جدول جو
جدول جو

معنی ایداه - جستجوی لغت در جدول جو

ایداه
(اِ تِ)
بانگ برزدن بر شتر، (از ’وده’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، فرزند نرینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، من یطل ایر ابیه ینتطق به، ای کثر اخوته، اشتد ظهره، (منتهی الارب)، کسی که برادرانش بسیار بودند پشتش بدانها استوارباشد و ارجمند گردد، (ناظم الاطباء)، باد صبا، (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایده
تصویر ایده
(دخترانه)
فکر نو، فکر و اندیشه، رأی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایده
تصویر ایده
اندیشه، فکر، عقیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایداج
تصویر ایداج
در دورۀ ایلخانان، مامور وابسته به سررشته داری قشون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایداع
تصویر ایداع
به ودیعت گذاشتن مالی در نزد کسی، ودیعه گذاشتن، سپردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
ودیعت نهادن به کسی و پذیرفتن از کسی ودیعت را، هو من الاضداد، (از ’ودع’) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء)، حفاظت مال خود را به دیگری سپردن، (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بدخوی از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بدخلق از مردم و از شتر. (ناظم الاطباء) ، آنکه اطاعت از حق نکند و تکبر کند. (از اقرب الموارد). عیده. رجوع به عیده شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وادی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فرمانبرداری و بندگی کردن، (از ’وق ه’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دانستن و دریافتن، (از ’وب ه’) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اندوهگین گردیدن، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، سرگشته کردن، (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بزرگ گردانیدن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، خداوند جاه کردن، (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی)، صلح کردن میان قوم، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، (از ’ی دع’) واجب کردن حج را بر خود به تطیب زعفران بجهت احرام، یقال: ایدع الحج علی نفسه اذا اوجبه، (منتهی الارب)، واجب گردانیدن حج بر خود، (ناظم الاطباء)، واجب کردن، (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ حَ)
هلاک گردیدن، (از ’ودی’) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، هلاک شدن، (منتهی الارب)
یاری دادن، (از ’ادی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ زَ)
به مهمانی خواندن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گرویدن یا اقرار کردن به ناچیز و باطل یا بخواری وبه فرمان برداری کسی که میکشد یا می برد آنرا، (منتهی الارب) (آنندراج)، اقرار کردن یا گرویدن بباطل یا بمذلت و فرمانبرداری برای کسی که او را میکشد، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ قَ)
رویانیدن زمین گیاه را چنانکه بپوشد روی آنرا، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)، پوشیده شدن زمین به نبات، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ لَ)
باریدن آسمان، (از ’ودق’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’ادم’، زمین سخت بی سنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دمل. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کوتاه گردانیدن چیزی، (از ’ودن’)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ / اِیْ)
وای. آه. تأسف. (اشتینگاس). کلمه تعجب و تأسف. (ناظم الاطباء) ، آخر روز در هر ماه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، روز بسیار روشن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عراق معرب آنست، به معنی ساحل و کنار دریا، (فرهنگ فارسی معین)، هر ساحل را بفارسی ایراه گویند، وعراق را هم بهمان اسم خوانند زیرا نزدیک بدریا است، این لفظ را عربها معرب کرده همزه اش را به عین و ها را بقاف عوض نموده عراق گفتند، (مراصدالاطلاع)، رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ایراهستان و ایرانشهر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ خوا / خا)
بیخود گردانیدن. (منتهی الارب). بیخود کردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
اصلاح کردن میان آنها و الفت دادن، (از ’ادم’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، الفت و وفق دادن، (از اقرب الموارد)، الفت افکندن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشداه
تصویر اشداه
بیخود گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداج
تصویر ایداج
ترکی سر رشته دار یکی از ماءموران وابسته بسر رشته داری قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداح
تصویر ایداح
گرویدن، خستویی به خواری، گردن نهادن، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایده
تصویر ایده
فرانسوی مونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراه
تصویر ایراه
ساحل کنار دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداء
تصویر ایداء
قوت دادن، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایباه
تصویر ایباه
دانستن، در یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداع
تصویر ایداع
گرو نهادن، گرو پذیرفتن، سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایده
تصویر ایده
((دِ))
اندیشه، فکر، عقیده، تصور، رأی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایراه
تصویر ایراه
ساحل، کنار دریا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایده
تصویر ایده
آرمان، اندیشه، مونه، رای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایده
تصویر ایده
Idea
دیکشنری فارسی به انگلیسی