نوع کبیر صامریوما است. (تحفۀ حکیم مؤمن). صامریوما. آفتاب گردان. طورنه شوالی. (یادداشت مؤلف). صامریوما. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 57). و رجوع به صامریوما شود
نوع کبیر صامریوما است. (تحفۀ حکیم مؤمن). صامریوما. آفتاب گردان. طورنه شوالی. (یادداشت مؤلف). صامریوما. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 57). و رجوع به صامریوما شود
بزرگ کوهان شدن شتر و مجتمع شدن پیه در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد آمدن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن، بیع سلم کردن، به پایان رسانیدن عمر را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، علف خوردن ستور، باربار نگریستن در چیزی. (ناظم الاطباء). خیره در چیزی نگریستن. (از اقرب الموارد) ، بیدار داشتن چشم. (از اقرب الموارد)
بزرگ کوهان شدن شتر و مجتمع شدن پیه در آن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد آمدن پیه در کوهان شتر. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن، بیع سلم کردن، به پایان رسانیدن عمر را. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، علف خوردن ستور، باربار نگریستن در چیزی. (ناظم الاطباء). خیره در چیزی نگریستن. (از اقرب الموارد) ، بیدار داشتن چشم. (از اقرب الموارد)
روان شدن مغثور از رمث: اغثر الرمث. (منتهی الارب). شلم روان گردیدن از درخت رمث: اغثر الرمث اغثاراً. و کذلک اغثر العشر و الثمام. (ناظم الاطباء). اغثر الرمث، سال منه صمغ حلو یوکل و ربما سال علی الثری مثل الدبس و له ریح کریهه. (تاج العروس). مغثور از درخت رمث روان شدن. (از اقرب الموارد) ، نصر گوید: اغر، کوهی است در بلاد طی و در آنجا آبیست که درختان نخل را آبیاری میکند. (از معجم البلدان)
روان شدن مغثور از رمث: اغثر الرمث. (منتهی الارب). شلم روان گردیدن از درخت رمث: اغثر الرمث اغثاراً. و کذلک اغثر العشر و الثمام. (ناظم الاطباء). اغثر الرمث، سال منه صمغ حلو یوکل و ربما سال علی الثری مثل الدبس و له ریح کریهه. (تاج العروس). مغثور از درخت رمث روان شدن. (از اقرب الموارد) ، نصر گوید: اغر، کوهی است در بلاد طی و در آنجا آبیست که درختان نخل را آبیاری میکند. (از معجم البلدان)
شکایت کس نزد پادشاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بد گفتن از کسی نزد پادشاه و در جای هلاک قرار دادن او را خواستن. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. یقال: ’اعثر به عند السلطان، ای قدح فیه و طلب توریطه او ان یقع فی عاثور’. (از اقرب الموارد) ، آماسیدن عجان ماده شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن و آماسیدن عجان مرد، سالخورده شدن مرد آنچنانکه بی تکیه نتواند برخاستن. (از اقرب الموارد)
شکایت کس نزد پادشاه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بد گفتن از کسی نزد پادشاه و در جای هلاک قرار دادن او را خواستن. و بدین معنی با حرف ’باء’ متعدی شود. یقال: ’اعثر به عند السلطان، ای قدح فیه و طلب توریطه او ان یقع فی عاثور’. (از اقرب الموارد) ، آماسیدن عجان ماده شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برآمدن و آماسیدن عجان مرد، سالخورده شدن مرد آنچنانکه بی تکیه نتواند برخاستن. (از اقرب الموارد)