مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشن، صعتر، سعتر، کالونی
مَرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشن، صَعتَر، سَعتَر، کالونی
حریص تر. - امثال: اجشع من اسری الدخان. اجشع من الوافدین علی الدخان. اجشع من وفد تمیم. (مجمع الأمثال میدانی) ، اجعمت الأرض، ای کثر الحنک علی نباتها فأکله و الجأه الی اصوله. (منتهی الارب)
حریص تر. - امثال: اجشع من اسری الدخان. اجشع من الوافدین علی الدخان. اجشع من وفد تمیم. (مجمع الأمثال میدانی) ، اجعمت الأرض، ای کثر الحنک علی نباتها فأکله و الجأه الی اصوله. (منتهی الارب)
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
آنکه با دیگری بیامیزد و بنشیند با وی و بخورد طعام وی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آنکه بنزد کس آید و بر سفرۀ او نشیند و با وی طعام خورد. (از اقرب الموارد)
کلاکموش. (منتهی الارب) (آنندراج). موش صحرایی، جمع واژۀ ورک. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : فینفع من وجع الظهر و الاوراک و المفاصل. (ابن البیطار). رجوع به ورک شود
کلاکموش. (منتهی الارب) (آنندراج). موش صحرایی، جَمعِ واژۀ وَرِک. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : فینفع من وجع الظهر و الاوراک و المفاصل. (ابن البیطار). رجوع به ورک شود
لغهً به معنی خداوند کمک کننده است. (از قاموس کتاب مقدس). ابن الندیم نام او را مبدل ’هویعبن بثیری’ یا ’بسیری’ ضبط کرده است. (یادداشت مؤلف). لفظ هوشع به معنی نجات یا خلاصی به کار رفته و نام چهارمین پیامبر بنی اسرائیل است که 60 سال نبوت داشته است. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از کتابهای عهد عتیق (تورات) به نام او و از اوست. (یادداشت مؤلف) پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغهً به معنی خداوند کمک کننده است. (از قاموس کتاب مقدس). ابن الندیم نام او را مبدل ’هویعبن بثیری’ یا ’بسیری’ ضبط کرده است. (یادداشت مؤلف). لفظ هوشع به معنی نجات یا خلاصی به کار رفته و نام چهارمین پیامبر بنی اسرائیل است که 60 سال نبوت داشته است. (از قاموس کتاب مقدس). یکی از کتابهای عهد عتیق (تورات) به نام او و از اوست. (یادداشت مؤلف) پسر ایلیه و آخر ملوک اسرائیل است که نسبت به سایرین شرارتش کمتر بود. (قاموس کتاب مقدس)
ابن نون بن افراهم بن یوسف بن یعقوب. صاحب موسی و خلیفۀ او که در حیاتش نوبت به وی منتقل گردید. (از منتهی الارب). یوشعبن نون وصی حضرت موسی (ع) ابن افراهم بن یوسف (ع). (از حبیب السیر). پیغمبری معروف. (دهار). یوشع پس از مرگ هارون سه سال وصی موسی شد. موسی با یوشع اندر بیابان برفت. باد و تاریکی برآمد. موسی یوشع را در کنار گرفت و در میان پیراهن ناپدید گشت. یوشع بازگردید و بنی اسرائیل را گفت. گفتند موسی را بکشتی. او را بگرفتند و ده موکل بر وی کردند تا خدای تعالی در خواب بنمود که موسی را اجل رسید. یوشع را رها کردند و خدای تعالی او را پیغامبری داد و بنی اسرائیل را از تیه بیرون آورد در عهد منوچهر و به حرب جباران برد. آنان حیلت کردند و زنان نیکو را به سپاه بنی اسرائیل فرستادند تا ایشان زنا کنند و هلاک شوند و خدای تعالی سه روزه طاعون بر ایشان افکند بدان گناه. و بسیاری هلاک شدند در آن سه روز. یوشع ولایت جباران بستد و بسیار جایی دیگر و بنی اسرائیل را بازپس آورد. و چون عمر یوشع به 128 سال رسید بمرد. پیغمبری مرسل بود مستجاب الدعوه و از بعد او کالوب بن یوفنا بود. (از مجمل التواریخ والقصص صص 203-205). یعقوب و... یوشع و یسع همگی اعجمی هستند. (از المعرب جوالیقی ص 355). در تواریخ آمده است که هارون و یوشعبن نون برای حضرت موسی نویسندگی می کردند. (صبح الاعشی ج 1 ص 39). او وصی موسی بود و با مردم کنعان جنگ می کرد و برای این که جنگ را به پایان آرد به خورشید امر توقف داد (رد شمس) و گویند یسع که در قرآن آمده هموست و باز گویند عمه زادۀ موسی بود. (یادداشت مؤلف) : یوشع بن نون اگرچه نیز وصی بود همبر هارون نبود یوشع بن نون. ناصرخسرو. تأویل را طلب که جهودان را این قول پند یوشع بن نون است. ناصرخسرو. حال الیاس و یوشع و ذوالکفل یافته هریک از کفایت کفل. سنایی. و رجوع به فهرست حبیب السیر و قاموس کتاب مقدس و آثارالباقیه ص 75 شود گفته اند نام همان کسی است که به شباهت و شکل عیسی درآمد و به دار آویخته و کشته شد. (از کامل ابن اثیر چ جدید بیروت ص 318) نام پسر نوح پیغمبر. (ناظم الاطباء)
ابن نون بن افراهم بن یوسف بن یعقوب. صاحب موسی و خلیفۀ او که در حیاتش نوبت به وی منتقل گردید. (از منتهی الارب). یوشعبن نون وصی حضرت موسی (ع) ابن افراهم بن یوسف (ع). (از حبیب السیر). پیغمبری معروف. (دهار). یوشع پس از مرگ هارون سه سال وصی موسی شد. موسی با یوشع اندر بیابان برفت. باد و تاریکی برآمد. موسی یوشع را در کنار گرفت و در میان پیراهن ناپدید گشت. یوشع بازگردید و بنی اسرائیل را گفت. گفتند موسی را بکشتی. او را بگرفتند و ده موکل بر وی کردند تا خدای تعالی در خواب بنمود که موسی را اجل رسید. یوشع را رها کردند و خدای تعالی او را پیغامبری داد و بنی اسرائیل را از تیه بیرون آورد در عهد منوچهر و به حرب جباران برد. آنان حیلت کردند و زنان نیکو را به سپاه بنی اسرائیل فرستادند تا ایشان زنا کنند و هلاک شوند و خدای تعالی سه روزه طاعون بر ایشان افکند بدان گناه. و بسیاری هلاک شدند در آن سه روز. یوشع ولایت جباران بستد و بسیار جایی دیگر و بنی اسرائیل را بازپس آورد. و چون عمر یوشع به 128 سال رسید بمرد. پیغمبری مرسل بود مستجاب الدعوه و از بعد او کالوب بن یوفنا بود. (از مجمل التواریخ والقصص صص 203-205). یعقوب و... یوشع و یسع همگی اعجمی هستند. (از المعرب جوالیقی ص 355). در تواریخ آمده است که هارون و یوشعبن نون برای حضرت موسی نویسندگی می کردند. (صبح الاعشی ج 1 ص 39). او وصی موسی بود و با مردم کنعان جنگ می کرد و برای این که جنگ را به پایان آرد به خورشید امر توقف داد (رد شمس) و گویند یسع که در قرآن آمده هموست و باز گویند عمه زادۀ موسی بود. (یادداشت مؤلف) : یوشع بِن نون اگرچه نیز وصی بود همبر هارون نبود یوشع بِن نون. ناصرخسرو. تأویل را طلب که جهودان را این قول پند یوشع بِن نون است. ناصرخسرو. حال الیاس و یوشع و ذوالکفل یافته هریک از کفایت کفل. سنایی. و رجوع به فهرست حبیب السیر و قاموس کتاب مقدس و آثارالباقیه ص 75 شود گفته اند نام همان کسی است که به شباهت و شکل عیسی درآمد و به دار آویخته و کشته شد. (از کامل ابن اثیر چ جدید بیروت ص 318) نام پسر نوح پیغمبر. (ناظم الاطباء)
دارویی رستنی که بر دو گونه است باغی و صحرایی، باغی را مرزه و صحرایی را سعتر گویند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (هفت قلزم) ، تاریکی برهم نشسته، زیست خوش وفراخ با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دارویی رستنی که بر دو گونه است باغی و صحرایی، باغی را مرزه و صحرایی را سعتر گویند. (برهان) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (هفت قلزم) ، تاریکی برهم نشسته، زیست خوش وفراخ با ناز و نعمت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
فرومایه تر و پست تر. (ناظم الاطباء). وضیعتر. - امثال: اوضع من ابن قرضع، و ابن قرضع مردی از اهل یمن بوده که در لئامت و پستی بوی مثل زنند. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
فرومایه تر و پست تر. (ناظم الاطباء). وضیعتر. - امثال: اوضع من ابن قرضع، و ابن قرضع مردی از اهل یمن بوده که در لئامت و پستی بوی مثل زنند. رجوع به مجمعالامثال میدانی شود
مردی که انگشت ابهام پایش بر سبابه برنشسته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنکه انگشت سترگ پای وی بر دیگر افتاده باشد. (تاج المصادر بیهقی).
مردی که انگشت ابهام پایش بر سبابه برنشسته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنکه انگشت سترگ پای وی بر دیگر افتاده باشد. (تاج المصادر بیهقی).