جدول جو
جدول جو

معنی اکسپرت - جستجوی لغت در جدول جو

اکسپرت
حمل و نفل، ارسال، منتقل کردن
تصویری از اکسپرت
تصویر اکسپرت
فرهنگ لغت هوشیار
اکسپرت
برفرست
تصویری از اکسپرت
تصویر اکسپرت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپست
تصویر اسپست
یونجه، گیاهی با ساقه های بلند، برگچه های نازک و گل های بنفش که به مصرف خوراک چهارپایان می رسد، سپست، سبیس، آسپست، اسپرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرک
تصویر اسپرک
گیاهی علفی یکساله با برگهای دراز، گلهای زرد و میوۀ کپسولی که در رنگرزی به کار می رود، ورس، سپرک، اسفرک، زریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، اسپرغم، شاه سپرم، ونجنک، ضومران، نازبو، ضیمران، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، سپرم، شاه پرم، اسفرم، شاه اسپرم، شاه سپرغم، شاه اسپرغم، سپرغم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرس
تصویر اسپرس
گیاهی علفی از خانوادۀ باقلا با ساقه های نازک و گل های صورتی به شکل پروانه که به عنوان خوراک دام مصرف می شود، یونجه، سپست، سبیس، اسپست، آسپست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
سلول جنسی نر که در بیضه ها ساخته می شود و می تواند تخمک را بارور کند، اسپرم، منی دانه، زامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
ورزش، ورزشکار مثلاً آدم اسپرت،
ورزشی مثلاً لباس اسپرت،
غیر رسمی و ساده، مناسب برای مکان های غیر رسمی مثلاً در مهمانی های رسمی هم لباس های اسپرت می پوشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکورت
تصویر اسکورت
مشایعت، همراهی، هیئت مشایعت کنندگان، گروهی که برای محافظت یا احترام همراه شخص مهمی حرکت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
یوهان. ملقب به استاد، فیلسوف آلمانی (حدود 1260- حدود 1327 میلادی). پاپ فرضیه های عرفانی و مبتنی بر وحدت وجود او را محکوم کرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب به اکسیر. (یادداشت مؤلف). کیمیاگر. اکسیرگر. (آنندراج) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) :
به دارالخلافه خبر بازداد
که اکسیریی آمدست اوستاد.
نظامی.
اکسیری صبح کیمیاگر
کرد از دم خویش خاک را زر.
نظامی.
به دعا هیچ زبانی در لب باز نکرد
گرچه اکسیری این قلب چو تاثیر شدیم.
تأثیر (از آنندراج).
سحاب، سیماب به لغت اکسیریان. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب اکسیرگر و اکسیرساز و مادۀ کیمیاگر شود، میل کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مایل گردانیدن، برگردانیدن کسی را از ارادۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خم دادن کمان را، بچۀ بسیار آوردن شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، منافع شتران خود را به کسی دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کفاء ساختن برای خیمه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دونصف کردن شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح قافیه) نوعی از عیوب قافیه که حرف روی بعض بیت را غیر بعضی دیگر آوردن و یا مخالف آوردن حرکات حرف روی را به رفع و یا جر ویا تباه کردن آخر بیت را به هر فساد که باشد. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از کشاف اصطلاحات الفنون). اکفا اختلاف حرف روی است و تبدیل آن به حرفی که در مخرج بدان نزدیک باشد چنانکه در بیت زیر:
رو به جان آر اندرین کار احتیاط
زانکه جز بر تو ندارم اعتماد.
طا و دال را جمع کرده. دیگری گفته است:
گفتی که با مخالف تو زین سپس مرا
نبود به هیچ حالی بی امر تو حدیث
رفتی و راز گفتی با دشمنان من
و آن کس که گوشدارتو بود آن همه شنید.
و جمع کرده ثاء و دال که در مخرج به هم نزدیکند. (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 284)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسپارته. اسپارتا. لاسدمون. شهر مشهور باستانی در شبه جزیرۀموره. این شهر مرکز و پایتخت خطۀ لاکونیا واقع در منتهای جنوبی شبه جزیره مذکور است و در محلی ناهموار و کوهستانی در ساحل نهر اوروتاس جای دارد. اهالی دلاور و ساده منش آن از آرایش و پیرایش بیزار بودند، فقط چند پرستشگاه مخصوص به بتهای خود و یک میدان اسب دوانی در خارج دروازۀ شهر داشتند. در نزدیکی این شهر پرتگاهی موسوم به باراترون بود. اسپارتی ها اطفال سقطشده و علیل و ناتوان را در آنجا می افکندند. گویند این شهر را پادشاهی مسمی به اسپارتون در سنۀ 1880 قبل از میلاد بنا نهاده و لاکدمون که یکی از احفاد این پادشاه بوده در نزدیکی شهر قدیم، محله ای بزرگ موسوم به لاکدمونه بنا کرد و بمرور زمان شهر وسعت یافت و هر دو بهم وصل شد و از این رو این شهر را گاه اسپارته و گاه لاکدمونه می گفتند. ابتدا پانزده تن از اعقاب اسپارتون مزبور حکومت کرده اند. (اسامی آنان در ذیل ذکر خواهد شد). سپس در سال 1190 قبل از میلاد هرکولیها و دوریالیها اسپارت را متصرف شدند. در این هنگام رئیس آنان آرستوم زمام امور را در دست گرفته حائز عنوان سلطنت گردید. بعداز وفات وی دو پسر توأمان وی به اشتراک حکمرانی و فرمانفرمائی میکردند، نام یکی پروکلیس و دیگری اریستن بود. بعد از این دو همیشه امر سلطنت را دو تن از نژاد آن دو به اشتراک اداره میکردند. در تاریخ 898 قبل از میلاد کودکی خاریلائوس نام از نژاد پروکلیس بحکومت رسید و ازین رو عموی وی لیکورگوس را نایب السلطنه کردند و او حکیمی بود و قانونی برای اسپارتیها وضع کرد که مبنی بود بر محدودیت حقوق دو سلطان و ضمناً حکومت را بشکل یک جمهوری نظامی درآورد. قانون لیکورگوس قانون نظامی شدیدی میباشد. در موقع ضبط و تسخیر اسپارت بدست هرکولیان و دوریالیان دسته ای از اسپارتیان قدیم که از آخائیان محسوب میشدندبه ربقۀ اطاعت درآمده مالیات و سپاهی میدادند و جمعی برعکس قبول اطاعت نکرده مغلوب و اسیر شده بودند واز این رو اهالی اسپارت به سه طبقه: حاکم، محکوم و برده منقسم میشدند. در مائۀ هفتم و ششم قبل از میلاد اسپارتیها بنای محاربه را با اهالی مسینیا گذاردند. این شهر در انتهای جنوب غربی شبه جزیره موره واقع است. محاربه مدت مدیدی ادامه داشت عاقبت بفیروزی اسپارتیان خاتمه پیدا کرد. اهالی را اسیر و دستگیر کردند مگر کسانی را که به جزیره صقلیه (سیسیل) فرار کرده بودند. سپس کینوریا را که در جنوب شرقی موره واقع شده ضبط کردند و نیز قسمت اعظم آرکادیا واقع در وسط همان شبه جزیره را بدست آوردند و تدریجاً به تمام موره استیلا یافته بنوعی حق الریاسه بر بعض شهرهای بزرگ مستقل مانند آرگوس هم نایل گشتند. این مقدمات موجب آن شد که بنای رقابت با آتنی ها را بگذارند و اینان در آن سوی یونان میزیستند و از حیث بحریه بر اسپارتیها تفوق داشتند. این رقابتها موجب جنگهای موره شد و در این مجادلات پیروزی نصیب اسپارتی ها گردید و شهر آتن را تسخیر و ضبط کردند، در نتیجه تمام یونان زیر نفوذ اسپارتیان درآمد. اما آنان قانون لیکورگوس را رعایت نکرده به عیش و عشرت پرداختند و در نتیجه آتنی ها و اهالی تیبه و مردم دیگر جهات آن سرزمین بکمک و تشویق ایرانیان بنای شورش را گذاردند. در این هنگام اسپارتیها بموجب عهدنامه ای جزائر و مستملکات ساحلی آناطولی را به ایران واگذار کرده یونان زمین را مخصوص به خویش ساختند، سپس دلاوری موسوم به اپامینونداس از تیبه ظهور کرد و پس از استرداد استقلال وطن خود مسینیا و آرکادیا رااز چنگ اسپارتیان درآورد و نزدیک بود که خود اسپارت را هم به تصرف درآورد اما اجل امانش نداد و در نتیجه اسپارتیها توانستند فقط استقلال خود را حفظ کنند.
در همین اوان اسکندر کبیر خروج کرده تیبه را ویران و اسپارت را ضبط کرد. پس از وفات اسکندر اسپارت داخل اتحادیۀ آخائیا شد. این اتحاد در شبه جزیره موره از طرف هیئتی بوجود آمده بود. بالاخره بسال 146 قبل از میلاد اسپارت بدست رومیها افتاد و به ایالت اخائیا ملحق شد. در موقع انقسام روم اسپارت سهم امپراطور شرق یعنی قسطنطنیه شد و مرکز ایالت موره گشت. بهنگام فیروزی اهل صلیب یعنی 1204 میلادی در اینجا یک پرنس نشین (امارت) تشکیل شده بود که تحت تسلط شاهزاده ای از نسل پالئولوگ ها درآمد و او حائز عنوان دسپوتی اسپارت گردید. بالاخره در 864 هجری قمری ابوالمغازی سلطان محمدخان ثانی این قطعه را فتح کرد و ضمیمۀ ممالک عثمانیه ساخت ولی پس از سه سال شاهزادۀ ریمینی سجسموند این خاک را ضبط کرد و بسوخت و تخریب کرد. بار دیگر این خرابه بدست عثمانیان افتاد و از انقاض آن قصبۀ میستره را بوجود آورده مرکز لوا قرار دادند. عده نفوس اسپارت باستانی قریب 32000 تن بوده اما در حال حاضر 5800 تن سکنه دارد.
سلاطین قدیم اسپارت از این قرارند:
1) قبل از هرکولیان:
اسپارتون 1880
قبل از میلاد
للکس 1742
قبل از میلاد
میلس 1680
قبل از میلاد
اوروتاس 1631
قبل از میلاد
لاکدمون 1577
قبل از میلاد
آمیکلاس 1480
قبل از میلاد
ارگالوس __
قبل از میلاد
کینورتاس 1415
قبل از میلاد
اومالوس __
قبل از میلاد
هبپونون __
قبل از میلاد
تیندار1328
قبل از میلاد
منلاس 1280
قبل از میلاد
اورست 1240
قبل از میلاد
نیسان 1220
قبل از میلاد
2) هرکولیها:
آرستودم 1190
قبل از میلاد
(شعبه پروکلیس)
پروکلیس 1186
قبل از میلاد
سوئوس از 1142
قبل از میلاد
اریپون
قبل از میلاد
پریتانیس تا 986
قبل از میلاد
اوتوم 986
قبل از میلاد
پونیدکت 907
قبل از میلاد
خاریلائوس (کودک)
898
قبل از میلاد
نایب السلطنه از 898
قبل از میلاد
لیکورگوس تا 879
قبل از میلاد
لسفاندر809
قبل از میلاد
تئوپومپ 770
قبل از میلاد
زوکیسدام 723
قبل از میلاد
آناکسیدام 690
قبل از میلاد
آگاسیکلیس 605
قبل از میلاد
آمستون 597
قبل از میلاد
آرخیدامنوس اول 466
قبل از میلاد
آجیس اول 427
قبل از میلاد
آجسیلاس 400
قبل از میلاد
آرخیدامنوس دوم 361
قبل از میلاد
آجیس دوم 338
قبل از میلاد
ودامیداس اول 330
قبل از میلاد
اکلیداس 234
قبل از میلاد
تئونیدس اول __
قبل از میلاد
فلیؤمبروت اول __
قبل از میلاد
لیکورگوس 219
قبل از میلاد
ماخانیداس 210
قبل از میلاد
تابیس
از 205
قبل از میلاد
تا 192
قبل از میلاد
(شعبه اوریستن)
اوریستن
آجیس
1186
قبل از میلاد
اخسترات
دوریسوس
دوریسوس 986
قبل از میلاد
آجسیلاس 957
قبل از میلاد
آرخلائوس 909
قبل از میلاد
تلکل 853
قبل از میلاد
آلکامن 813
قبل از میلاد
بولیدور776
قبل از میلاد
اوریکرات اول 724
قبل از میلاد
آناکساندر687
قبل از میلاد
اوریکرات دوم 652
قبل از میلاد
لیون 645
قبل از میلاد
آناکساندرید597
قبل از میلاد
کلئوت اول 519
قبل از میلاد
دمارات 520
قبل از میلاد
لئوتیخید492
قبل از میلاد
پاوسانیاس 480
قبل از میلاد
(نایب السلطنه)
پلستواناس 466
قبل از میلاد
پاوسانیاس 409
قبل از میلاد
آجسیپولیس اول 397
قبل از میلاد
کلئوبروت ثانی 380
قبل از میلاد
آرتاس اول 309
قبل از میلاد
امروتاتوس 265
قبل از میلاد
آرتاس دوم 264
قبل از میلاد
لئونیداس دوم 257
قبل از میلاد
کلئومروت ثالث 243
قبل از میلاد
کلئومن ثالث 238
قبل از میلاد
آجسیپولیس ثالث 219
قبل از میلاد
(قاموس الاعلام ترکی).
اسپارت را نخست مردم دریس بنا نهادند. محیط شهر قریب 8 یا 9 هزارگز بود و چون مردم آن به معماری و مجسمه سازی توجه بسیار نداشتند در ابنیه و عمارات با آتن همسری نمی توانستند کرد. تعداد مدنیون اسپارت به 32000 میرسید و این عده خود 340000 بنده و تحت الحمایه داشتند. اسپارت در نتیجۀ حکومت اشرافی و مقتدر خویش بر مسه نیا غالب آمد و سرانجام تمام شبه جزیره پلوپونزوس را تصرف کرد و بالاخره بر آتن نیز مسلط شد ولی همین تسلط موجب ضعف آن گردید و امروز از اسپارت جز ویرانه ای چند بر پای نیست. (لغت نامۀ تمدن قدیم ذیل کلمه اسپارتا)
لغت نامه دهخدا
پروانه برای آزادی رفت و آمد اشخاص از مملکتی بمملکت دیگر گذرنامه جواز عبور پته تذکره باشبرد، اجازه عبور بکشتی بازرگانی از آبهای ساحلی مملکتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسترن
تصویر اکسترن
فرانسوی نو کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسپرس
تصویر اکسپرس
فرانسوی تند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
در بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرز
تصویر اسپرز
سپرز
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از دسته اسپرس ها از تیره پروانه واران. ساقه ایست بارتفاع 30 تا 60 سانتی متر و برگهایش جفت جفت و دراز و نوک تیزند. گلهایش صورتی کم رنگ و دارای خطوط ارغوانی است. میوه اش محتوی یک تخم است و در اراضی آهکی خوب میروید. این گیاه مصرف علیق دارد اسپست عرن انوبروخیس اونوبروخیس
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره اسپرکها که جزو تیره های نزدیک کو کناریان هستند و اکثر آنرا جزو تیره کوکناریان محسوب میدارند. این گیاه سر دسته گیاهان تیره اسپرکها است و همه مشخصات گیاهان این تیره را دارد. دارای برگهایی متناوب و دراز و نسبه باریک است. گلهایش سفید یا زرداند و بشکل خوشه در انتهای ساقه قرار گرفته اند. تعداد کاسبرگهایش بین 4 تا 8 متغیر است. پرچمهایش نیز بین 10 تا 3 تغییر میکند. میوه اش بشکل کپسول یک حفره یی است. از گیاهان این تیره نزدیک به 30 گونه شناخته شده اند اسلیح اسلیخ جهری زعفران یمنی بلیهه ویبه ویهه بکم لیرون طفشون بلیخاء، اسپرک رنگ، هندوانه و خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرم
تصویر اسپرم
هر گیاه که برگ آن بوی خوش دارد ریحان
فرهنگ لغت هوشیار
سپری آخرشده به آخر آمده به پایان رسیده به نهایت رسیده، نیست شده معدوم گردیده معدوم ناچیز منقرض مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپست
تصویر اسپست
یونجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
انواع ورزش هائی که در هوای آزاد انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
باصطلاح کیمیاگران، جوهر گدازنده و کامل کننده و آمیزنده که ماهیت جسم را تغییر دهد یعنی جیوه را نقره و مس را طلا کند و چنین جوهری وجود ندارد و فرض محض است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکورت
تصویر اسکورت
عده ای سربازمستحفظ وملازم رکاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسپرج
تصویر کسپرج
مروارید، لولو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپرت
تصویر اسپرت
((اِ پُ))
ورزش، انواع گوناگون ورزش، حالت غیررسمی لباس، کیف و غیره، ویژگی ماشینی که با تجهیزات و وسایلی تزیین شده باشد که مخصوص مسابقه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسکورت
تصویر اسکورت
((اِ کُ))
مشایعت، همراهی، عده ای سرباز مسلح که برای محافظت یا احترام، همراه شخصیت مهمی حرکت می کنند، همروان (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکسپرس
تصویر اکسپرس
((اِ پِ رِ))
وسیله نقلیه دارای حرکت سریع بدون توقف یا با توقف کم، سریع السیر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسارت
تصویر اسارت
بردگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اسپری
تصویر اسپری
افشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسیر
تصویر اکسیر
خوشکام ساز، زیست آب، کناد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسترن
تصویر اکسترن
نوکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسپرس
تصویر اکسپرس
تند
فرهنگ واژه فارسی سره
فلفل
فرهنگ گویش مازندرانی