جدول جو
جدول جو

معنی اوین - جستجوی لغت در جدول جو

اوین
(اِ)
دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران در 4000 گزی باختر تجریش دارای 836 تن سکنه. تابستان در حدود 50 خانوار اضافه میشود. آب آن از رود خانه درکه و دوچشمه و محصول آن غلات، اسپرس و انواع میوه جات سردسیری و شغل اهالی زراعت است. و در حدود 20 باب دکان مختلفه دارد. راه شوسه به تجریش دارد. مزرعه باقر جزء این ده است. شش دانگ ده وقف آستانۀ حضرت رضا علیه السلام و اعیانی متعلق به مردم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1) ، بودن آفتاب در برج جوزا. (آنندراج) ، ترجمه حساب هم میباشد چه ایارگیر محاسب و حساب گیرنده را گویند. (آنندراج) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
اوین
روستایی در حوزه ی شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اویس
تصویر اویس
(پسرانه)
گرگ کوچک، شخصی پارسا که از تابعین بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوین
تصویر آوین
(دخترانه)
عشق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امین
تصویر امین
(پسرانه)
مورد اطمینان، درستکار، لقب پیامبر (ص)، به صورت پسوند و پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نامجدید می سازد مانند محمد امین، امین عباس، و امین همایون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امین
تصویر امین
امانت دار، کسی که مردم به او اعتماد کنند، طرف اعتماد، درستکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوژن
تصویر اوژن
اوژندن، اوژنده، پسوند متصل به واژه به معنای اوژننده، برای مثال شیراوژن، تو در پنجۀ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجۀ آهنی (سعدی۱ - ۱۰۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوشین
تصویر اوشین
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اویشن
تصویر اویشن
آویشن، گیاهی علفی، خودرو، معطر با برگ های کوچک و ساقۀ کوتاه که مصرف خوراکی دارد مثلاً آویشن کوهی، آویشن شیرازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انین
تصویر انین
آه و ناله، آه سوزناک
فرهنگ فارسی عمید
(اُ یْ نَ)
ذرع اهالی نمسه (اتریش) راگویند و معادل است با دوازده گره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی زکام که انساج داخل بینی تحلیل رفته و صغر پیدا میکنند و منخرین گشادتر از حد طبیعی میشوند بطوریکه باسانی انتهای لوله بینی را در این قبیل مرضی میتوان مشاهده کرد. این مرض در دختران جوان در ابتدای بلوغ بیشتر دیده میشود رینیت آتروفی. گرانسنگ ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوهن
تصویر اوهن
سست ترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویل
تصویر اویل
هاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوکن
تصویر اوکن
افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوگن
تصویر اوگن
افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولین
تصویر اولین
نخستین
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب بمعنی (اوژننده) بمعنی افکننده و اندازنده آید: خنجر اوژن شیر اوژن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوین
تصویر اخوین
دو برادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اودن
تصویر اودن
نرم و نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوان
تصویر اوان
وقت و هنگام، حین، گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الین
تصویر الین
نرم تر نرمخوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعین
تصویر اعین
جمع عین، فراخ، چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازین
تصویر ازین
از چیز معهود یا مذکور ازین زین من هذا، مثل این مانند این: (و از آن امیرالمومنین هم از این معانی بود) (بیهقی)، برای اشاره وصف جنسی بکار میرود و غالبا پس از اسم یا صفتی که بعد از آن قرار میگیر یای نکره میاورند از این نوع از این قسم از این گونه: (از این مه پاره ای عابد فریبی م یک پیکری طاوس زیبی) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشین
تصویر اوشین
مرزنجوش صحرائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابین
تصویر ابین
آشکارتر گویاتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابوین
تصویر ابوین
پدر و مادر رودزایان تثنیه اب والدین پدر و مادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعین
تصویر اعین
((اَ یَ))
آن که سیاهی چشمش درشت باشد، فراخ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولین
تصویر اولین
((اَ وَّ))
نخستین، پیشین، مقابل آخرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الین
تصویر الین
((اَ یَ))
نرم تر، نرمخوتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امین
تصویر امین
((اَ))
امانتدار، معتمد، وکیل، مباشر، مدیر، مرشد، مرد کامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخوین
تصویر اخوین
((اَ خَ وَ))
تثنیه اخ، دو برادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابوین
تصویر ابوین
((اَ بَ وَ))
پدر و مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولین
تصویر اولین
نخستین، آغازین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امین
تصویر امین
درستکار، راستین، گرودار
فرهنگ واژه فارسی سره