جدول جو
جدول جو

معنی اکیپ - جستجوی لغت در جدول جو

اکیپ
دسته، گروه
تصویری از اکیپ
تصویر اکیپ
فرهنگ فارسی عمید
اکیپ
دسته ای از کارگران که به کاری مشغول باشند
تصویری از اکیپ
تصویر اکیپ
فرهنگ لغت هوشیار
اکیپ((اِ))
گروهی از افراد که کار مشترکی انجام می دهند، دسته، گروه
تصویری از اکیپ
تصویر اکیپ
فرهنگ فارسی معین
اکیپ
همدستگان، هم گروه
تصویری از اکیپ
تصویر اکیپ
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکید
تصویر اکید
محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیپ
تصویر کیپ
پر، انباشته، درهم رفته و به هم چسبیده، تنگ هم، چفت هم
فرهنگ فارسی عمید
(اَکْ یَ)
زیرک و دانا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَکْ یَ)
سخت و ستبر. (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روده و امعاء و وتر عضله.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محکم و استوار. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). وثیق. استوار: سفارش اکید، دستور اکید. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
به ترکی وج است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). بیخ گیاهی است درد دندان و معده را مفید است. (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
روز گرم و بی باد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اکول. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بسیارخوار. (دهار).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ادیپوس. پسر لائیوس پادشاه شهر تبس. چون غیب گویان خبر داده بودند که ادیپوس عاقبت شوی مادر خواهد شد و پدر را خواهد کشت او را از تبس طرد کرده روی کوهی گذاشتند و چوپانی او را تربیت کرد. و چون از گفتۀ غیب گویان آگاه شد پیوسته از ملاقات پدر و مادر گریزان بود. اتفاق را روزی در تنگۀ فوسیس با پدر دچار آمد وندانسته او را بکشت پس از آن بدروازۀ شهر تبس رسید و آنجا با ابوالهول (اسفنکس) مصادف گردید ابوالهول از کسانی که عزم ورود بشهر داشتند معمائی می پرسید و هر کس را که از جواب عاجز می ماند میخورد. از ادیپوس پرسید کدام جانور است که بامدادان با چهار پا و درمیانۀ روز با دو پا و شامگاهان با سه پا راه رود. ادیپوس گفت: انسان است که در کودکی با چهار پا و در جوانی با دو پا و در پیری با سه پا یعنی با دو پای وعصائی حرکت میکند، پس اسفنکس را بکشت و بشهر تبس درآمد و چون بر اسفنکس غالب شده بود بسلطنت رسید و باز ندانسته با مادر مزاوجت کرد و از او چهار پسر آورد. خدایان تبس از جنایات او در خشم شدند و آن شهر را بطاعون مبتلی ساختند و سرانجام ادیپوس از قتل پدرو مزاوجت مادر آگاه شد و چشمان خویش را بیرون کرد ورو به بیابان نهاد. (لغت نامۀ ترجمه تمدن قدیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کیپ
تصویر کیپ
محکم پیوسته شدن، بهم پیوسته، متصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکید
تصویر اکید
استوار، محکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیر
تصویر اکیر
وج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیس
تصویر اکیس
زیرک تر داناتر با ادب تر زیرکتر زیر کسارتر هشیارتر داناتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیک
تصویر اکیک
گرمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکیل
تصویر اکیل
همخور همکاسه خورده همکاسه همخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکید
تصویر اکید
محکم، استوار، دستور قطعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکیل
تصویر اکیل
همکاسه، همخور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیپ
تصویر کیپ
پر، انباشته، به هم پیوسته، بسته، گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکیس
تصویر اکیس
((اَ یَ))
زیرکتر، هشیارتر، داناتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکیس
تصویر اکیس
زیرکتر
فرهنگ واژه فارسی سره
جدی، سخت، شدید، قطعی، موکد، محکم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قله ای به ارتفاع ۳۰۰۰ متر در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از اکی
تصویر اکی
хорошо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اکی
تصویر اکی
in Ordnung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اکی
تصویر اکی
ок
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اکی
تصویر اکی
ok
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اکی
تصویر اکی
好的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اکی
تصویر اکی
ok
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اکی
تصویر اکی
vale
دیکشنری فارسی به اسپانیایی