فروپوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). - اکتنان ساختن، پوشیده داشتن. فروپوشیدن: اهل تمییز در هواجز این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 12).
فروپوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). - اکتنان ساختن، پوشیده داشتن. فروپوشیدن: اهل تمییز در هواجز این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (از ترجمه تاریخ یمینی ص 12).
راز با کسی در میان نهادن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بس، خشنودی. (ناظم الاطباء) ، نزد علمای معانی نوعی از انواع حذف است و آن عبارتست از اینکه مقام اقتضای آن کند که از هر دو چیز ملازم و مربوط بهم برای رعایت نکته یکی را ذکر نکنند و این عمل غالباً در موارد ارتباط عطفی انجام پذیرد. کقوله تعالی: و سرابیل تقیکم الحر. (قرآن 81/16) ، ای و البرد. و اختصاص لفظ حر برای آن است که بلاد عرب گرمسیر است و خود را از گرما محفوظ داشتن در آن بلاد اهم لوازم زندگانی است، و مانند: بیدک الخیر. (قرآن 26/3) ، ای والشر. و اختصاص لفظ خیر برای آن است که بندگان خدای را خیر آرزو و مطلوبست. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
راز با کسی در میان نهادن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بس، خشنودی. (ناظم الاطباء) ، نزد علمای معانی نوعی از انواع حذف است و آن عبارتست از اینکه مقام اقتضای آن کند که از هر دو چیز ملازم و مربوط بهم برای رعایت نکته یکی را ذکر نکنند و این عمل غالباً در موارد ارتباط عطفی انجام پذیرد. کقوله تعالی: و سرابیل تقیکم الحر. (قرآن 81/16) ، ای و البرد. و اختصاص لفظ حر برای آن است که بلاد عرب گرمسیر است و خود را از گرما محفوظ داشتن در آن بلاد اهم لوازم زندگانی است، و مانند: بیدک الخیر. (قرآن 26/3) ، ای والشر. و اختصاص لفظ خیر برای آن است که بندگان خدای را خیر آرزو و مطلوبست. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
اکتنا. کنیت کردن خود را. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مکنی شدن به کنیتی. صاحب کنیت شدن. (یادداشت مؤلف).
اکتنا. کنیت کردن خود را. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مکنی شدن به کنیتی. صاحب کنیت شدن. (یادداشت مؤلف).
به کنه چیزی دررسیدن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به غایت و حقیقت و کنه چیزی رسیدن. (از یادداشت مؤلف). به نهایت چیزی رسیدن. (مؤید الفضلاء). به غایت چیزی رسیدن. (المصادر زوزنی) ، زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت. (ناظم الاطباء). زیادتی در شماره. مقابل اقلیت. (یادداشت مؤلف). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان، مذهب، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند، مقابل اقلیت. (فرهنگ فارسی معین). - اکثریت تام، اکثریت مطلق. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ فارسی معین). - اکثریت مطلقه یا مطلق، اکثریت تام. نصف بعلاوۀ یک. (از یادداشت مؤلف). تعداد آرایی است که لااقل مساوی نصف به علاوۀ یک باشد. (فرهنگ فارسی معین). - اکثریت نسبی، تعداد آرایی است که داوطلبی بدست می آورد بشرطی که زیادتر از آراء داوطلبان دیگر باشد. (فرهنگ فارسی معین)
به کنه چیزی دررسیدن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به غایت و حقیقت و کنه چیزی رسیدن. (از یادداشت مؤلف). به نهایت چیزی رسیدن. (مؤید الفضلاء). به غایت چیزی رسیدن. (المصادر زوزنی) ، زیادتی در عدد. بیشتری و کثرت. (ناظم الاطباء). زیادتی در شماره. مقابل اقلیت. (یادداشت مؤلف). بیشتر افراد یک کشور، یک منطقه یا شهر که از جهت زبان، مذهب، یا نژاد با هم وجه اشتراکی دارند، مقابل اقلیت. (فرهنگ فارسی معین). - اکثریت تام، اکثریت مطلق. (یادداشت مؤلف) (از فرهنگ فارسی معین). - اکثریت مطلقه یا مطلق، اکثریت تام. نصف بعلاوۀ یک. (از یادداشت مؤلف). تعداد آرایی است که لااقل مساوی نصف به علاوۀ یک باشد. (فرهنگ فارسی معین). - اکثریت نسبی، تعداد آرایی است که داوطلبی بدست می آورد بشرطی که زیادتر از آراء داوطلبان دیگر باشد. (فرهنگ فارسی معین)