جدول جو
جدول جو

معنی اوهد - جستجوی لغت در جدول جو

اوهد
(اَ هَُ)
جمع واژۀ وهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زمین پست و هموار. (آنندراج). رجوع به وهد شود
لغت نامه دهخدا
اوهد
(اَ هََ)
روز دوشنبه. ج، اواهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوحد
تصویر اوحد
(پسرانه)
یگانه، بی همتا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ازهد
تصویر ازهد
زاهدتر، پارساتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوحد
تصویر اوحد
یگانه، تنها
فرهنگ فارسی عمید
(اَ هََ)
سست تر. (مهذب الاسماء).
- اوهن البیوت، سست ترین خانه ها. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت. (قرآن 41/29)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَُ)
جمع واژۀ فهد. رجوع به فهد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
از رنگهای اسب است. هرگاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وراد است. (صبح الاعشی ج 2 ص 18)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
استوارتر. (ناظم الاطباء) (المنجد). استوارتر. مستحکم تر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
بسیاروفد.
- امثال:
اوفد من مجبرین، گویند مجبرین چهار تن از قریش از اولاد عبدمناف بودند که چون اکثرالوفاده بر ملوک بودند بدین نام موسوم شدند. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نیکورفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
روز دوشنبه. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
ظاهراً صورت کهن اهر است. صاحب حدودالعالم پس از شرح زنگان گوید: اوهر شهرکی است به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار جایی بسیارکشت. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
فریب و خدعه و مکر. (ناظم الاطباء). خدعه و فریب. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَِ)
جمع واژۀ اوهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روز دوشنبه. (آنندراج). رجوع به اوهد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نام شهری بسیار قدیمی در شمال هندوستان کنار نهر کوکره ازتوابع رود گنگ و نزدیک شهر فیض آباد و در 125 هزارگزی مشرق لکهنو و در 190 هزارگزی شمال غربی فارس واقع است. در سابق شهری آبادان بوده است. جامعی بزرگ در این شهر بنا شده و آثار عتیقه دارد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(اَ حَ)
لست فیه باوحد، یعنی در آن خاص نیستم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
یافت شونده تر.
- امثال:
اوجد من التراب، اوجد من الماء. (یادداشت مؤلف). ورجوع به مجمع الامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(خوَ / هََ)
مخفف خواهد:
کامم از جود او برونق شد
هم خوهد تا شود برونق تر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نعت تفضیلی از زهد. زاهدتر. پارساتر.
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
کوشنده تر
لغت نامه دهخدا
(ثَ هََ)
جوان نوخاسته فربه که نزدیک ببلوغ باشد، کودک فربه تمام خلقت مراهق. ج، ثواهد
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
نعت تفضیلی از سهاد. بیدارتر: هو اسهد رأیاً منک، او بیدارعقل تر است از تو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
در عربی متکلم وحده اشهد، شهادت می دهم. اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن، شهادتین یعنی اشهد ان لا اله الاّ اﷲ و اشهد ان ّ محمداً رسول اﷲ است:
دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا
بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد می رود.
انوری.
از اشهد فصیح به است اشهد بلال.
قاآنی.
- اشهد گفتن، مراد گفتن اشهد ان لا اله الا اﷲ و اشهد ان محمداً رسول اﷲ است، یعنی گفتن شهادتین.
-
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گائیدن زن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در کار داشتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوهد
تصویر فوهد
کودک رسیده: نرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهد
تصویر توهد
گایش زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوهز
تصویر اوهز
نیکرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوهن
تصویر اوهن
سست ترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوکد
تصویر اوکد
استوار تر پایدار تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوحد
تصویر اوحد
یگانه، تنها، بی مانند
فرهنگ لغت هوشیار
گواهی می دهم (فعل متکلم وحده از شهادت) گواهی میدهم. یا اشهد گفتن، بزبان راندن شهادتین (اشهدان لااله الا الله واشهدان محمدارسول الله)، یا اشهد خود راگفتن، (عم) منتظر مرگ بودن، یا اشهدان (امیرالمومنین) علیا ولی الله. گواهی میدهم که (امیرمومنان) علی دوست خداست. توضیح در اذن و اقامه شیعیان دوبار گفته شود. خواندن آن در اذان واقامه مستحب است بعنوان تیمن و تبرک. یا شهدان اله الا الله. گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه. توضیح در اذن و اقامه دوبار در هر دو گفته شود. یا اشهد ان محمدا رسول الله. گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست. توضیح دراذان و اقامه دو بار در هر دو گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهد
تصویر ازهد
زاهدتر، پارساتر، خود دارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوحد
تصویر اوحد
((اُ یا اَ حَ))
یگانه، تنها، بی همتا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازهد
تصویر ازهد
((اَ هَ))
پارساتر
فرهنگ فارسی معین