جدول جو
جدول جو

معنی اوطاء - جستجوی لغت در جدول جو

اوطاء
(اَ طَءْ)
نعت تفضیلی است. در عبارت زیر: گسترده تر، نرم تر، پاسپرده تر: فالارض باکنافها اوطاء مهاد لطاعته و اتبعشی ٔ لمشیته. (معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث 1634)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوطان
تصویر اوطان
وطن ها، میهن ها، زادبوم ها، جمع واژۀ وطن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایطاء
تصویر ایطاء
در قافیه تکرار کردن قافیه های شعر در لفظ و معنی که از عیوب قافیه است، پایمال کردن
ایطای خفی: تکرار کردن قافیه های شعر به طوری که ظاهر نباشد مانند دانا و بینا، آب و گلاب، شاخسار و کوهسار
ایطای جلی: تکرار کردن قافیه های شعر به طوری که ظاهر باشد مانند دردمند و نیازمند، ستمگر و افسون گر، سیمین و زرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوطار
تصویر اوطار
وطرها، حاجت ها، نیاز ها، جمع واژۀ وطر
فرهنگ فارسی عمید
(کَ /کِ)
ارطی برآوردن زمین.
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نخوردن چیزی را و گرسنه داشتن خود را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
پیچیده شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انطواء. (اقرب الموارد). و رجوع به انطواء و طوی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
جمع واژۀ طوی، چاه با سنگ بنا شده. (ازمعجم البلدان) (از متن اللغه). رجوع به طوی ّ شود، نوعی ماهی دریایی و نام دیگر آن حنفاء است. (لغت خطی). رجوع به حنفاء شود. نوعی از ماهی سطبرپوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ماهیی است در دریا. (مهذب الاسماء) ، ناقهالبحر. (قاموس عصری عربی به انگلیسی) ، گاو. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خارپشت، صدف، کمان سخت که زه آن متصل به قبضه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، ج اطم. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به اطم شود
اطواء ناقه، نوردهای پیه کوهان ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
ابوزیاد گوید: و از آبهای عمرو بن کلاب اطواء است که در کوهی بنام شراء واقع است. (از معجم البلدان) ، و عبارت لسان العرب چنین است: فروافکندن آنچه در درون کسی است. (از اقرب الموارد). فروانداختن آنچه در اجواف کسی است. (از متن اللغه). پلیدی انداختن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به حاجتگاه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به قضاء حاجت شدن. (تاج المصادر بیهقی) ، تطییف. (زوزنی). رجوع به تطییف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان گردیدن آب دردرخت رز. (آنندراج) (منتهی الارب). و بدین معنی هم ناقص یایی است هم واوی: اغطی الکرام اغطاءً. (منتهی الارب). جاری شدن آب در درخت انگور: اغطی الکرم، جری فیه الماء. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شطء، برآوردن درخت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همدیگر گرفتن. (منتهی الارب). از همدیگر گرفتن. (ناظم الاطباء). همدیگر دادن و گرفتن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(سِ)
درنگ کردن. درنگی شدن. آهستگی کردن. پس انداختن کاری را. درنگ آوردن. دیر کردن. دیر آمدن، کاهل شدن. کاهل ساختن. کاهل چاروا شدن. کاهل شدن چاروا کسی را
لغت نامه دهخدا
(اَ طَءْ)
کندتر. درنگی تر. دیرآینده تر. دیرنده تر:
ابطاء من غراب نوح. ابطاء من فند.
ابطاء من مهدی الشیعه
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
به لغت اهل یمن، بخشیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). دادن، بلغت یمن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نطاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نطاه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پایمال کردن، (از ’وطء’) (غیاث اللغات) (آنندراج)، بسپردن دادن، یقال: اوطأ فرسه، ای حمله علیه فوطئه و اوطاء الشی ٔ فوطئه
لغت نامه دهخدا
(غَ زَ خوا / خا)
خطا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شطء، بمعانی شاخ و برگ درخت و کشت، و آنچه در گرد ریشه های درخت برآید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به شطء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَءْ)
نعت تفضیلی از خطاء. خطاکارتر.
- امثال:
اخطاء من ذباب.
اخطاء من فراشه
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مطیه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و جمع واژۀ مطو و مطو. و مطا. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مطیه و مطو و مطاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
بارگی گرفتن ستور را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : امطی الدابه امطاء، برای سواری گرفت آن ستور را. (ناظم الاطباء). بارگی گرفتن. سوار شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابطاء
تصویر ابطاء
درنگیدن کندی پس انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
پایمال کردن، شایگان آوردن، سپردن، وا داشتن به کاری، نا دانسته بسپردن، دادن بکسی چیزی را، بر کار نادانسته و ناپیدا فرمودن کسی را، قدم بر جای قدمی دیگر نهادن، باز گردانیدن قافیه ای دوبار، از بین بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوطاب
تصویر اوطاب
جمع وطب، مشک های شیر خیک های شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوطار
تصویر اوطار
حاجات، نیازها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوطاق
تصویر اوطاق
بنگرید به اطاق
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وطن، میهن ها، جایباش ها، آغل ها جمع وطن میهنها باشها جای باشها وطنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوداء
تصویر اوداء
جمع ودید، دوستان، دوستداران، دوست دارندگان، محبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشطاء
تصویر اشطاء
خوشه بر آوردن، شاخه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطاء
تصویر اخطاء
خطاکردن اشتباه کردن، منسوب بخطا کردن خطا گرفتن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارطاء
تصویر ارطاء
بالندگی دختر بالنده شدن زن شدن دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوطان
تصویر اوطان
((اَ یا اُ))
جمع وطن، میهن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعطاء
تصویر اعطاء
((اِ))
بخشیدن، دادن، بخشش، دهش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخطاء
تصویر اخطاء
خطا کردن، اشتباه کردن، منسوب به خطا کردن، خطا گرفتن بر کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایطاء
تصویر ایطاء
پایمال کردن، از عیوب قافیه و آن تکرار قافیه در شعر است
فرهنگ فارسی معین