و الیاس شود، زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، در امن قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، امن گردانیدن، (تاج المصادربیهقی)، ایمن گردانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات)، فروتنی نمودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تصدیق کردن کسی را و در انقیاد او درآمدن، (از اقرب الموارد)، گرویدن و تصدیق کردن، (از مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، گرویدن، (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)،
گروش، باورداشت، اعتقاد، مقابل کفر، (فرهنگ فارسی معین)، تصدیق، نقیض کفر، (از اقرب الموارد)، تصدیق، (تعریفات) (مجمل اللغه)، اعتقاد به جنان و اقرار به لسان و عمل به ارکان و اظهار خشوع و فروتنی و قبول شریعت، (ناظم الاطباء)، اعتماد و اقرار و اعتراف و اعتقاد و دین و مذهب و آئین و راستی و خلوص در دین، (ناظم الاطباء)، مقابل کفر است، (از فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، ایمان در شرع عبارتست از اعتقاد بقلب و اقرار به زبان، گفته شده هر کس شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد هم نباشد او منافق است و کسی که شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد باشد او فاسق است، هر کس شهادت هم ندهد او کافر است، (تعریفات)، در شرع تصدیق به دل و اقرار به زبان وحدانیت خدای تعالی را و حقیقت پیغمبر علیه السلام را، (مؤید الفضلاء)، نزد اهل شرع تصدیق بکل ماجاء به النبی است و ارکان و مظاهر آن اقرار بلسان و تصدیق بدل و عمل به ارکان بود ودر این مورد سخن بسیار است، معتزله جملۀ طاعات را علمی و عملی ایمان گویند و گویند کسی که گناهی مرتکب شود از ایمان خارج شود، خوارج نیز ارتکاب گناه را موجب خروج از ایمان دانند، گروهی گویند ایمان عبارت از گفتار بزبان است و بس، گروهی گویند ایمان معرفت بحق و ماجاء به النبی است، و گروهی از متکلمان ایمان را تصدیق تنها پندارند، حضرت رسول فرموده است ایمان عبارت از تصدیق بماجاء به النبی و تصدیق کتاب و فرشتگان و رسولان حق است، محمد حنیف گوید ایمان تصدیق دل است بآنچه خدای متعال از غیب خبر داده است، گروهی گویند که قول و تصدیق و عمل ایمان است، گروهی گویند قول و تصدیق است، و گروهی گویند ایمان را اصلی و فرعی است، اصل آن تصدیق بدل باشد و فرع آن مراعات امر، و هر که را طاعت بیشتر بود امن او را از عقوبت زیادت بود و بنابراین علت امن و ایمان مراعات اوامر و طاعات باشد، گروهی گفتند که علت امن از عقوبت معرفت است نه طاعت و اگر طاعت بدون معرفت باشد سود ندارد و اگر معرفت بدون طاعت باشد عاقبت بنده را نجات باشد، چنانکه حضرت رسول فرمودند: نجات نیابد کسی از شما بعمل خود، سؤال شد و نه تو یا رسول اﷲ؟ فرمودند و نه من، مگر آنکه خدای بمن ترحم کند که عمل بی معرفت مکر است و فسون، و ایمان فعل بنده باشد، بهدایت حق مقرون ’فمن یرداﷲ ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجا’ و بر این اصل گروش هدایت حق باشد و گرویدن فعل بنده بود و علامت آن اعتقاد بتوحید است که ایمان نوری است از وراء حجاب و یقین نوری است در مقام کشف حجاب، (فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ص 70- 77)، تقسیمات ایمان، ایمان بر پنج قسم است:
1- ایمان مطبوع، و آن ایمان ملائکه است، 2- ایمان مقبول، و آن ایمان انبیاء است، 3- ایمان معصوم، و آن ایمان مبتدعین است، 4- ایمان موقوف، وآن ایمان مؤمنین است، 5- ایمان مردود، و آن ایمان منافقین است، (تعریفات)، و همچنین ایمان بر دو قسم است: مستقر و مستودع بحکم: 1- ایمان مستودع، آن باشدکه از ادلۀ یقینیه مأخوذ نباشد بلکه ناشی از ظن وتقلید باشد، 2- ایمان مستقر آن باشد که از ادلۀ یقینیه بر مبنای اجتهاد و تحقیق حاصل شود، (از فرهنگ علوم دکتر سجادی ص 127 بنقل از قوانین الاصول ج 2 ص 194) :
همی گوید بپرسیدش پس از ایمان بر قرآن
ز پیغمبر رسول مصطفی وز فضل یارانش،
ناصرخسرو،
چو گمراه گشته ولی بود عالم
که از صبح ره یافت ایمان بدو در،
ناصرخسرو،
مرا توحید و ایمانست و قرآن
بدین پیغمبر مختارو حیدر،
ناصرخسرو،
ای فضولی تو چه دانی که چه بوده است ایمان
چون تو دل در طلب طاعت و ایمان ندهی،
ناصرخسرو،
ایزد ... چون خواست که دولت بزرگی پیدا شود ... سبکتگین را از درجۀ کفر بدرجۀ ایمان رسانید، (تاریخ بیهقی)، و ایشان ایمان قبول میکنند، (کلیله و دمنه)،
غم ایمان خویش خور که ترا
روز محشر امان به ایمان است،
ادیب صابر،
تو کافری بجان مسلمانی آمده
اینجا برای غارت ایمان کیستی،
خاقانی،
از برون لب بقفل خاموشی است
وز درون دل به بند ایمان است،
خاقانی،
ز چشم کافر تو هر زمانی
هزاران رخنه در ایمان می آید،
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 598)،
به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را به خانه آورد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 346)،
نور ایمان از بیاض روی اوست
ظلمت کفر از سر یک موی اوست،
عطار،
یافت اندر عهد او ایمان کمال
نیست برتر از کمال الا زوال،
عطار،
آنکه ایمان یافت رفت اندر امان
کفرهای باقیان شد در گمان،
مولوی،
گرم پای ایمان نلغزد ز جای
بسر برنهم تاج عفو خدای،
سعدی،
به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان
یقین اندر رسی در ملک ایقان،
شبستری،
مسلمانی که این ایمان ندارد
تنی دارد ولیکن جان ندارد،
شبستری،
- اهل ایمان، اهل دین، معتقدان بخدا:
معین زمان ناصر اهل ایمان
گزین خدا یاور دین احمد،
سعدی،
-، لقبی که شیعۀ امامیه بخود میدادند زیرا که فقط خود را مؤمن و بقیۀ مسلمانان را مسلم میخواندند، (خاندان نوبختی ص 250 از بیان الادیان و تبصرهالعوام)،
- ایمان آوردن، گرویدن و تصدیق کردن: ایمان نیاوردم بفرشته های خدا، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، درحال ایمان آورد، (کلیله و دمنه)، بر خردمند واجبست که بقضاهای آسمان رضا دهد و بدان ایمان آرد، (کلیله و دمنه)،
- ایمان باطل، اعتقاد به باطل و مردود،
- ایمان تازه گردانیدن، از نو ایمان آوردن:
مگوی این کفر و ایمان تازه گردان
بگو استغفراﷲ زین تمنا،
خاقانی،
- ایمان داشتن، اعتقاد داشتن،
، در اصطلاح متصوفه ایمان از مختصات اسماء جمالیه است و نیز عبادت از مرتبۀ بقاست، (مؤید الفضلا)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز، که در 39 هزارگزی شمال باختری اهواز، کنار راه شوسۀ اهواز به اندیمشک در ساحل رود کرخه قرار دارد. دشت و گرمسیر است و سکنۀ آن 350 تن شیعه هستند که به عربی و فارسی سخن میگویند. آب آن ازرود خانه کرخه تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. ساکنان آن از طایفۀ الحائی و چادرنشین اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آریائی. منسوب بقوم آریا. اریائی اصطلاحیست که بمعانی متعدد اطلاق شده. ماکس مولر آنرا مخصوصاً درباره همه زبانهائی که پیشتر بعنوان هند و اروپائی (یا هند وژرمانی بقول مستشرقین آلمانی) شناخته شده، بکار برده است. بهمین وجه ((اریا)) را در مورد همه متکلمین بدین زبانها استعمال کرده و هم او در کتاب ((تراجم احوال کلمات و سرزمین اریا)) نوشته است: ((اریائیان کسانی هستند که بزبانهای آریائی تکلم کنند، رنگشان هرچه و خونشان از هر نژاد باشد ما که آنان را اریائی مینامیم منظوری جز از لحاظدستور زبان ایشان که اریائی است نداریم)). اصل و ریشه ((اریا)) هرچه باشد، اینقدر واضح است که این کلمه بتداعی معانی، مفاهیم بسیار را بخاطر می آورد و مللی که متعلق ببخش خاوری هند و اروپائیان بودند، خود را بدین نام مفتخر میدانستند. (دائره المعارف بریتانیکا). اریائی از نظر زبانشناسی، زبانی است که بدستۀ هند و ایرانی از طایفۀ هند و اروپائی داده شده. برخی از زبان شناسان سابقاً اصطلاح اریائی را بمجموع السنۀ هند و اروپائی اطلاق کرده اند، ولی اکنون این اصطلاح را عموماً ترک کرده اند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 24). و ((بلادالخاضعین)) ترجمه ((بوم اریان)) یا ((شهر اریائیان)) است. (نامۀ تنسر چ مینوی ص 40 و 64 از دارمستتر). و رجوع به آریائیان و ایران باستان صص 8- 9 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکی از پانزده درد که در عربی نام مخصوص دارند. (یادداشت بخط مؤلف). شیخ الرئیس در قانون در باب ’اوجاع التی لها اسماء’ گوید: سبب درد اعیایی یاتعب است که آن درد را اعیاء تعبی گویند، یا خلط ممدودست و دردی را که از آن حادث شود، اعیاء تمددی نامند و یا سبب آن ریح است که درد ناشی از آنرا اعیاء نافخ نامند و یا سبب آن خلط لاذع است که اعیاء قروحی گویند و تراکیبی از آنها حاصل که از جملۀ آن مرکبات اعیاء ورمی است که از اعیاء تمددی و قروحی ترکیب میشود. و یکی از شارحان نصاب الصبیان گوید: اعیایی دردی است که به او واماندگی در قوه حرکت دهنده عضو حاصل باشد. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: انواع ماندگی است و به تازی اعیاء گویند. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
منسوب به لیبیا
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام یکی از دهستان های بخش پاپی شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال بخش واقع و محدود است از شمال به دهستان سرکانه، از جنوب به دهستان کشور، از خاور به رود خانه هزار و از باختر به دهستان کشور. کوهستانی، گرمسیر و مالاریائی. آب آن از رود خانه سیمرود و چشمه سارهای مختلف. مرتفعترین قلۀ جبال دهستان کوه کلاست. از 7 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 500 تن و قرای مهم آن نای انگیز، خانگاه و صیدنر است و ساکنین از طوایف پاپی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ لِی یَ)
گروهی از صوفیۀ مبطله باشند. گویند چون بنده به مرتبۀ ولایت رسد از تحت خطاب امرو نهی برآید و گویند تا انسان بمرتبۀ خطابست بمرتبۀ ولایت نمی رسد و ولی را افضل بر نبی گویند و ظاهر این عقیده کفر محض است و ضلالت بحت. (کشاف اصطلاحات الفنون از توضیح المذاهب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ایلخان، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ایلیات (در تداول عوام)، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایلاتی شود، جمع واژۀ یمین، سوگندها، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) :
من شکستم حرمت ایمان او
پس یمینم برد دادستان او،
مولوی،
، جمع واژۀ یمین (سوی راست)، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، و رجوع به یمین شود،
مردی که زن وی مرده باشد و محتاج به زن بود، یقول رجل ایمان عیمان، مرد زن مردۀ محتاج بزن، (ناظم الاطباء)، رجل ایمان عیمان، مرد زن و مواشی مرده که آرزوی زن و شیر دارد، امراءه ایمی عیمی، مؤنث آنست، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام بیت المقدس است، (برهان) (آنندراج) (غیاث)، اورشلیم و آن از شهرهای فلسطین است، (مفاتیح)، الیا، الیاء، ایلیاء:
به دژهوخت گنگ آمد از راه شام
که خوانیش بیت المقدس بنام
بدان گه که ضحاک بد پادشا
همی خواند آن خانه را ایلیا،
اسدی،
و از آن پس ایلیا را دارالملک ساخت و دژهوخت سرای و ایوان او بوده است و ایلیا بیت المقدس است چنانکه فردوسی گوید:
بتازی ورا خانه پاک دان
برآورده ایوان ضحاک خوان،
بعضی از پارسیان او را اورشلیم خوانند و خانه پاک که بیت المقدس خوانند، (مجمل التواریخ و القصص ص 41)، هر چه از بیت المقدس آبادبود خراب بکرد و نام ایلیا بر آن نهاد، (مجمل التواریخ و القصص ص 133)،
اشاره، کنایه، رمز:
صد چو ماهست آن عجب درّیتیم
که بیک ایماء او شد مه دونیم،
مولوی،
، در تصوف، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایما شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلیاتی
تصویر ایلیاتی
ترکی تیره ای، روستایی منسوب به ایلیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلیات
تصویر ایلیات
ترکی (تک ایل) تیره ها دوده ها مصحف (ایلات) جمع ایل
فرهنگ لغت هوشیار
جوکی، کولی چادرنشین
فرهنگ گویش مازندرانی