گردی براق به رنگ های طلایی، نقره ای، سرخ و رنگ های دیگر که در نقاشی و تزیین به کار می رود، تاج، افسر، دیهیم اکلیل جنوبی: در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، افسر، قبه اکلیل شمالی: تاج شمالی، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی بین جاثی و حیّه اکلیل کوهی: در علم زیست شناسی گیاهی خوش بو با برگ های ریز که برگ و گل آن کاربرد دارویی دارد
گردی براق به رنگ های طلایی، نقره ای، سرخ و رنگ های دیگر که در نقاشی و تزیین به کار می رود، تاج، افسر، دیهیم اکلیل جنوبی: در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی، افسر، قبه اکلیل شمالی: تاج شمالی، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی بین جاثی و حَیّه اکلیل کوهی: در علم زیست شناسی گیاهی خوش بو با برگ های ریز که برگ و گل آن کاربرد دارویی دارد
نام شغالی که قصۀ او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کلیله و دمنه. و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به وسیلۀ عبدالله بن المقفع به تازی و از تازی نخستین بار به فرمان نصر بن احمد به نثر دری و سپس از روی همان ترجمه بوسیلۀ رودکی به شعر پارسی درآمد و آنگاه در اوایل قرن ششم یک بار دیگر با نثر منشیانۀ بلیغ ترجمه دیگری از آن ترتیب یافت که کلیله و دمنۀ بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی صورت گرفته است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 2 ص 948)
نام شغالی که قصۀ او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کلیله و دمنه. و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به وسیلۀ عبدالله بن المقفع به تازی و از تازی نخستین بار به فرمان نصر بن احمد به نثر دری و سپس از روی همان ترجمه بوسیلۀ رودکی به شعر پارسی درآمد و آنگاه در اوایل قرن ششم یک بار دیگر با نثر منشیانۀ بلیغ ترجمه دیگری از آن ترتیب یافت که کلیله و دمنۀ بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی صورت گرفته است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 2 ص 948)
حصنی است بین سرتّه و طلیطله از اعمال اندلس، و فاصله آن با هر یک از این دو شهر ده فرسنگ است و فرانکها بسال 533 هجری قمری بر آنجا مستولی شدند. (معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود حصنی بین سرتّه و طلیطله ازاعمال اندلس. بین آن و هر یک از آن دو 20 فرسنگ است. (معجم البلدان).
حصنی است بین سُرِتَّه و طُلَیطله از اعمال اندلس، و فاصله آن با هر یک از این دو شهر ده فرسنگ است و فرانکها بسال 533 هجری قمری بر آنجا مستولی شدند. (معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود حصنی بین سُرِتّه و طلیطله ازاعمال اندلس. بین آن و هر یک از آن دو 20 فرسنگ است. (معجم البلدان).
یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی. (فرهنگ فارسی معین). از ستارگان منزلهای قمر و آن سه ستاره است و فاصله هر یک از آنها بنظر یک ذراع می رسد، وجه تسمیۀ آن بدین سبب است که گویی چون تاجی بر پیشانی عقرب قرار داد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 160). یکی از بیست و هشت منزل قمر. (شرفنامۀ منیری). منزل هفدهم از منازل بیست و هشت گانه قمر و آن از آخر زبانست تا هشت درجه و 34 دقیقه و 17 ثانیه و از رباطات دوم است. ستاره ایست بر جبهۀ عقرب و عرب آنرا بر سر عقرب (رأس العقرب) شمارد و آن غیر از اکلیل شمالی در اصطلاح یونانیان است و آن رقیب ثریاست و نزد احکامیان منزلی نحس است. (یادداشت مؤلف). منزل هفدهم از منازل ماه و آن سه ستاره است برپیشانی کژدم و یکی از صور شمالی است که عامه او را به کاسۀ یتیمان و مسکینان مانند کنند. (از التفهیم). نام منزل هفدهم از منازل قمر و آن سه ستارۀ مثلث شکل است بصورت تاج بر پیشانی عقرب. (آنندراج) (غیاث اللغات). سه کوکبند بر خط مقوس مانند غفر و جبهه از پس او باشد و بعضی پندارند که اکلیل جبهۀ عقرب است و جبهه سه کوکب روشن پیش عقرب، و آن منزل هفدهم است و رقیب او ثریا باشد. (جهان دانش ص 120) : دو پیکر چو تختی و اکلیل تاجی ز نثره نثاری و طرفه چو حملی. منوچهری. افسری بود بر سر اکلیل کمری داشت بر میان جوزا. مسعودسعد. اکلیل به قلب تاج داده عقرب به کمان خراج داده. نظامی. به سر بر ترا دایم اکلیل باد به زیر کفت فرق اکلیل باد. ؟ (از شرفنامۀ منیری). - اکلیل جنوبی، یکی از صورتهای جنوبی. ادحی النعام (جایگاه خایه نهادن اشترمرغ). قبه. (فرهنگ فارسی معین). یکی از صور جنوبی فلک که بصورت تاجی تخیل شده و شامل چندین ستارۀ خرد است و در جنوب نعام الصادر و نعام الوارد جای دارد و آنرا قبه نیز نامند. صورتی از صور فلکی و کواکب آن هفتند. نام صورت سیزدهم از صور چهارده گانه فلکی جنوب. (یادداشت مؤلف). - اکلیل شامی، نام صورت ششم از نوزده صورت شمالی فلکی قدماست که آنرا فکه نیز گویند. (مفاتیح). - اکلیل شمالی، یکی ازصورتهای شمالی. فکه. کاسۀ درویشان. قصعهالمساکین. کاسۀ یتیمان. کاسۀ لئیمان. (فرهنگ فارسی معین)
یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی. (فرهنگ فارسی معین). از ستارگان منزلهای قمر و آن سه ستاره است و فاصله هر یک از آنها بنظر یک ذراع می رسد، وجه تسمیۀ آن بدین سبب است که گویی چون تاجی بر پیشانی عقرب قرار داد. (از صبح الاعشی ج 2 ص 160). یکی از بیست و هشت منزل قمر. (شرفنامۀ منیری). منزل هفدهم از منازل بیست و هشت گانه قمر و آن از آخر زبانست تا هشت درجه و 34 دقیقه و 17 ثانیه و از رباطات دوم است. ستاره ایست بر جبهۀ عقرب و عرب آنرا بر سر عقرب (رأس العقرب) شمارد و آن غیر از اکلیل شمالی در اصطلاح یونانیان است و آن رقیب ثریاست و نزد احکامیان منزلی نحس است. (یادداشت مؤلف). منزل هفدهم از منازل ماه و آن سه ستاره است برپیشانی کژدم و یکی از صور شمالی است که عامه او را به کاسۀ یتیمان و مسکینان مانند کنند. (از التفهیم). نام منزل هفدهم از منازل قمر و آن سه ستارۀ مثلث شکل است بصورت تاج بر پیشانی عقرب. (آنندراج) (غیاث اللغات). سه کوکبند بر خط مقوس مانند غفر و جبهه از پس او باشد و بعضی پندارند که اکلیل جبهۀ عقرب است و جبهه سه کوکب روشن پیش عقرب، و آن منزل هفدهم است و رقیب او ثریا باشد. (جهان دانش ص 120) : دو پیکر چو تختی و اکلیل تاجی ز نثره نثاری و طرفه چو حملی. منوچهری. افسری بود بر سر اکلیل کمری داشت بر میان جوزا. مسعودسعد. اکلیل به قلب تاج داده عقرب به کمان خراج داده. نظامی. به سر بر ترا دایم اکلیل باد به زیر کفت فرق اکلیل باد. ؟ (از شرفنامۀ منیری). - اکلیل جنوبی، یکی از صورتهای جنوبی. ادحی النعام (جایگاه خایه نهادن اشترمرغ). قبه. (فرهنگ فارسی معین). یکی از صور جنوبی فلک که بصورت تاجی تخیل شده و شامل چندین ستارۀ خرد است و در جنوب نعام الصادر و نعام الوارد جای دارد و آنرا قبه نیز نامند. صورتی از صور فلکی و کواکب آن هفتند. نام صورت سیزدهم از صور چهارده گانه فلکی جنوب. (یادداشت مؤلف). - اکلیل شامی، نام صورت ششم از نوزده صورت شمالی فلکی قدماست که آنرا فکه نیز گویند. (مفاتیح). - اکلیل شمالی، یکی ازصورتهای شمالی. فکه. کاسۀ درویشان. قصعهالمساکین. کاسۀ یتیمان. کاسۀ لئیمان. (فرهنگ فارسی معین)
تاج. (منتهی الارب) (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تاج. تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص 139). تاج. افسر. دیهیم. گرزن. تاج مرصع و بی شبهه این تاج شبیه به تاج یونانیان بوده که از شاخ خرزهره و زیتون می کرده اند و به گرد سر می بسته اند. اکلیل الملک نیز که داروییست شبیه به همین اکلیل است. (یادداشت مؤلف) : ملکی کش ملکان بوسه به اکلیل زنند میخ دیوار سراپرده به صد میل زنند. منوچهری. اکلیل های پیلانش از گوهر است و لؤلؤ صندوق پیلهایش از صندل قماری. منوچهری. در سیر گوید: آدم اکلیلی از ریاحین بهشت بر سر داشت. (مجمل التواریخ والقصص). سخن رانم از فر و فرهنگ او برافرازم اکلیل و اورنگ او. نظامی. مرا زیبد از خسروان عجم سر تخت کاوس و اکلیل جم. نظامی. ، موضعی نزدیک حاجر که اکمهالعشرق گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تاج. (منتهی الارب) (شرفنامۀ منیری) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تاج. تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص 139). تاج. افسر. دیهیم. گرزن. تاج مرصع و بی شبهه این تاج شبیه به تاج یونانیان بوده که از شاخ خرزهره و زیتون می کرده اند و به گرد سر می بسته اند. اکلیل الملک نیز که داروییست شبیه به همین اکلیل است. (یادداشت مؤلف) : ملکی کش ملکان بوسه به اکلیل زنند میخ دیوار سراپرده به صد میل زنند. منوچهری. اکلیل های پیلانش از گوهر است و لؤلؤ صندوق پیلهایش از صندل قماری. منوچهری. در سیر گوید: آدم اکلیلی از ریاحین بهشت بر سر داشت. (مجمل التواریخ والقصص). سخن رانم از فر و فرهنگ او برافرازم اکلیل و اورنگ او. نظامی. مرا زیبد از خسروان عجم سر تخت کاوس و اکلیل جم. نظامی. ، موضعی نزدیک حاجر که اکمهالعشرق گویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نام مدرسه ای بود در دهوک بخارج شهر یزد. جعفر بن محمد جعفری مؤلف تاریخ یزد آرد: بانی این مدرسه اصیل الدین محمد بن مظفر عقیل بود، و بغایت مدرسه ای عالی است و درگاهی رفیع و قبه ای عالی و ساخت نیکو دارد و باغچه هایی در خلف مدرسه و پایابی نیکو تمام بخشت پخته، و حمام و بازار و کاروانسرایی مقابل آن و مسجدی بر آن متصل ساخته، و موقوفات بسیار دارد و اتمام آن در سال سبع و ثلاثین و سبعمائه 737 هجری قمری) بود. (از تاریخ یزد به اهتمام ایرج افشار ص 105). و رجوع به اصیل الدین محمد شود
نام مدرسه ای بود در دهوک بخارج شهر یزد. جعفر بن محمد جعفری مؤلف تاریخ یزد آرد: بانی این مدرسه اصیل الدین محمد بن مظفر عقیل بود، و بغایت مدرسه ای عالی است و درگاهی رفیع و قبه ای عالی و ساخت نیکو دارد و باغچه هایی در خلف مدرسه و پایابی نیکو تمام بخشت پخته، و حمام و بازار و کاروانسرایی مقابل آن و مسجدی بر آن متصل ساخته، و موقوفات بسیار دارد و اتمام آن در سال سبع و ثلاثین و سبعمائه 737 هجری قمری) بود. (از تاریخ یزد به اهتمام ایرج افشار ص 105). و رجوع به اصیل الدین محمد شود
اسلیونو. شهریست در روم ایلی شرقی، در دامنۀ جنوبی کوه ’قوجه بلکان’ بر نهری از توابع شط دانوب در 132هزارگزی شمال ادرنه. کارخانه های مشهور عبابافی دارد و گلاب گیری در این محل بسیار رایج است. زمانی اسلحۀ خوب در اینجا میساختند. در زمان ادارۀ عثمانی سمت مرکز لوایی داشت و هر سال یک بار در این شهر بازار مکاره ترتیب میدادند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به اسلیون شود
اسلیونو. شهریست در روم ایلی شرقی، در دامنۀ جنوبی کوه ’قوجه بلکان’ بر نهری از توابع شط دانوب در 132هزارگزی شمال ادرنه. کارخانه های مشهور عبابافی دارد و گلاب گیری در این محل بسیار رایج است. زمانی اسلحۀ خوب در اینجا میساختند. در زمان ادارۀ عثمانی سمت مرکز لوایی داشت و هر سال یک بار در این شهر بازار مکاره ترتیب میدادند. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به اسلیون شود
سویلا. سویل. شهری بزرگ در اسپانیا. یاقوت گوید امروز در اندلس بزرگتر از آن شهری نیست و حمص نیز نامیده میشود و پایتخت حکومت اندلس آنجاست و بنی عباد آنجا مقر داشتند و بعلت اقامت ایشان در شهر مذکور، قرطبه خراب شد و عمل آن متصل بعمل لبله است که در مغرب قرطبه بود و بین آن دو، سی فرسنگ راه است... اشبیلیه نزدیک دریاست و جبل اشرف بر آن مشرف است، و آن کوهی است پر از درختان زیتون و میوه های دیگر و آنچه این شهر را بر دیگر نواحی اندلس امتیازداده زراعت پنبه است و آنرا از آنجا به جمیع بلاد اندلس و مغرب حمل کنند، و وی در ساحل نهری عظیم است که در بزرگی همسان دجله و نیل است و کشتیهای سنگین در آن حرکت کنند و آنرا وادی الکبیر نامند، و در کورۀ آن شهرها و اقلیم هائی است که در جای خود ذکر خواهد شدو گروه بسیار از اهل علم بدان نسبت دارند، از آن جمله عبداﷲ بن عمر بن الخطاب الاشبیلی و او قاضی آن شهر بود و در 276 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان). نام باستانی این شهر ایسپالیس بوده و عرب نیز همین کلمه را محرف یعنی معرب ساخته است. بگفتۀ جغرافیون عرب این شهر در عهد حکومت اسلامی بسیار معمور و آباد بوده. خود اشبیلیه و ملحقات آن با ابنیۀ معظم و محتشم و بدایع صنعت معماری و نقاشی مزین و با نقش و نگار آراسته بود. جبال و جلگه های اطراف با درختان زیتون و انجیر و انواع و اقسام اشجار مستور بود و مقدار کلی پنبه در این محل بعمل می آمده.گویند در زمان حکومت اسلامی این شهر بیش از 400000 تن سکنه داشته. در سال 93 هجری قمری موسی بن نصیر این بلد را فتح کرده و در دورۀ سیادت امویان اول شهر اندلس قرطبه و دوم شهر همین بلد بود. در سال 424 هجری قمریدر اثر انقراض دولت اموی، ابن عباد قاضی این شهر استقلال آنرا اعلان کرد و در نتیجه دولتی موسوم به بنی عباد متشکل گردید و همین بلد را پایتخت قرار داد. (قاموس الاعلام ترکی). شهرکی است (از اندلس) بر کرانۀ دریای اقیانوس مغربی نهاده، جایی کم نعمت و کم مردم. (حدود العالم). امروز این شهر، که در کنار وادی الکبیر واقع است، کرسی ایالت و دارای 225000 تن سکنه است. محصولات آن شراب و مصنوعات آن انواع روغن، ظروف سفالین و منسوجات است. ابنیۀ زیبا و موزه ای نیکو دارد. رجوع به دمشقی و نزههالقلوب مقالۀ 3 ص 236 و 265 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 180 و ضمیمۀ معجم البلدان ص 280 و فهرست حلل السندسیه ج 1 و 2 شود
سویلا. سویل. شهری بزرگ در اسپانیا. یاقوت گوید امروز در اندلس بزرگتر از آن شهری نیست و حِمْص نیز نامیده میشود و پایتخت حکومت اندلس آنجاست و بنی عباد آنجا مقر داشتند و بعلت اقامت ایشان در شهر مذکور، قرطبه خراب شد و عمل آن متصل بعمل لبله است که در مغرب قرطبه بود و بین آن دو، سی فرسنگ راه است... اشبیلیه نزدیک دریاست و جبل اشرف بر آن مشرف است، و آن کوهی است پر از درختان زیتون و میوه های دیگر و آنچه این شهر را بر دیگر نواحی اندلس امتیازداده زراعت پنبه است و آنرا از آنجا به جمیع بلاد اندلس و مغرب حمل کنند، و وی در ساحل نهری عظیم است که در بزرگی همسان دجله و نیل است و کشتیهای سنگین در آن حرکت کنند و آنرا وادی الکبیر نامند، و در کورۀ آن شهرها و اقلیم هائی است که در جای خود ذکر خواهد شدو گروه بسیار از اهل علم بدان نسبت دارند، از آن جمله عبداﷲ بن عمر بن الخطاب الاشبیلی و او قاضی آن شهر بود و در 276 هجری قمری درگذشت. (معجم البلدان). نام باستانی این شهر ایسپالیس بوده و عرب نیز همین کلمه را محرف یعنی معرب ساخته است. بگفتۀ جغرافیون عرب این شهر در عهد حکومت اسلامی بسیار معمور و آباد بوده. خود اشبیلیه و ملحقات آن با ابنیۀ معظم و محتشم و بدایع صنعت معماری و نقاشی مزین و با نقش و نگار آراسته بود. جبال و جلگه های اطراف با درختان زیتون و انجیر و انواع و اقسام اشجار مستور بود و مقدار کلی پنبه در این محل بعمل می آمده.گویند در زمان حکومت اسلامی این شهر بیش از 400000 تن سکنه داشته. در سال 93 هجری قمری موسی بن نصیر این بلد را فتح کرده و در دورۀ سیادت امویان اول شهر اندلس قرطبه و دوم شهر همین بلد بود. در سال 424 هجری قمریدر اثر انقراض دولت اموی، ابن عباد قاضی این شهر استقلال آنرا اعلان کرد و در نتیجه دولتی موسوم به بنی عباد متشکل گردید و همین بلد را پایتخت قرار داد. (قاموس الاعلام ترکی). شهرکی است (از اندلس) بر کرانۀ دریای اقیانوس مغربی نهاده، جایی کم نعمت و کم مردم. (حدود العالم). امروز این شهر، که در کنار وادی الکبیر واقع است، کرسی ایالت و دارای 225000 تن سکنه است. محصولات آن شراب و مصنوعات آن انواع روغن، ظروف سفالین و منسوجات است. ابنیۀ زیبا و موزه ای نیکو دارد. رجوع به دمشقی و نزههالقلوب مقالۀ 3 ص 236 و 265 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 ص 180 و ضمیمۀ معجم البلدان ص 280 و فهرست حلل السندسیه ج 1 و 2 شود
گیاهی از تیره آله که پایا میباشد و ارتفاعش بین 30 تا 50 سانتیمتر است و برگهایش نازک و نسبه پهن و سبز تیره است و گلهایش برنگهای ارغوانی و آبی و گاهی سفید است
گیاهی از تیره آله که پایا میباشد و ارتفاعش بین 30 تا 50 سانتیمتر است و برگهایش نازک و نسبه پهن و سبز تیره است و گلهایش برنگهای ارغوانی و آبی و گاهی سفید است