جدول جو
جدول جو

معنی اوشم - جستجوی لغت در جدول جو

اوشم
ابریشم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اخشم
تصویر اخشم
ویژگی کسی که حس شامه اش خوب نیست و بوها را تشخیص نمی دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوشه
تصویر اوشه
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشن، صعتر، سعتر، کالونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوام
تصویر اوام
وام، قرض، دین، فام، پام
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
ابام. قرض و وام. (از برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج) : پس خواجه ابوطاهر را بسبب صوفیان اوامی افتاد.
(اسرارالتوحید).
وگر از تنگ شکر خرج نخواهی که کنی
با وام از سخن من بستان شیرینی.
کمال اسماعیل.
تا در این شهر آمدم از بس اوام
من رهی بفروختم کاشانه را.
کمال اسماعیل (آنندراج) (انجمن آرا).
مریدی گفت اگر چیزی قبول کردی تا در وجه اوام کرده بودیم بگزاردیمی بد نبودی. (تذکرهالاولیاء).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
ولیمه ده تر: اولم من الاشعث. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(اُ زُ)
انگور. (غیاث اللغات). رجوع به اوزوم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ذُ)
جمع واژۀ وذم. (منتهی الارب). رجوع به وذم شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دهی است جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. سکنۀ آن 198 تن و آب آن از چشمه و محصول آن برنج و مختصر ابریشم و گندم است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. اکثر سکنه در تابستان به ییلاق دره چاف رود میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب است به اوش که از بلاد معروف فرغانه است. (از انساب سمعانی). رجوع به اوش شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
یوز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به یوز شود، کسی که سینه اش کج بود. (ناظم الاطباء) ، آنکه برخی از کلمات را راست نتواند گفت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
دارویی رستنی که بر دو گونه است باغی و صحرایی، باغی را مرزه و صحرایی را سعتر گویند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (هفت قلزم) ، تاریکی برهم نشسته، زیست خوش وفراخ با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ / شِ)
شبنم و آن رطوبتی است که شبها بر سبزه نشیند. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
کاکوتی و آن گیاهی است که بعربی سعتر بری خوانند. (هفت قلزم). آویشن
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
جانوری است که عجم آنرا سموره گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
قسمی گیاه کائوچوک دار. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
تشنگی یا گرمی آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تشنگی. (مهذب الاسماء) ، افکندن. (برهان) (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
فراخ بینی.
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
هر دو رنگ که با هم آمیخته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر دو رنگ آمیخته شده با هم. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
ظالم تر. ستمگرتر.
- امثال:
اغشم من السیل. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
هرچه که بر وی خطها و سیاهی و نگارها باشد. (منتهی الأرب) ، مرد لاغرسرین. (منتهی الأرب). مؤنث: رصحاء. ج، رصح
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوسم
تصویر اوسم
زیباتر خوشگل تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشک
تصویر اوشک
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورم
تصویر اورم
توده مردم، سپهسالار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوام
تصویر اوام
قرض و وام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکشم
تصویر اکشم
کسی که در خلقتش نقصی وجود داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشم
تصویر روشم
مهر مهر چوبین که بدان سرخم ها و مانند آن مهر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
فراخ بینی ابویا کسی که بوییدن نتواند گنده بینی آنکه بینی وی بوی گرفته باشد بعلتی آنکه قوه بویایی ندارد آنکه بوی بد و خوب را در نمی یابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشم
تصویر ارشم
سیاه نگاره، نکوهیده و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوام
تصویر اوام
وام، قرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوام
تصویر اوام
رنگ، لون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخشم
تصویر اخشم
((اَ شَ))
گنده بینی، آن که بوی بد و خوب را درنمی یابد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکشم
تصویر اکشم
ب یسپر، دماغ بریده، نارسا
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاه خوشبوی کوهی با گل های آبی رنگ که برگ هایی شبیه به بوته
فرهنگ گویش مازندرانی