جدول جو
جدول جو

معنی اکناع - جستجوی لغت در جدول جو

اکناع
(اِ)
نرمی و فروتنی کردن و به خواری نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اکناع
فروتنیدن: فروتنی کردن، دریوزگی، نرمی کردن
تصویری از اکناع
تصویر اکناع
فرهنگ لغت هوشیار
اکناع
دریوزگی، فروتنی، نرمی
تصویری از اکناع
تصویر اکناع
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقناع
تصویر اقناع
قانع ساختن، راضی کردن، قانع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کنف ها، جوانب، کرانه ها، گوشه ها، جمع واژۀ کنف
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
فراهم آمدن قوم. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باهم آمدن و حاضر آمدن. (از المصادرزوزنی) (از تاج المصادر بیهقی) ، عده زیاد. متعددتر، بسیار. (ناظم الاطباء) ، خانه پر، دست پر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروپوشیدن.
لغت نامه دهخدا
(غَ پَ رَ)
نرم و فروتن و متضرع کردن، چنانکه حاجت و نیاز کسی را. فروتن گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). نرم کردن و فروتن کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بددل ساختن و ترسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بددل گردانیدن. (تاج المصادربیهقی). ترسانیدن. (از اقرب الموارد) ، هار شدن شتر قوی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر صید خویش توانا کردن شکاری صیاد را. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کوع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کوع شود، جمع واژۀ کیس. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جمع واژۀ کیس به معنی کیسه های سیم و زر. (آنندراج) : اصناف نزلها که درخور چنان مهمانی باشد از خزاین کسوتهای خاص و خرجی و الوان جامه ها و اکیاس آگنده بدینار. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، جمع واژۀ کیّس. (از یادداشت مؤلف) (اقرب الموارد). جمع واژۀ کیس، به معنی زیرک. (آنندراج). رجوع به کیس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کن ّ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ازترجمان القرآن) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کن، به معنی پرده و پوشش. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به کن شود
لغت نامه دهخدا
(نَخوا / خا دَ)
یاری کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعانت کردن دیگری را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، اصواء و صوی ̍، قبرها: وقفت علی الصوی و الاصواء، ای علی القبور. (اقرب الموارد). و رجوع به صوه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یاری دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کنف. (دهار) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کنف، به معنی پیرامون. جوانب. نواحی. (یادداشت مؤلف). اطراف و جوانب و نواحی و حوالی و کنارها و کرانه ها. (ناظم الاطباء). اطراف و کنارها. (آنندراج) (غیاث اللغات) : ملت حق را به اقطار و اکناف جهان برسانیدند. (کلیله و دمنه). اکناف و الطاف ایشان مقصد غرباو ادبای اطراف شده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 275). همگنان را در اکناف مخارم و اعطاف مآکم آواره گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 294). از اقطار و اکناف عالم روی فرا او کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 337). رسائل او در اطراف و اکناف عالم مشهور و مذکور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 234).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتابانیدن کسی را در کاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
درشت گردیدن شکم.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کنیت نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
چرکناک گردانیدن چرک. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
رسیدن میوه، (از ’ی ن ع’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) : اینع الثمر ایناعاً، رسید و پخته گردید آن میوه، (ناظم الاطباء) : کره ان یحدث الرجل تحت شجرهقد اینعت او نخله قد اینعت، (مکارم الاخلاق طبرسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ صنع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). رجوع به صنع شود.
- اصناعی الایدی، چربدستان. باریک کاران. ماهران در پیشۀ خویش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
دراز شدن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سنع
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَ)
شتابی کردن ناقه در رفتار. (منتهی الارب). اشناع ناقه، شتافتن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایناع
تصویر ایناع
رسیده شدن پخته شدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
کرانه ها، اطراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکنان
تصویر اکنان
جمع کن، پوشش ها، پرده ها فرو پوشیدن در دل نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناه
تصویر اکناه
به بن رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقناع
تصویر اقناع
خشنود کردن، راضی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصناع
تصویر اصناع
پیشه آموزی، یاری دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسناع
تصویر اسناع
فرزند نیک آوردن، نیکو گردیدن، دراز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
جمع کنف، گوشه ها و کنارها، کرانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقناع
تصویر اقناع
((اِ))
قانع کردن، خشنود ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکناف
تصویر اکناف
پناهاندن، پناه ها، کنارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکنان
تصویر اکنان
پرده ها، پوشش ها
فرهنگ واژه فارسی سره