جدول جو
جدول جو

معنی اوشال - جستجوی لغت در جدول جو

اوشال
برکه، تالاب، محل جمع شدن آب در کوه
تصویری از اوشال
تصویر اوشال
فرهنگ فارسی عمید
اوشال
(اَ)
جمع واژۀ وشل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به وشل شود، ائمۀ هدی. جانشینان پیغمبر:
سر بر زمین سجده نهاده ست بی رکوع
آن کونه زاوصیا بسوی انبیا شده ست
از علم بی نصیب نمانده ست لاجرم
هر کو به انبیا ز ره اوصیا شده ست.
ناصرخسرو.
رجوع به ماده بعد شود
لغت نامه دهخدا
اوشال
(اَ)
تالاب و برکه و آب انبار و خزانه های آب در کوهها. (برهان) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). برکه و آب گیر. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اوشال
جمع وشل، زهاب ها اشک ها ترابه ها بیم ها پیاپی
تصویری از اوشال
تصویر اوشال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوجال
تصویر اوجال
وجل ها، خوف ها، ترس ها، بیم ها، جمع واژۀ وجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوحال
تصویر اوحال
وحل ها، گل و لای ها، منجلاب ها، جمع واژۀ وحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوشاق
تصویر اوشاق
غلام، پسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشال
تصویر پوشال
گیاه خشک، تراشۀ چوب، ساقه های نازک نی و جگن و گیاه های دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوصال
تصویر اوصال
وصل ها، وصال ها، پیوستن ها، مقابل هجر ها، مرتبط شدن ها، پیوندها، اعضای بدن، جمع واژۀ وصل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ وعل. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (دهار).
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری، سکنۀ آن 580 تن و آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، پنبه، غلات، حبوبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان پارچه های نخی بافی است، راه فرعی به شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری، سکنۀ آن 100 تن و آب آن از رود خانه تجن و محصول آن برنج، غلات، پنبه، کنف، صیفی، و شغل اهالی زراعت است، در حدود 30 باب دکان و روزهای سه شنبه هر هفته بازار عمومی دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وقل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درخت مقل یا بار آن یا بار خشک آن، و بار تر آنرا بهش نامند. (آنندراج). رجوع به وقل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ورل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب). رجوع به ورل شود
لغت نامه دهخدا
رشته کوهی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که بطول 2640 کیلومتر در امتداد شمال جنوب بین آسیا و اروپا ممتد است، بلندترین قلۀ آن نارودا 1885 متر است، جز در قسمت سنگلاخ شمالی جنگلهای فراوان دارد، دارای منابع معدنی سرشار (آهن، منگنز، نیکل، کروم، مس، فلزات و سنگهای قیمتی، بوکسیت، پنبۀ کوهی، زغال سنگ و نفت) است، مراکز عظیم صنعتی آنجا در 1930- 1939م، در شهرهای سوردلوفسک و ماگنیتاگورسک نیژنی تاگیل و مولوتوف احداث شد، (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
هشیله دادن کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِمْ)
کم کردن بهرۀ کسی را، (از ’وش ل’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
جمع واژۀ شول. (منتهی الارب). جمع واژۀ شول (بالفتح) ، بمعنی آب اندک و باقیمانده در بن مشک و مرد چالاک در هر کار. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
از پوچ یا پوک یا پوش + آل حرف نسبت، چیزهای سبک و میان تهی و هیچکاره چون تراشه و رندیدۀ چوب و خردۀ نجاری، الیاف و ساقه های برخی رستنی ها چون برنج و جز آن، پوچال، رندش، پر و پوشال، از اتباع است بمعنی آنچه از مرغ بجای ماند بعد از اوریدکردن آن از پر و چینه دان و امعاء دور افکندنی آن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وصل، جمع واژۀ وعل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وعل شود
لغت نامه دهخدا
چیزهای سبک ومیان تهی وهیچکاره چون تراشه ورندیده چوب و خرده نجاری والیاف و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وغل، ناخواندگان خود مهمانان، پناهگاه ها، سست کاران، به خود بندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوپال
تصویر اوپال
لاتینی خور چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اورال
تصویر اورال
جمع ورل، بزمجه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوحال
تصویر اوحال
جمع وحل، گل های چسبناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوجال
تصویر اوجال
جمع وجل، باک ها بیم ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقال
تصویر اوقال
جمع وقل، کندر دارها از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوعال
تصویر اوعال
جمع وعل، توانمندان مهتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشاب
تصویر اوشاب
ولگردان بیسر و پایان، گروه ها مردمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوصال
تصویر اوصال
جمع وصل، بند اندام ها جمع وصل پیوندها بندها اعضای بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشان
تصویر اوشان
افشاندن که پاشیدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشاز
تصویر اوشاز
جمع و شز، یاریگران، فرما نبرداران، پیوند ها، شتاب ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشال
تصویر پوشال
تراشه چوب، ساقه نازک بعضی گیاهان مانند، برنج، نی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوحال
تصویر اوحال
((اُ))
جمع وحل، گل چسبنده و رقیق که پا در آن گیر کند و بماند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوشاق
تصویر اوشاق
((اُ))
پسر، غلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اوصال
تصویر اوصال
((اَ یا اُ))
جمع وصل، پیوندها، بندها
فرهنگ فارسی معین