جدول جو
جدول جو

معنی اولمپی - جستجوی لغت در جدول جو

اولمپی
مسابقات یا بازیهای اولمپی. اولمپیک. بازیهای قهرمانی یونان قدیم که هر چهار سال یک مرتبه در تابستان بافتخار زئوس، در دشت اولمپیا برگزار میشد. برطبق روایات این مسابقات از 776 قبل از میلاد آغازشد و تئودوسیوس اول امپراطور روم در اواخر قرن چهارم میلادی آنها را موقوف کرد. بازیهای مذکور ابتدا منحصر به انواع دو بود بعدها مسابقه های بوکس، ارابه رانی و بعضی ورزشهای دیگر داخل شد. تجدید حیات مسابقه های اولمپی در 1896 میلادی در آتن آغاز گردید و برای زنان اول بار در 1912 میلادی شروع شد. (دائره المعارف فارسی)
خدایان. اولمپیان. در دین یونان خدایان عمده دوازده گانه که بر کوه اولمپ مأوی داشتند. رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولی
تصویر اولی
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
فرهنگ فارسی عمید
مسابقه های جهانی ورزشی که هر چهارسال یک بار در یکی از کشورها برگزار می شود. آغاز این مسابقه ها تقریباً از هشتصد سال قبل از میلاد و ابتدا منحصر به مسابقه های دو بوده بعدها مسابقه های مشت زنی و ارابه رانی و بعضی ورزش های دیگر نیز متداول گردید. پنج حلقۀ علامت المپیک نشانه و سمبل به هم بستگی ملت های پنج قارۀ دنیا است
فرهنگ فارسی عمید
بیماری ای که به واسطۀ اختلال عمل کلیه ها و زیاد شدن مقدار اورۀ خون تولید می گردد و عوارض آن تهوع، سردرد، بی اشتهایی، خواب آلودگی، کدورت دید، تشنج و اغما است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از المعی
تصویر المعی
مرد زیرک، باهوش، دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لَ)
اولومپیا. دشت کوچکی در الیس، یونان قدیم، نزدیک رود آلفیوس. از ازمنۀ قدیم مرکز عبادت زئوس و محل بازیهای المپیک بود. در حفریات معبد بزرگ زئوس و مجسمۀ او کشف شد. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام یکی از دهستانهای بخش سوادکوه شهرستان قائم شهر است. این دهستان از 31 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 11هزار تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ حی ی)
آنکه بسیار دزدیده نگاه کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). من یلمح کثیراً. (قاموس از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ عی ی)
کسی که رای او همیشه بر صواب باشد و در فکر او خطا نیفتد و ناپرسیده از فراست خود معلوم کند و در ’کنز’ بمعنی زیرک آمده است. (غیاث اللغات). آنکه هرچه اندیشد چنان بود. (تفلیسی). آنکه هرچه اندیشه کند چنان آید. (مهذب الاسماء). مرد زیرک و تیزخاطر. (منتهی الارب). تیزیاب. تیزرای. (نصاب الصبیان). ذکی و متوقد. (اقرب الموارد). آنکه ظن بخطا نبرد. آنکه گمان او خطا نکند. تیزهوش. زیرک. زودیاب. مرد نیک زیرک که بچیزی چنان گمان برد که گویی دیده است یا شنیده. لوذعی ّ: اگرنه آن بودی که هرآینه در اطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی ٔ و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر بسر آوردی.... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 460) ، نیزۀ سخت گندم گون پوست سخت چوب. (منتهی الارب) (آنندراج). نیزه ای که چوب آن گندم گون و سخت باشد. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، سایۀ کثیف و سیاه. (منتهی الارب). سایۀ غلیظ سیاه. (از اقرب الموارد) ، درخت کثیف سایه. (منتهی الارب). درختی که سایۀ آن تیره باشد. (از اقرب الموارد) ، سردآب دهان. (منتهی الارب). پسری که آب دهانش سرد باشد. غلام المی، ای باردالریق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از دهستان سلطانیه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 36 هزارگزی زنجان. کوهستان و سردسیر است. سکنۀ آن 329 تن شیعه اند وبترکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بن شن و قلمستان، و شغل مردم زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ص 22)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
عابد. عابدی بزمان رسول صلوات الله علیه. (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 7 ص 13)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب باسلم بن افصی بن حارثه بن عمرو. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام ولایتی قدیمی بود در سرحد شمالی ایلام که کوهها و دره های شمالی شرقی به درۀ فعلی میرسید و از طرف شمال حد آن شاهراه بین بابل و همدان بود. در شمالی الیپی بقایای طوایف گوتی و کاس مقام داشتند. (تاریخ کرد ص 46). این ولایت با ناحیه ای از کرمانشاه امروز تطبیق شده است. (ایران باستان ص 178). و رجوع بتاریخ کرد (فهرست) شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
عبدالغفار بن محمد بن عبدالواحد قومسانی مکنی به ابوسعد. فقیهی بود بموصل واحادیثی از او روایت شده است. (از معجم البلدان)
وزیر سلطان محمد بن ملکشاه ومعروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان) ، دور اندیشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
منسوب به اعلم که ناحیه ای بوده بین همدان و زنجان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(پُ پِ)
کمونی از مرت امزل استان نانسی، نزدیک مزل بفرانسه. دارای 4804 تن سکنه و راه آهن
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
شهری قدیمی در پلوپونز واقعدر الید (یونان قدیم) که بازیهای معروف المپیک درآنجا انجام میگرفت. خرابه های جالب توجه از معبد زئوس در این شهر باقی است
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
واحد گاه شماری چهارساله در یونان قدیم که هر یک با مسابقات اولمپیک آغاز میشد. اولین المپیاد را از 776 قبل از میلاد شمرده اند. (دائرهالمعارف)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
یکی از شهرهای ممالک متحدۀ آمریکا، مرکز ایالت واشینگتن. سکنۀ آن 15800 تن است
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
منسوب به المپ. رجوع به المپ شود.
- بازیهای المپیک، رجوع به مادۀ بازی (ذیل بازیهای تاریخی) و نیز مادۀ المپی و المپیاد شود. از سال 1896 میلادی مسابقات المپیک مجدداً معمول گردیدو اکنون این مسابقات هر چهار سال یک بار در پایتخت یکی از کشورهای جهان در رشته های مختلف انجام میشود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
عالم حقوق در رم مشاور اسکندر سور امپراطور رم. (170- 228م.)
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
کوه اولمپوس، اولومپوس. اولمپس. اولمپ. المپ. رشته جبالی بطول 40 کیلومتر در شمال یونان بین تسالی و مقدونیه و نزدیک ساحل دریای اژه، قله اش 2917 متر و بلندترین نقاط یونان است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اُ قَ)
پسر هشتم هولاکوخان. اجای مادر اوقمای بود. (جامع التواریخ رشیدی) ، هر مرغ بدشگون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از المعی
تصویر المعی
تیز هوش روشن خرد زیرک تیز هوش تیز رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولی
تصویر اولی
سزاوارتر، بهتر، احق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المی
تصویر المی
دردی ویدایی سیاه لب المی
فرهنگ لغت هوشیار
مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
مسابقات و ورزشها و بازیهایی که هر چهار سال یک بار با تشریفات خاص در یونان قدیم انجام میشد، از سال 1896 این مسابقات مجددا معمول گردید و جنبه بین المللی یافت. اکنون مسابقات المپیک هر چهر سال یک بار در پایتخت یکی از کشورهای جهان در رشته های: کشتی بکس وزنه برداری شنا دو و میدانی تیر اندازی دو چرخه سواری سوار کاری اسکی پاتیناژ فوتبال بسکتبال و قایقرانی انجام می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المپیا
تصویر المپیا
یکی از شهرهای آمریکا، مرکز ایالت واشنگتن
فرهنگ لغت هوشیار
((اُ لَ))
مسابقات و ورزش ها و بازی هایی که هر چهار سال یک بار با تشریفات خاصی در یونان قدیم انجام می شد. از سال 1896 م. این مسابقات مجدداً معمول گردید و جنبه بین المللی یافت
فرهنگ فارسی معین
ابر، مه
فرهنگ گویش مازندرانی
کنایه از کامل، تمامی
فرهنگ گویش مازندرانی
منی، آب حاوی نطفه ی مرد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام آبادی از دهستان فیروزجاه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی