- اول
- نخست، یکم
معنی اول - جستجوی لغت در جدول جو
- اول
- نخستین، آغاز، یکم
- اول
- ویژگی هر که یا هر چیز که در مقام نخست و پیش از چیزهای دیگر باشد، یکم
- اول ((اَ وُ))
- جمع اوایل، آغاز، نخست، نخستین
- اول
- First
- اول
- первый
- اول
- erste
- اول
- перший
- اول
- pierwszy
- اول
- primeiro
- اول
- primero
- اول
- premier
- اول
- eerste
- اول
- pertama
- اول
- أليفٌ
- اول
- पहला
- اول
- ראשון
- اول
- 첫 번째의
- اول
- birinci
- اول
- wa kwanza
- اول
- প্রথম
- اول
- پہلا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخست
سزاوارتر، بهتر، احق
دارندگان، صاحبان
گولی، گول
درختی از تیره غان ها که دو گونه از آن بنامهای ممرز و لور در جنگلهای شمالی ایران موجود است الس اولاس فق فق شرم چیت
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است