سهیل، ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است
سهیل، ستاره ای در صورت فلکی سفینه که پس از شِعرای یمانی درخشان ترین ستارگان است و در خاورمیانه در شب های آخر تابستان دیده می شود، سهیل یمن، سهیل یمان، پرک، اگست. قدما گمان می کردند سرخی و خوش رنگی سیب و همچنین خوشبویی ادیم از اثر تابش سهیل است
مرکّب از: و + گر، مخفف اگر + ت، مخفف و اگر تو را. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وگرت خنده نیاید یکی کنند بیار ویک دو بیتک از این شعر من بکن بکنند. ابوالعباس عباسی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
مُرَکَّب اَز: و + گر، مخفف اگر + ت، مخفف و اگر تو را. (یادداشت مرحوم دهخدا) : وگرت خنده نیاید یکی کنند بیار ویک دو بیتک از این شعر من بکن بکنند. ابوالعباس عباسی (از یادداشت مرحوم دهخدا)
اجره. بدل، نرۀ ستور، یا عام است، پشت: رمی علی اجرده، ای ظهره، بسیار سبقت کننده و درگذرنده. (منتهی الارب)، مکان اجرد، زمین بی نبات. (زوزنی). جای بی نبات. وکذلک فضاء اجرد. (منتهی الارب). ج، اجارد، رجل اجرد، مرد بی موی. آنکه موی بر تن ندارد. ضدّاشعر. خردموی. (تاج المصادر) (زوزنی). مؤنث: جرداء. ج، جرد. (منتهی الارب)، فرس اجرد، اسب کوتاه و تنک موی و آن مدحی است اسب را. (منتهی الارب). اسب بی مو. اسب (و استر) نرم موی. ج، جرد. (زمخشری)، بی پرز (جامه)، آزاد. کامل. تمام: یوم اجرد، روز تمام. (منتهی الارب)، اجردان، دو روز یا دو ماه. (منتهی الارب)
اُجْرَه. بَدَل، نرۀ ستور، یا عام است، پشت: رمی علی اجرَدِه، ای ظهره، بسیار سبقت کننده و درگذرنده. (منتهی الارب)، مکان اجرد، زمین بی نبات. (زوزنی). جای بی نبات. وکذلک فضاء اجرد. (منتهی الارب). ج، اجارِد، رجل اجرد، مرد بی موی. آنکه موی بر تن ندارد. ضدّاشعر. خُردموی. (تاج المصادر) (زوزنی). مؤنث: جَرْداء. ج، جُرد. (منتهی الارب)، فرس اجرد، اسب کوتاه و تنک موی و آن مدحی است اسب را. (منتهی الارب). اسب بی مو. اسب (و استر) نرم موی. ج، جُرد. (زمخشری)، بی پرز (جامه)، آزاد. کامل. تمام: یوم اجرد، روز تمام. (منتهی الارب)، اجردان، دو روز یا دو ماه. (منتهی الارب)
اگبرت لو گراند. نام یکی از پادشاهان انگلستان و از نسل یکی از پادشاهان ’هیپتارهیا’ یعنی دول سبعۀ متفقه بود و تاج و تخت موروثش را بریتریق ضبط نموده بود. اگبرت برای گرفتن تاج و تخت به شارلمان پناهنده گشت و در تاریخ 799 میلادی با مرگ بریتریق به انگلستان برگشت و به سلطنت رسید و دول سبعه را به اطاعت خویش درآورد. مرگ وی به سال 836 میلادی بود. (از قاموس الاعلام ترکی). وی در حدود سال 827 میلادی دول بریتانیای کبیررا متحد ساخت و به سال 839 میلادی درگذشت. (از لاروس)
اگبرت لو گراند. نام یکی از پادشاهان انگلستان و از نسل یکی از پادشاهان ’هیپتارهیا’ یعنی دول سبعۀ متفقه بود و تاج و تخت موروثش را بریتریق ضبط نموده بود. اگبرت برای گرفتن تاج و تخت به شارلمان پناهنده گشت و در تاریخ 799 میلادی با مرگ بریتریق به انگلستان برگشت و به سلطنت رسید و دول سبعه را به اطاعت خویش درآورد. مرگ وی به سال 836 میلادی بود. (از قاموس الاعلام ترکی). وی در حدود سال 827 میلادی دول بریتانیای کبیررا متحد ساخت و به سال 839 میلادی درگذشت. (از لاروس)
نوعی از آش آرد. (برهان) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم) (ناظم الاطباء). آش باشد مثل کاچی که از آرد پزند. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از آش آرد و شوربا. (آنندراج) : کنج ملای فراق تو تبرخون خوردم تا چشیده بهم از بوی وصالت اگرا. پوربهای جامی (از جهانگیری). بباید خوردنی هرچه خفیف است ابا و قلیه و اگرا لطیف است. حکیم شیرازی
نوعی از آش آرد. (برهان) (از انجمن آرا) (از هفت قلزم) (ناظم الاطباء). آش باشد مثل کاچی که از آرد پزند. (فرهنگ جهانگیری). نوعی از آش آرد و شوربا. (آنندراج) : کنج ملای فراق تو تبرخون خوردم تا چشیده بهم از بوی وصالت اگرا. پوربهای جامی (از جهانگیری). بباید خوردنی هرچه خفیف است ابا و قلیه و اگرا لطیف است. حکیم شیرازی
مقدار معینی از گناهان. (ناظم الاطباء). به قانون فارسیان مقدار معینی است از گناه که نظیرش در عربی اخذ و مؤاخذه خواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان)
مقدار معینی از گناهان. (ناظم الاطباء). به قانون فارسیان مقدار معینی است از گناه که نظیرش در عربی اخذ و مؤاخذه خواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان)