کلمه ندا مانند: ای برادر، ای خدا، ای آقا. (ناظم الاطباء). حرف نداست نحو: ای ربی. (منتهی الارب). کلمه ای که بدان کسی را خوانند: ای طرفۀ خوبان من ای شهرۀ ری گپ را به سر درک بکن پاک از می. رودکی. ای مج کنون تو شعر من از بر کن و بخوان ازمن دل و سگالش و از تو تن و زبان. رودکی. گفت خیزا کنون و ساز ره بسیچ رفت بایدت ای پسر ممغز تو هیچ. رودکی. مثال بنده و تو ای نگار دلبر من بقرص شمس و بورتاج سخت میماند. آغاجی. ای میر ترا گندم دشتی است بسنده با تغنغکی چند ترا من انبازم. ابوالعباس. گفت ای محمد من برفتم و ابوجهل را بدین کمال سه جای سر بشکستم. (ترجمه تاریخ طبری). ای آنکه ترا پیشه پرستیدن مخلوق چون خویشتنی را چه بری بیش برسته. کسایی. از کوهسار دوش برنگ می هین آمد ای نگار می آور هین. دقیقی. ای خسروی که نزد همه خسروان دهر بر نام و نامۀ تو نوا و فرسته شد. دقیقی. بیا ای که سال از چهل بر گذشت ز سر برگذشته بسی سرگذشت. فردوسی. که ای بخردان رای این کار چیست پراندیشه و خسته ز آزار کیست ؟ فردوسی. بدان ای برادر که تن مرگ راست سر و یال من سودن ترگ راست. فردوسی. ای میر نوازنده و بخشندۀ چالاک ای نام تو بنهاده قدم بر سر افلاک. عنصری. نه من خوی سگ دارم ای شیرمردا که خشنود گردم به خشک استخوانی. فرخی. ای شاهد شیرین شکرخا که تویی وی خوگر جور و کین و یغما که تویی. سوزنی. ای دفتر شعر پدرت آنکه به هر بیت راوی ز فروخواندن آن چون دف تر ماند. سوزنی. یک نفس ای خواجۀ دامنکشان آستئی بر همه عالم فشان. نظامی. ای خدا نگذار کار من بمن ور گذاری وای بر کردار من. مولوی. ای دل بکوی عشق گذاری نمیکنی اسباب جمع داری و کاری نمیکنی. حافظ. ای که در کوی خرابات مقامی داری جم وقت خودی ار دست بجامی داری. حافظ.