جدول جو
جدول جو

معنی ایباق - جستجوی لغت در جدول جو

ایباق(اِ تِ)
بند کردن و بازداشتن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، حبس کردن و در قرآن است: او یوبقهن ّ بما کسبوا (قرآن 34/42)، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایماق
تصویر ایماق
اویماق، قبیله، طایفه، دودمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
پوشاندن، تا کردن، بر هم نهادن، اجماع کردن بر کاری، گرد آمدن و هم رای شدن گروهی برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
طبق ها، پوشش ها، جمع واژۀ طبق
فرهنگ فارسی عمید
ایناغ، ایناک، ندیم، مقرب، مصاحب، ج، ایناقان، (فرهنگ فارسی معین) :
ای ترک نازنین که دل افروز و دلکشی
ایناق دلربایی و امراق اینشی،
وصاف
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برگ آوردن درخت، (از ’ورق’) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، برگ بیاوردن درخت، (تاج المصادر بیهقی) : ثم یجری الی ماخلق له بالایراق و الازهار و الاثمار، (الجماهر ص 3)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
نام جامه ای معروف و بزبان (کذا) نیک را بدان تشبیه کرده اند و در فرهنگ علمی گفته است جامه یا کسوتی است معروف و تحقیق آنست که پاره ای جامه است که کنارۀ پشواز وصل میکنند و پس پشت افتاده میباشد هنگام سرما یا گره بندهای او را بر ناصیه می بندند تا در گوش سرما نمیرسد و این جامه برای ته زره پوشیدن خوبست. (مؤیدالفضلا). آنندراج عین این شرح را آورده ولی بجای بزبان نویسد: زنان نیک را بدان تشبیه کرده اند. جامه ای معروف. (شرفنامۀ منیری). در هفت قلزم این کلمه را بفتح اول ضبط کرده و نویسد: نان تنک را بدان تشبیه کرده اند. و رجوع به الباغ شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نِ)
گردن نهادن به. نرم شدن: احبق القوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سبق
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ خوَرْ / خُرْ)
دوسانیدن. چسبانیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ طبق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67) (متن اللغه). جمع واژۀ طبق، تاه هر چیزی و پوشش آن. (آنندراج). تاه ها. طبقها. رجوع به طبق شود: و اطباق طاق رواق آن جلال بر صورتی پرداخته. (رشیدی).
نامدی اوراق اطباق فلک هرگز تمام
گر ضمیر او نکردی علم دین را دفتری.
خواجوی کرمانی.
- امثال:
الدهر اطباق، یعنی روزگارحالات است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ / زِ گُ)
اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن. (تاج المصادر بیهقی). اطباق قوم بر امر، اجماع کردن آنان. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دور کردن کسی یا چیزی را. (از اقرب الموارد). دور گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : قالی کیف لی باطراح رجل هو یسایرنی منذ دخلت العراق. (زیاد بن ابیه از وفیات ابن خلکان ص 351 س 16)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ربقه. رجوع به ربقه شود
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
دیوث. (ناظم الاطباء). سر دیوثان. رئیس دیوثان. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 113 الف) :
همیشه دست بخیر باشدت بوفاق
بکارساز مجردان شوی انباق (کذا).
عبید زاکانی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 113 الف)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهر با 384 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سست تیز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) : انبق انباقاً، سست تیز داد. (ناظم الاطباء). باد رها کردن از دبر. باد بی آواز کردن. (یادداشت مؤلف) ، انبتلت الفسیله،جدا و مستغنی گردید نهال از اصل درخت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انقطاع. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در شگفت آوردن، (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احباق
تصویر احباق
گردن نهادن نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایباه
تصویر ایباه
دانستن، در یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسباق
تصویر اسباق
جمع سبق، گرو بندها: آن چه بدان ها گرو بندند پیشی جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
هم عقیده شدن جمعی برای کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباق
تصویر الباق
ترکی کلاهگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ترکی همگوشه (ندیم) ندیم مقرب مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایماق
تصویر ایماق
ترکی تبار قبیله طایفه دودمان، جمع ایماقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثاق
تصویر ایثاق
استوار کردن، بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایباش
تصویر ایباش
شتافتن، سبز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلاق
تصویر ایلاق
ترکی جای خنک آدغر ییلاق
فرهنگ لغت هوشیار
خوارزمی چاپلوس، انیشه (جاسوس) سخن چین (نمام)، هرزه گوی نمام سصخن چین ساعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایفاق
تصویر ایفاق
جور در آمدن، رده بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایراق
تصویر ایراق
آرایش برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
((اَ))
جمع طبق، خوان ها، خوانچه ها، جمع طبقه، مرتبه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلاق
تصویر ایلاق
ییلاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایماق
تصویر ایماق
((اُ))
قبیله، دودمان، جمع ایماقات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایناق
تصویر ایناق
ندیم، مقرب، مصاحب، جمع ایناقان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اطباق
تصویر اطباق
((اِ))
مطابقه کردن، برهم نهادن، جمع شدن برای کاری
فرهنگ فارسی معین