آنکه تیرگی دارد. ج، اکادر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تیره تر. (غیاث اللغات). تیره تر. ج، اکادر. (آنندراج). تیره رنگ. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء). تیره. تیره رنگ. تار. کدرتر. تیره تر. تأنیث آن کدراء. (یادداشت مؤلف). آنکه در رنگ آن تیرگی است و مؤنث آن کدراء و ج، کدر: عیش اکدر، کدر. (از اقرب الموارد) ، در کرس درآوردن بزغالگان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سرگین پر شدن خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پر شدن خانه از سرگین. (ناظم الاطباء). سرگین و بول فراهم آمدن در سرای و درغیر آن. (تاج المصادر بیهقی). سرگین و بول با هم آمدن در سرای یعنی بر هم نشستن. (دهار) ، به سرگین آلوده شدن چهارپایان. (از اقرب الموارد)
آنکه تیرگی دارد. ج، اَکادِر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تیره تر. (غیاث اللغات). تیره تر. ج، اکادر. (آنندراج). تیره رنگ. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (مهذب الاسماء). تیره. تیره رنگ. تار. کدرتر. تیره تر. تأنیث آن کدراء. (یادداشت مؤلف). آنکه در رنگ آن تیرگی است و مؤنث آن کدراء و ج، کُدْر: عیش اکدر، کدر. (از اقرب الموارد) ، در کرس درآوردن بزغالگان را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سرگین پر شدن خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پر شدن خانه از سرگین. (ناظم الاطباء). سرگین و بول فراهم آمدن در سرای و درغیر آن. (تاج المصادر بیهقی). سرگین و بول با هم آمدن در سرای یعنی بر هم نشستن. (دهار) ، به سرگین آلوده شدن چهارپایان. (از اقرب الموارد)
ابن حمام بن عامر بن صعب اللخمی. پیشوا و مهتر لخم در مصر و از افراد شجاع و خردمند بود. او و پدرش در فتح مصرشرکت داشتند و هنگامی که مردم مصر با عبدالله بن زبیر بیعت کردند او از طرفداران عبدالله بود و به دست مروان حکم به سال 65 هجری قمری کشته شد، به آب باران ایستاده رسیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آب باران ایستاده رسیدن قوم و وارد کردن شتران خود را بدان. (از اقرب الموارد) ، آب دادن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به دهان از جوی آب برداشته خوردن بی مدد دست و پیاله. (آنندراج)
ابن حمام بن عامر بن صعب اللخمی. پیشوا و مهتر لخم در مصر و از افراد شجاع و خردمند بود. او و پدرش در فتح مصرشرکت داشتند و هنگامی که مردم مصر با عبدالله بن زبیر بیعت کردند او از طرفداران عبدالله بود و به دست مروان حکم به سال 65 هجری قمری کشته شد، به آب باران ایستاده رسیدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به آب باران ایستاده رسیدن قوم و وارد کردن شتران خود را بدان. (از اقرب الموارد) ، آب دادن ستور را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به دهان از جوی آب برداشته خوردن بی مدد دست و پیاله. (آنندراج)
در، تو، درون، در میان، (پیشوند) بر سر افعال درمی آید مثلاً اندرآمدن (در آمدن)، اندرافتادن (درافتادن)، (پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمی آید و معنی خوانده یا ناتنی می دهد مثلاً پدراندر (پدرخوانده)، مادراندر (مادرخوانده)، پسراندر (پسرناتنی)، خواهراندر (خواهرناتنی)
در، تو، درونِ، در میانِ، (پیشوند) بر سر افعال درمی آید مثلاً اندرآمدن (در آمدن)، اندرافتادن (درافتادن)، (پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمی آید و معنی خوانده یا ناتنی می دهد مثلاً پدراندر (پدرخوانده)، مادراندر (مادرخوانده)، پسراندر (پسرناتنی)، خواهراندر (خواهرناتنی)