مرکب از:گیر به معنی گیرنده و گرفتن + الف اتصال یا (میانوند) + گیر مکرر، (از حاشیۀ برهان چ معین)، گرفتگی سخت، (ناظم الاطباء)، هنگام گیرودار، در لحظۀ حساس، در لحظۀ اخیر، (یادداشت به خط مؤلف)، ، غوغا و همهمه و شور، (ناظم الاطباء)، - گیراگیر جنگ، در لحظۀ حساس جنگ، همهمه و شور و غوغای جنگ، در بحبوحۀ جنگ، (یادداشت مؤلف)، - در گیراگیر حرکت، در جناح حرکت، (یادداشت به خط مؤلف)، - در گیراگیر رفتن، در جناح حرکت رفتن، (یادداشت به خط مؤلف)، - در گیراگیر معرکه، در بحبوحۀ جنگ، (یادداشت به خط مؤلف)، - روز گیراگیر، روز جنگ و ستیز: خنجر خسرو است و کلک وزیر سپر ملک روز گیراگیر، اوحدی، رجوع به گیر و دار شود
مرکب از:گیر به معنی گیرنده و گرفتن + الف اتصال یا (میانوند) + گیر مکرر، (از حاشیۀ برهان چ معین)، گرفتگی سخت، (ناظم الاطباء)، هنگام گیرودار، در لحظۀ حساس، در لحظۀ اخیر، (یادداشت به خط مؤلف)، ، غوغا و همهمه و شور، (ناظم الاطباء)، - گیراگیر جنگ، در لحظۀ حساس جنگ، همهمه و شور و غوغای جنگ، در بحبوحۀ جنگ، (یادداشت مؤلف)، - در گیراگیر حرکت، در جناح حرکت، (یادداشت به خط مؤلف)، - در گیراگیر رفتن، در جناح حرکت رفتن، (یادداشت به خط مؤلف)، - در گیراگیر معرکه، در بحبوحۀ جنگ، (یادداشت به خط مؤلف)، - روز گیراگیر، روز جنگ و ستیز: خنجر خسرو است و کلک وزیر سپر ملک روز گیراگیر، اوحدی، رجوع به گیر و دار شود
سخت گرفتن، هنگام گیر و دار، غوغا همهمه، لحظه حساس. یا درگیر حرکت. در جناح حرکت در حال حرکت. یا در گیراگیر رفتن، در جناح رفتن، یا در گیراگیر جنگ. (معرکه)، در بحبوحه جنگ. یا در گیراگیر چیزی. مشغول آن بودن: تازه در گیراگیر آوردن تو بودم... یا روز گیراگیر. روز جنگ و پیکار
سخت گرفتن، هنگام گیر و دار، غوغا همهمه، لحظه حساس. یا درگیر حرکت. در جناح حرکت در حال حرکت. یا در گیراگیر رفتن، در جناح رفتن، یا در گیراگیر جنگ. (معرکه)، در بحبوحه جنگ. یا در گیراگیر چیزی. مشغول آن بودن: تازه در گیراگیر آوردن تو بودم... یا روز گیراگیر. روز جنگ و پیکار