جدول جو
جدول جو

معنی اپیرنداخ - جستجوی لغت در جدول جو

اپیرنداخ
(اَ رَ)
اپرنداخ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرانداخ، اپرنداخ، سختیان، پرندخ، لکا، گوزگانی، کوزکانی، ساختیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اپرنداخ
تصویر اپرنداخ
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، پرنداخ، ساختیان، کوزکانی، سختیان، پرانداخ، لکا، گوزگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
سختیان. تیماج. گوزگانی. پرنداخ. پرانداخ
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تیماج و سختیان. (برهان). پیرانداخ
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
سلسله های جبالی است در ولایت نیویورک که از طرف ولایت شمال شرقی بوسط آن در خطی مائل بجنوب، جنوب غربی گذرد و ارتفاع قله های آن از دیگر قله های جبال شمالی بیشتر است جز کوه واشنگتن و مرتفعترین قلۀ آن کوه مرسی است که ارتفاع آن از سطح دریا 5733 قدم است و از این کوهها نهر اساراناک و اوزابل جاری شود و در دو خط متقابل بجهت شمال شرقی جریان یابد و در دریاچۀ شمبلن ریزد. رجوع به ضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
تیماج و سختیان. (برهان). ساغری سوخته. کیمخت:
گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم (؟)
زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ.
عسجدی.
فرهنگ رشیدی پرنداخ با جیم آورده بی ذکر شاهدی. و رجوع به برنداخ شود. گورگانی. گوزگانی. گوژگانی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
یرنداق. دوال. تسمه. (یادداشت مؤلف). سختیان. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی) :
گفتم میان کشانی گفتا که هیچ نایم
زد دست بر کمربند بگسست او یرنداخ.
عسجدی.
و رجوع به یرنداق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اپیر نداخ
تصویر اپیر نداخ
سختیان تیماج گوزگانی پرنداخ پرانداخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپرنداخ
تصویر اپرنداخ
سختیان تیماج گوزگانی پرنداخ پرانداخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر نداخ
تصویر پیر نداخ
تیماج سختیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپیرانداخ
تصویر اپیرانداخ
((اَ رَ))
تیماج، سختیان، تسمه یا کمربند که از تیماج درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
((پَ رَ))
تیماج، سختیان، تسمه یا کمربند که از تیماج درست کنند
فرهنگ فارسی معین