جدول جو
جدول جو

معنی ای - جستجوی لغت در جدول جو

ای
حرف ندا که پیش از اسم و صفت درمی آید مثلاً ای مرد، ای پسر، ای جوانمرد، ای دلاور، حرفی که برای تقریب و تخمین می آید مثلاً ای سیصد چهارصد تومان می ارزد، حرفی که برای تحسین می آید، برای اظهار انزجار یا نارضایتی یا تردید به کار می رود
تصویری از ای
تصویر ای
فرهنگ فارسی عمید
ای
یعنی، چنین معنی می دهد، آیا
تصویری از ای
تصویر ای
فرهنگ فارسی عمید
ای
ی، نشانۀ نکره و وحدت در آخر کلمه ای که به ’ه’ غیرملفوظ ختم شود: خانه ای، کاشانه ای، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ای(نَ ظَ بَ تَ)
حرف ایجاب به معنی نعم و یا سوگند آید مانند:ای واﷲ، ای نعم واﷲ، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، یاره، (رشیدی)، یاره که آنرا دست برنجن گویند، (آنندراج)، یاره باشد که دست برنجن است و آن حلقه ای بود از طلا و نقره که زنان در دست وپای کنند، (برهان) (جهانگیری) :
چه آرد زینت خود در شماره
هلالش زیبد از بهر ایاره،
رشیدی (بدون ذکرنام شاعر)،
، اوارجه و آن دفتر حسابی باشد، (آنندراج) (جهانگیری)، دفتر و حسابی که زرهای پراکندۀ دیوانی را در آن نویسند و معرب آن اوارجه است، (برهان)، رجوع به اوارجه شود، قدر و اندازه و مقدار، (برهان)، به دو معنی فوق مصحف ’اماره’ است، رجوع به اماره و آماره شود، (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
ای(اَ / اِ)
کلمه ندا مانند: ای برادر، ای خدا، ای آقا. (ناظم الاطباء). حرف نداست نحو: ای ربی. (منتهی الارب). کلمه ای که بدان کسی را خوانند:
ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری
گپ را به سر درک بکن پاک از می.
رودکی.
ای مج کنون تو شعر من از بر کن و بخوان
ازمن دل و سگالش و از تو تن و زبان.
رودکی.
گفت خیزا کنون و ساز ره بسیچ
رفت بایدت ای پسر ممغز تو هیچ.
رودکی.
مثال بنده و تو ای نگار دلبر من
بقرص شمس و بورتاج سخت میماند.
آغاجی.
ای میر ترا گندم دشتی است بسنده
با تغنغکی چند ترا من انبازم.
ابوالعباس.
گفت ای محمد من برفتم و ابوجهل را بدین کمال سه جای سر بشکستم. (ترجمه تاریخ طبری).
ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق
چون خویشتنی را چه بری بیش برسته.
کسایی.
از کوهسار دوش برنگ می
هین آمد ای نگار می آور هین.
دقیقی.
ای خسروی که نزد همه خسروان دهر
بر نام و نامۀ تو نوا و فرسته شد.
دقیقی.
بیا ای که سال از چهل بر گذشت
ز سر برگذشته بسی سرگذشت.
فردوسی.
که ای بخردان رای این کار چیست
پراندیشه و خسته ز آزار کیست ؟
فردوسی.
بدان ای برادر که تن مرگ راست
سر و یال من سودن ترگ راست.
فردوسی.
ای میر نوازنده و بخشندۀ چالاک
ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک.
عنصری.
نه من خوی سگ دارم ای شیرمردا
که خشنود گردم به خشک استخوانی.
فرخی.
ای شاهد شیرین شکرخا که تویی
وی خوگر جور و کین و یغما که تویی.
سوزنی.
ای دفتر شعر پدرت آنکه به هر بیت
راوی ز فروخواندن آن چون دف تر ماند.
سوزنی.
یک نفس ای خواجۀ دامنکشان
آستئی بر همه عالم فشان.
نظامی.
ای خدا نگذار کار من بمن
ور گذاری وای بر کردار من.
مولوی.
ای دل بکوی عشق گذاری نمیکنی
اسباب جمع داری و کاری نمیکنی.
حافظ.
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست بجامی داری.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
ای(اَ)
برای تفسیر آید مانند: عندی عسجد، ای ذهب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : اما گونۀ دیگر است از ساعتها او را معوج خوانند، ای کژ. (التفهیم). و یونانیان گفتند که کلب الجبار، ای شعرای یمانی برآید بدان روزها. (التفهیم). و منجمان آنرا سالها تربیت نام کنند، ای پروردن. (التفهیم).
ابر هژبرگون و تماثیل پیل خوار
با دست اوست یعنی و شمشیر اوست ای.
منوچهری.
آه شوقاً الی رؤیتهم، ای یاسه بدیدار ایشان. (تفسیر ابوالفتوح)
لغت نامه دهخدا
ای((اِ یا اَ))
علامت ندا است که پیش از اسم درآید، ای حسن، ای پسر
تصویری از ای
تصویر ای
فرهنگ فارسی معین
ای
ایا، هان، های، هلا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ای
از اصواتی که به هنگام درد و ترحم به کار برند، صدایی است که چوپانان به وسیله ی آن از سرعت زیاد گوسفندان.، دوباره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایواز
تصویر ایواز
(دخترانه)
آراسته و پیراسته
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
(دخترانه)
ایوان، تراس (نگارش کردی: ههیوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایوب
تصویر ایوب
(پسرانه)
آنکه به خدا رجوع می کند، نام یکی از پیامبرآنکه خداوند او را به بلاهای فراوان دچار کرد و سپس او را عافیت بخشید و به همین دلیل به صبر وشکیبایی شهرت دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایاز
تصویر ایاز
(پسرانه)
نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایبک
تصویر ایبک
(پسرانه)
ماه بزرگ، یا آنکه ماه او را بزرگ ساخته است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایتکین
تصویر ایتکین
(پسرانه)
آیتکین، غلام ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
(پسرانه)
از خود گذشتگی، فداکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
بالکن، تراس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایوار
تصویر ایوار
غروب، عصر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایدر
تصویر ایدر
الان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایدون باد
تصویر ایدون باد
آمین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایراختن
تصویر ایراختن
محکوم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایزد جنگ
تصویر ایزد جنگ
آرس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایزدان
تصویر ایزدان
آلهه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایزدان پرست
تصویر ایزدان پرست
لهه پرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایست
تصویر ایست
توقف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ثابت، استوار، پابرجا، مقاوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستادگی
تصویر ایستادگی
استقامت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستاده گری
تصویر ایستاده گری
مقاومت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستار
تصویر ایستار
سنت، موقعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستاندن
تصویر ایستاندن
متوقق کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستایی
تصویر ایستایی
استاتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از این گاه
تصویر این گاه
الان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اینگاه
تصویر اینگاه
حالا، حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستادن
تصویر ایستادن
متوقف شدن
فرهنگ واژه فارسی سره