جدول جو
جدول جو

معنی اکثار - جستجوی لغت در جدول جو

اکثار
زیاد کردن، افزودن، زیاده روی
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
فرهنگ فارسی عمید
اکثار
(اِ)
افزودن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اکثار
افزودن، مال جمع کردن
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
فرهنگ لغت هوشیار
اکثار
((اِ))
بسیار کردن، افزودن، بسیار گفتن، پرمایه شدن
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
فرهنگ فارسی معین
اکثار
افزودن، بسیارکردن، پرگویی
تصویری از اکثار
تصویر اکثار
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایثار
تصویر ایثار
(پسرانه)
از خود گذشتگی، فداکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مکثار
تصویر مکثار
بسیار گو، پرحرف، پرگو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن، قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگری بخشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ کرّ، به معنی مندیل و... (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به کر شود.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نوع کبیر صامریوما است. (تحفۀ حکیم مؤمن). صامریوما. آفتاب گردان. طورنه شوالی. (یادداشت مؤلف). صامریوما. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 57). و رجوع به صامریوما شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کسر شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کظر. (یادداشت مؤلف). رجوع به کظر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بزرگ کوهان شدن شتر و مجتمع شدن پیه در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد آمدن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن، بیع سلم کردن، به پایان رسانیدن عمر را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، علف خوردن ستور، باربار نگریستن در چیزی. (ناظم الاطباء). خیره در چیزی نگریستن. (از اقرب الموارد) ، بیدار داشتن چشم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ نَ)
کفیدن شکوفۀ خرما پیش از غوره گردیدن دانۀ وی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غُو طَ لَ)
برگزیدن مال بسیار را
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بسیار شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اطثار قوم چیزی را، فزون کردن آن را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِبْ)
روان شدن مغثور از رمث: اغثر الرمث. (منتهی الارب). شلم روان گردیدن از درخت رمث: اغثر الرمث اغثاراً. و کذلک اغثر العشر و الثمام. (ناظم الاطباء). اغثر الرمث، سال منه صمغ حلو یوکل و ربما سال علی الثری مثل الدبس و له ریح کریهه. (تاج العروس). مغثور از درخت رمث روان شدن. (از اقرب الموارد) ، نصر گوید: اغر، کوهی است در بلاد طی و در آنجا آبیست که درختان نخل را آبیاری میکند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا هَُ مْ مَ)
شکایت کس نزد پادشاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بد گفتن از کسی نزد پادشاه و در جای هلاک قرار دادن او را خواستن. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. یقال: ’اعثر به عند السلطان، ای قدح فیه و طلب توریطه او ان یقع فی عاثور’. (از اقرب الموارد) ، آماسیدن عجان ماده شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن و آماسیدن عجان مرد، سالخورده شدن مرد آنچنانکه بی تکیه نتواند برخاستن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خون آوردن بزدن نیزه بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ارعاف، یقال: طعنه فانثره. (از اقرب الموارد). خون از بینی بیاوردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کیر، به معنی دمهای آهنگران. (یادداشت مؤلف) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به کیر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
برگزیدن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطثار
تصویر اطثار
بسیار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکبار
تصویر اکبار
جمع کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکوار
تصویر اکوار
جمع کور، پالان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکفار
تصویر اکفار
بی دین گرداندن، بی دین خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرار
تصویر اکرار
جمع کر، نردبان های ریسمانی، ریسمان های پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکدار
تصویر اکدار
جمع کدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثرا
تصویر اکثرا
بیشترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انثار
تصویر انثار
تهی کردن بینی، آب به بینی گرفتن، دم کشیدن بابینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکثار
تصویر مکثار
روده دراز، پر روده، بسیار گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکثار
تصویر مکثار
((مِ))
مرد پرگو، بسیار سخن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بخشیدن، دیگری را بر خود برتری دادن، از خود گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکبار
تصویر اکبار
بزرگ پنداری، پلیدشدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکثرا
تصویر اکثرا
بیشترین، بیشتر
فرهنگ واژه فارسی سره
نوع دوستی، فداکاری
دیکشنری اردو به فارسی