جدول جو
جدول جو

معنی ایفل - جستجوی لغت در جدول جو

ایفل
(فِ)
گوستاو. مهندس فرانسوی (1832- 1923 میلادی). وی آثار متعدد فلزی و برج معروف به ’برج ایفل’ پاریس را ساخته است. برج ایفل، به ارتفاع 300 متر که در شان دمارس پاریس به سال 1889م. توسط مهندس ایفل بنا شده و اکنون برای فرستندۀ تلویزیون از آن استفاده میشود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایل
تصویر ایل
گروه مردم چادرنشین که هم نژاد و هم مذهب هستند، طایفه، قبیله، عدل زیادی از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسفل
تصویر اسفل
پایین تر، پست تر، زیرتر، سفلیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایفا
تصویر ایفا
وفا کردن به عهد، به سر بردن پیمان دوستی، حق کسی را تمام دادن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ فَ)
دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه، گرمسیر و مالاریائی. سکنه 224 تن. آب آنجا از چشمه. محصول آن غلات، برنج، خرما، مرکبات. شغل اهالی زراعت. صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
هیل را هم میگویند که قاقلۀ صغار باشد، (برهان)، صورتی و تلفظی از هیل، هل
لغت نامه دهخدا
بزبان ترکی به معنی دوست و موافق، (برهان) (آنندراج)، دوست، یار، همراه، (فرهنگ فارسی معین)، باعث شدن: یولد الحرم ریاحاً مغصا، (ابن البیطار)، نزدیک زادن رسیدن زن، (منتهی الارب) (آنندراج)، وقت زادن آمدن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
به لغت سریانی یکی از نامهای خدای تعالی است جل جلاله، (برهان)، مأخوذ از عبرانی نام باری تعالی، (از ناظم الاطباء)، ایل محض دلالت بر قوه و اقتدار، باسماء و کلمات عبری ملحق میشود و استعمال آن مخصوص لفظ اﷲ نیست بلکه در مورد خدایان بت پرستان نیز استعمال میشود، (قاموس کتاب مقدس)، نام خدای تعالی و ازاینجاست جزء دوم کلمات جبرئیل و میکائیل یعنی بنده های خدای عز و جل، (مؤید الفضلا) (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
قیفال. (ناظم الاطباء). رجوع به قیفال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فُ)
جمع واژۀ قفل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قفل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شتربچه ای که به سال دوم بار آمده و از آن درآمده باشد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
از ’اطل’، خاصره. (از بحر الجواهر). تهیگاه. ج، ایاطیل. (آنندراج). تهیگاه مردم و آن اسب. ج، ایاطیل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ ءَ)
بازگشتن، (آنندراج)، یقال: اوبطه اذا اثخنه، (منتهی الارب)، جراحت وارد آوردن و خون ریختن، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آتل. اتل. نام رودی است:
این چنین عمان که صد قلزم ز آبش قطره ایست
در محیط علم آصف کم ز رود ایتل است.
کاتبی.
مینماید زین حدیث تو خیالات لطیف
آنچنان کز آب ایتل جسم خوبان سرای.
کاتبی.
رجوع به آتل و اتل و ایتیل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نعت تفضیلی از سافل. زیرتر. (غیاث). بزیرتر. پست تر. (غیاث). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث). مقابل اعلی. ج، اسفلون (مهذب الاسماء) ، اسافل.
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
خشم. تیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
طفیلی تر.
- امثال:
اطفل من ذباب.
اطفل من شیب علی الشباب.
اطفل من لیل علی نهار، ناچیز گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هدر کردن و باطل ساختن چیزی. (از متن اللغه) ، باطل شدن خون دشمن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج). باطل کردن خون دشمن. (ناظم الاطباء). و گویند: ذهب دمه طلفاً و طلفاً و طلیفاً، ای هدر باطلاً. و ظاء هم لغتی است در این معنی. (از متن اللغه). رجوع به ظلف شود
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
آنکه نیکو نتواند جامه پوشید. (منتهی الأرب). آنکه جامه را نیکو پوشیدن نتواند.
لغت نامه دهخدا
(اُیْ یَ)
از ’اول’، شیر ستبر، آب دادن سباع و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
خویله. (مهذب الاسماء) ، عکس چیزی در آب و آیینه و غیره انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایطل
تصویر ایطل
تهیگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفا
تصویر ایفا
بسر آوردن وعده بپایان بردن وعده، حق کسی را تمام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکل
تصویر ایکل
خیار شنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازفل
تصویر ازفل
خشم و تیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایل
تصویر ایل
قبیله، عشیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایال
تصویر ایال
بازگشتن، سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفل
تصویر اقفل
جمع قفل، کوپله ها کلان ها کلون ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفل
تصویر اسفل
پست وپائین تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسفل
تصویر اسفل
((اَ فَ))
پایین تر، زیرتر، مقعد، دبر، مفرد اسافل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایل
تصویر ایل
دوست، یار، همراه، رام، مطیع، طایفه، قبیله، جمع ایلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایفا
تصویر ایفا
انجام
فرهنگ واژه فارسی سره
بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر
متضاد: اعلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اجرا، اعمال، انجام، ادا، وفای به عهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی