ارزان بودن، کم بهایی عطا، بخشش، پیشکش درخور، شایسته، سزاوار، لایق، شایگان، مستحقّ، مناسب، سازوار، محقوق، خورا، خورند، باب، فرزام، فراخور، اندرخور، صالح، شایان، بابت منسوب به ارزان فقیر، درویش برای مثال به ارزانیان بخش هرچت هواست / که گنج تو ارزانیان را سزاست (فردوسی - ۶/۲۶۰)، چو بخشی به ارزانیان بخش چیز / که ایدر نمانی تو بسیار نیز (فردوسی - ۴/۳۳۷) ارزانی داشتن (کردن): پیشکش کردن چیزی به کسی، عطا کردن، بذل کردن، بخشیدن
ارزان بودن، کم بهایی عطا، بخشش، پیشکش دَرخُور، شایِستِه، سِزاوار، لایِق، شایِگان، مُستَحَقّ، مُناسِب، سازوار، مَحقوق، خُورا، خُورَند، باب، فَرزام، فراخُور، اَندَرخُور، صالِح، شایان، بابَت منسوب به ارزان فقیر، درویش برای مِثال به ارزانیان بخش هرچت هواست / که گنج تو ارزانیان را سزاست (فردوسی - ۶/۲۶۰)، چو بخشی به ارزانیان بخش چیز / که ایدر نمانی تو بسیار نیز (فردوسی - ۴/۳۳۷) ارزانی داشتن (کردن): پیشکش کردن چیزی به کسی، عطا کردن، بذل کردن، بخشیدن
احمد. دو بیت ذیل از او در ترجمان البلاغۀ رادویانی آمده است: گشتم جهان و دیدم میری را بر نیم نان دو جای زده مسمار کز بیم بخل او به دوصد فرسنگ گنجشک بر زمین نزند منقار
احمد. دو بیت ذیل از او در ترجمان البلاغۀ رادویانی آمده است: گشتم جهان و دیدم میری را بر نیم نان دو جای زده مسمار کز بیم بخل او به دوصد فرسنگ گنجشک بر زمین نزند منقار
ابوالحسین عمر بن حسن بن مالک شیبانی. رجوع به ابوالحسین در همین لغت نامه و فهرست ابن الندیم ص 166 و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 92 س 5 و الاوراق ص 234 شود
ابوالحسین عمر بن حسن بن مالک شیبانی. رجوع به ابوالحسین در همین لغت نامه و فهرست ابن الندیم ص 166 و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 1 ص 92 س 5 و الاوراق ص 234 شود
دهی از دهستان طرهان که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع و مرکز دهستان است، دارای 300 تن سکنه است که از طایفۀ کونانی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از دهستان نورعلی که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد که از طایفۀ چواری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان طرهان که در بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع و مرکز دهستان است، دارای 300 تن سکنه است که از طایفۀ کونانی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6) دهی از دهستان نورعلی که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد که از طایفۀ چواری هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
منسوب به یونان، هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان، (یادداشت مؤلف) : ساخت آنگه یکی بیوکانی هم بر آیین و رسم یونانی، عنصری، ، اهالی یونان، مردم یونان، که از مردم یونان باشد، اهل یونان، از یونان، گرک، گرس، هلن، آغریقی، آغریقیه، (یادداشت مؤلف)، زبانی که در یونان بدان تکلم کنند، زبان مردم یونان، زبان یونان، زبان یونانی، (یادداشت مؤلف) : تازی و پارسی و یونانی یاد دادش مغ دبستانی، نظامی
منسوب به یونان، هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان، (یادداشت مؤلف) : ساخت آنگه یکی بیوکانی هم بر آیین و رسم یونانی، عنصری، ، اهالی یونان، مردم یونان، که از مردم یونان باشد، اهل یونان، از یونان، گِرِک، گرس، هلن، آغریقی، آغریقیه، (یادداشت مؤلف)، زبانی که در یونان بدان تکلم کنند، زبان مردم یونان، زبان یونان، زبان یونانی، (یادداشت مؤلف) : تازی و پارسی و یونانی یاد دادش مغ دبستانی، نظامی
جمع واژۀ آنیه، و آنیه جمع واژۀ اناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی. فرخی. بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش. ناصر خسرو. هم ز انواع اوانی بی عدد کانچنان در بزم شاهنشه سزد. مولوی. رجوع به اناء و آنیه شود
جَمعِ واژۀ آنیه، و آنیه جَمعِ واژۀ اِناء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ظروف و آوندها. (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) : مرا شاد کردی و آباد کردی سرای من از فرش و مال و اوانی. فرخی. بر مفرش پیروزه بشب شاه حلب را از سوده و پاکیزه بلور است اوانیش. ناصر خسرو. هم ز انواع اوانی بی عدد کانچنان در بزم شاهنشه سزد. مولوی. رجوع به اناء و آنیه شود
آباده: رودر روی زیر سرا (عرصه) هوایی رودر روی زمینی آنچه مربوط به (اعیان) باشد، آنچه مربوط به بنا و ساختمان باشد مقابل ارض. یا برادر اعیانی. برادری که در پدر و مادر با شخص شریک باشد
آباده: رودر روی زیر سرا (عرصه) هوایی رودر روی زمینی آنچه مربوط به (اعیان) باشد، آنچه مربوط به بنا و ساختمان باشد مقابل ارض. یا برادر اعیانی. برادری که در پدر و مادر با شخص شریک باشد
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند