جدول جو
جدول جو

معنی اویژه - جستجوی لغت در جدول جو

اویژه
ویژه، خاص، خالص
تصویری از اویژه
تصویر اویژه
فرهنگ فارسی عمید
اویژه
(اَ ژَ / ژِ)
خالص و خاصه و پاک و پاکیزه. (برهان). پاک و پاکیزه و خالص. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ویژه. (انجمن آرا).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آویژه
تصویر آویژه
(دخترانه)
خاص و خالص، پاک و پاکیزه، معشوق، دلبر، خاص، خالص
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناویژه
تصویر ناویژه
غیر خالص، غش دار، مغشوش، آمیخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خاص، خاصه، برگزیده، برای مثال بفرمود تا نوذرش رفت پیش / ابا ویژگان و بزرگان خویش (فردوسی - ۱/۲۲۲) خالص
به ویژه مثلاً به خصوص، خصوصاً، مخصوصاً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
ویژه، خاص، خالص، یار و دوست نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
(بِ ژَ / ژِ)
خصوصاً. مخصوصاً. علی الخصوص. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) :
به هر کار مشتاب ای نیک بخت
بویژه بخون زآن که کاری است سخت.
فردوسی.
بترسم ز آشوب بدگوهران
بویژه ز دیوان مازندران.
فردوسی.
که چونین سخن نیست جز کار زن
بویژه زنی کوبود رای زن.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(اَ وَیْ یا)
اوه . (ناظم الاطباء). و رجوع به اوه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ زَ / زِ)
شراب انگور و می. (ناظم الاطباء) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَیْ یِ مَ)
مصغر ائمه، جمع واژۀ امام. (ناظم الاطباء). همزه بدل به واو شده است. و بعضی اییمه بیاء گویند. (منتهی الارب). و رجوع به اییمه و ائمه شود، نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است. (غیاث) :
بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت
بجای هر کس او را ایادی و کردار.
فرخی.
آن مهترزاده را بجای من ایادی بسیار است. (تاریخ بیهقی).
نه دیده معالی ترا گردون غایت
نه کرده ایادی ترا گردون احصا.
مسعودسعد.
صواب آن است که جمله... شکر ایادی او را بازرانم. (کلیله و دمنه).
در باغ ایادیش بر اشجار مروت
پخته است و رسیده رطب و خار شکسته.
سوزنی.
نیست آیات کرامات ترا
بجز احسان و ایادی تفسیر.
سوزنی.
از خنصر چپ عقد ایادیت گرفته
اطفال در آن عهد که ابهام مکیده.
ظهیرالدین فاریابی.
گر من عواطف تو فراموش میکنم
بادا غمان من چو ایادیت بی شمار.
سید حسن غزنوی.
چون از حضرت ایشان بازگشت این قطعه در شکر ایادی ایشان انشاء کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). آثار و ایادی و عواطف و عوارف و مکارم آل سامان. (ترجمه تاریخ یمینی). که ایادی نعمای او چگونه فایض بوده است. (جوینی، از یادداشت مؤلف). سوابق نعمت بر این بنده داری و ایادی منت. (گلستان سعدی). بعضی از ایادی ونعم مولانا الجلیل کافی الکفاه که در... (تاریخ قم ص 4).
- سبق الایادی، سابقه نعمت. حق نعمت:
همه نامداران وگردن فرازان
بزنجیر سبق الایادی مقید.
سعدی (از کلیات چ مصفا ص 692).
رجوع به سبق شود
لغت نامه دهخدا
(اُ یْ نَ)
ذرع اهالی نمسه (اتریش) راگویند و معادل است با دوازده گره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ وَ جِهْ)
مصغر اوجه. گویند: نظروا الی باویجه سوء، ای بکراهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
بخلاف ویژه که به معنی خالص و خاصه و پاک و صاف آمده. (آنندراج) (انجمن آرا). کثیف. ناپاک. عیب ناک. آمیخته. مغشوش. (برهان قاطع) (آنندراج). ناپاک. مغشوش. (انجمن آرا). (از: نا، پیشوند نفی و سلب + ویژه) به این معنی در دساتیر استعمال شده است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). مقابل ویژه. رجوع به ویژه شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
ویژه. خاص. خالص. بحت، مجازاً، دلبر. معشوق، آویزه. پاکیزه، شراب انگوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خالص پاک بی آمیزشی: (ویژه می کهنه کش شگت چوگیتی جوان دل چو سبک شد زعشق درده رطل گران) (مسعود سعد رشیدی) (الامتحاض شیر ویژه خوردن)، خاص مخصوص: (صد و سی سپر ویژه شه زر غلافش ز دیبا نگارش گهر) (اسدی رشیدی)، از خواص ندیم مقرب جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویجه
تصویر اویجه
مصغرا وجه، جمع وجه، روی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویسه
تصویر اویسه
مصغر آسه از پارسی آسدار آسدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویژه
تصویر بویژه
مخصوصاً، خصوصاً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
خاص خالص، جمع آویژگان، معشوق دلبر، جمع آویژگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویه
تصویر اویه
ترکی کاشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناویژه
تصویر ناویژه
((ژِ))
ناپاک، آمیخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آویژه
تصویر آویژه
((ژِ))
ویژه، خالص، معشوق، یار یا دوست نزدیک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
((ژِ))
خاص، خالص، برگزیده، مخصوصاً، خصوصاً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
خصوص، خاص، مخصوص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
Distinctive, Characteristically, Especially, Idiosyncratic, Special, Specially
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
de manière caractéristique, distinctif, spécialement, idiosyncratique, spécial
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سبزی خودرو و معطر که استعمال غذایی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
caracteristicamente, distintivo, especialmente, idiossincrático, especial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
característicamente, distintivo, especialmente, idiosincrático, especial
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
charakterystycznie, charakterystyczny, szczególnie, idiosynkratyczny, specjalny, specjalnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
характерно , отличительный , особенно , идиосинкразический , специальный , особенно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
характерно , виразний , особливо , ідіосинкразичний , спеціальний , спеціально
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
karakteristiek, kenmerkend, bijzonder, idiosyncratisch, speciaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
charakteristisch, besonders, idiosynkratisch, speziell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویژه
تصویر ویژه
caratteristicamente, distintivo, specialmente, idiosincratico, speciale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی