طایفه ایست ازطوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از چهل خانوار است، محل سردسیر آنان کوهستان و سردسیر و گرمسیر آنان جیرفت و رودبار می باشد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 94)
طایفه ایست ازطوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از چهل خانوار است، محل سردسیر آنان کوهستان و سردسیر و گرمسیر آنان جیرفت و رودبار می باشد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 94)
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سُغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
جمع واژۀ ایل، عنوان مجموع عشایر و قبایل مختلف و مجزا که بطور مستقل و یا لااقل اسماً تابع حکومت مرکزی میباشند و در نقاط مختلف مملکت تحت ریاست مطلق ایلخانی ها و ایل بیگی های خویش زندگی میکنند و غالباً به تربیت احشام وچادرنشینی و گاه به زراعت معیشت کرده اند و میکنند، تعداد ایلات و عشایر ایران زیاد است و آداب و رسوم و طرز معیشت آنها نیز با یکدیگر اختلاف بسیار دارد ولیکن بطور کلی کوچ مرتب سالیانه بین ییلاق و قشلاق و دوری و برکناری از لوازم تربیت مدنی و زندگی در سیاه چادرها (قره چادر) و تربیت مواشی از اوصاف مشترک آنهاست، مطالعه در احوال این عشایر که عامل عمده ای در حیات اقتصادی و اداری ایران است، اهمیت تمام در مردم شناسی دارد، (از دایرهالمعارف فارسی)، رجوع به ایل شود
جَمعِ واژۀ ایل، عنوان مجموع عشایر و قبایل مختلف و مجزا که بطور مستقل و یا لااقل اسماً تابع حکومت مرکزی میباشند و در نقاط مختلف مملکت تحت ریاست مطلق ایلخانی ها و ایل بیگی های خویش زندگی میکنند و غالباً به تربیت احشام وچادرنشینی و گاه به زراعت معیشت کرده اند و میکنند، تعداد ایلات و عشایر ایران زیاد است و آداب و رسوم و طرز معیشت آنها نیز با یکدیگر اختلاف بسیار دارد ولیکن بطور کلی کوچ مرتب سالیانه بین ییلاق و قشلاق و دوری و برکناری از لوازم تربیت مدنی و زندگی در سیاه چادرها (قره چادر) و تربیت مواشی از اوصاف مشترک آنهاست، مطالعه در احوال این عشایر که عامل عمده ای در حیات اقتصادی و اداری ایران است، اهمیت تمام در مردم شناسی دارد، (از دایرهالمعارف فارسی)، رجوع به ایل شود
از مردم ایلاق، منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش، قریب به ترک، (غیاث) (آنندراج) (الانساب سمعانی) : برون رفت از ایلاقیان سرکشی سواری شتابنده چون آتشی، نظامی،
از مردم ایلاق، منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش، قریب به ترک، (غیاث) (آنندراج) (الانساب سمعانی) : برون رفت از ایلاقیان سرکشی سواری شتابنده چون آتشی، نظامی،
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود، - خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود، - زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود، - خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود، - زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
منسوب به ایلیات (در تداول عوام)، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایلاتی شود، جمع واژۀ یمین، سوگندها، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) : من شکستم حرمت ایمان او پس یمینم برد دادستان او، مولوی، ، جمع واژۀ یمین (سوی راست)، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، و رجوع به یمین شود، مردی که زن وی مرده باشد و محتاج به زن بود، یقول رجل ایمان عیمان، مرد زن مردۀ محتاج بزن، (ناظم الاطباء)، رجل ایمان عیمان، مرد زن و مواشی مرده که آرزوی زن و شیر دارد، امراءه ایمی عیمی، مؤنث آنست، (منتهی الارب)
منسوب به ایلیات (در تداول عوام)، (فرهنگ فارسی معین)، رجوع به ایلاتی شود، جَمعِ واژۀ یمین، سوگندها، (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) : من شکستم حرمت ایمان او پس یمینم برد دادستان او، مولوی، ، جَمعِ واژۀ یمین (سوی راست)، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)، و رجوع به یمین شود، مردی که زن وی مرده باشد و محتاج به زن بود، یقول رجل ایمان عیمان، مرد زن مردۀ محتاج بزن، (ناظم الاطباء)، رجل ایمان عیمان، مرد زن و مواشی مرده که آرزوی زن و شیر دارد، امراءه ایمی عیمی، مؤنث آنست، (منتهی الارب)
شاعریست از مردم قرن چهارم و پنجم و محمد بن عمر رادویانی درترجمان البلاغه (ص 108) نام وی را حسین نوشته و قصیدۀ ذیل را که از الف مجرد است از او نقل کرده است: زلفین بر شکسته و قد صنوبری زیر دو زلف جعدش دو خط عنبری دو لب عقیق و زیر عقیقش دو رسته در نرگس دو چشم زیر دو نرگس گل طری چشم و دو زلف و دو رخ جمله مشعبدند وز یکدگر گرفته همه سحر و دلبری خلد برین شده است نگه کن بکوه و دشت صد گونه گل شکفته بهر سو که بنگری سرخ و سپید و لعل و کبود و بنفش و زرد نوروز کرد بر گل صد برگ زرگری خیره شود دو چشم که چون بنگری بدو کوشی که بگذری ندهد ره که بگذری، رادویانی پس از نقل ابیات فوق گوید، بنگر که الف بدین نیکوئی طرح کرده است که هیچ اثر تکلف اندر وی پیدا نیست و الف از حرفهای دیگر بسته تر است، (یادداشت بخط مؤلف)
شاعریست از مردم قرن چهارم و پنجم و محمد بن عمر رادویانی درترجمان البلاغه (ص 108) نام وی را حسین نوشته و قصیدۀ ذیل را که از الف مجرد است از او نقل کرده است: زلفین بر شکسته و قد صنوبری زیر دو زلف جعدش دو خط عنبری دو لب عقیق و زیر عقیقش دو رسته در نرگس دو چشم زیر دو نرگس گل طری چشم و دو زلف و دو رخ جمله مشعبدند وز یکدگر گرفته همه سحر و دلبری خلد برین شده است نگه کن بکوه و دشت صد گونه گل شکفته بهر سو که بنگری سرخ و سپید و لعل و کبود و بنفش و زرد نوروز کرد بر گل صد برگ زرگری خیره شود دو چشم که چون بنگری بدو کوشی که بگذری ندهد ره که بگذری، رادویانی پس از نقل ابیات فوق گوید، بنگر که الف بدین نیکوئی طرح کرده است که هیچ اثر تکلف اندر وی پیدا نیست و الف از حرفهای دیگر بسته تر است، (یادداشت بخط مؤلف)
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است