جدول جو
جدول جو

معنی اوسیمون - جستجوی لغت در جدول جو

اوسیمون
تودری، گیاهی بیابانی و شبیه گیاه خردل با برگ های باریک و کرک دار و گل های زرد و خوشه ای و دانه های ریز و قهوه ای رنگ و لعاب دار، خیس کرده یا دم کردۀ آن را برای تسکین سینه درد و دفع سرفه می خورند و برای صاف کردن سینه و رفع گرفتگی صدا نافع است
قدومه، مادردخت، شندله، جنفج
تصویری از اوسیمون
تصویر اوسیمون
فرهنگ فارسی عمید
اوسیمون(اَ)
تودری. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). دوایی است که آنرا تودری گویند اگر به آب بیامیزند و بر ورمهای بن گوش ضماد کنند نافع باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اوسیمون
یونانی تودری از داروها
تصویری از اوسیمون
تصویر اوسیمون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوسیون
تصویر لوسیون
محلول دارویی مایع که روی پوست مالیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افتیمون
تصویر افتیمون
گیاهی سرخ رنگ از تیره سس ها، دارای شاخه های باریک، برگ های ریز و گل های سرخ رنگ و ریشۀ کلفت وتلخ مزه که به گیاه و اشیای مجاور خود می پیچد. در طب قدیم برای معالجۀ امراض عصبی، دماغی، فالج، لقوه و اوجاع مفاصل به کار می رفته، زیرۀ رومی، کشوث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتیمون
تصویر انتیمون
آنتیموان، فلزی سفید و درخشنده که در معدن به صورت ترکیب با گوگرد به دست می آید و در ساخت حروف چاپ، طب و داروسازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
ابن اثیر در ذکر اخبار اردشیر بن بابک گوید: و کان فی سواحل بحر فارس ملک اسمه اسیون یعظم، فسار الیه اردشیر فقتله و قتل من معه و استخرج له اموالاً عظیمه. (کامل ابن اثیر چ مصر ج 1 ص 167) ، بلند کردن بنا. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، برداشتن آواز، آشکار کردن چیزی. آشکارا کردن چیزی، نسبت کردن سخن را به کسی. (منتهی الارب) ، بلند کردن نام. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، بلند گردانیدن قدر و منزلت کسی را: اشاد بذکره. (منتهی الارب) ، تعریف کردن، شناسانیدن گمشده را، هلاک کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فُ یُنْ)
از سرداران و خطبای بزرگ آتن بود که در حدود سال 400 قبل از میلاد تولد یافت و در 317 قبل از میلاد درگذشت. فوسیون در فلسفه و علوم شاگرد افلاطون و در سیاست پیرو آریستیدس بود و در جنگ مقدونیه آتنیان را نصیحت میکرد که با فیلپوس صلح کنند اما چون فیلپوس بر شهر ابوآ حمله برد با دسته ای ازلشکریان آتن به کمک شهر مزبور رفت و از غلبۀ پادشاه مقدونیه جلوگیری کرد و این واقعه به سال 350 یا 340 قبل از میلاد بود وی در سیاست رقیب دمستنس بود و عقیده داشت که آتن با اسکندر مقدونی هم صلح کند. چندی پس از مرگ اسکندر فوسیون به ریاست حکومت نیمه معتدلی که در آتن پدید آمده بود منصوب شد ولی چون ’نیکانر’ سردار ’آنتیوکوس اپیغان’ ناگهان بندر پیرس را تصرف کرد مردم آتن به او بدگمان شدند و او را به نوشیدن شوکران محکوم ساختند ولی چندی پس از مرگ او آتنیان به بیگناهی او پی بردند و برایش مجسمه ای ساختند. (از تعلیقات ترجمه تمدن قدیم فوستل دو کولانژ از نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
ذنب السباع، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ مَ)
نوعی از ریحان کوهی که آنرا بادروج خوانند. (آنندراج) (برهان). و بکسر قاف هم بنظر آمده که بر وزن لرزیدن باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
بناگوشی. بیماری عفونی مسری ناشی از ویروس. علائمش آماس و دردناکی غدۀ بناگوشی و غدد دیگر بزاق و تب، و کمونش 12 تا 26 روز است. یک دفعه ابتلای به آن ایمنی همیشگی میدهد. ممکن است سبب ورم بیضه و عقم (قطع نسل) شود. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بلغت یونانی دوایی است که آنرا بفارسی مرزنگوش و به عربی آذان الفار خوانند. خوردن آن با شراب گزندگی افعی را نافع باشد. (برهان). نام گیاهی است کوچک که دارای گلهای آبی رنگ است و فرنگیان آنرا ’فراموش نکنید من را’ مینامند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی ارنب است. (تحفۀ حکیم مؤمن). خرگوش
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دوائیست معروف و آن شکوفۀ نباتی باشد که به سعتر میماند و سر شاخهای آن باریک است و طبع آن گرم و خشک، کوفت صرع را نافع است و آنرا بعربی سبعالشعرا خوانند و بعضی گویند زیرۀ رومی است و آن سرخ رنگ و تیزطعم می باشد. (برهان) (آنندراج). دوائیست معروف صفرا را نافع و دافع. (انجمن آرای ناصری). زیرۀ رومی که سرخ و سبز است. (مؤید الفضلاء). نوعی از سس و از تیره پیچکیان است که در سابق در بیماریهای قلبی بکار میرفته است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 271). گیاهی از تیره پیچکیان که شبیه سس میباشد و مانند آن انگل گیاهان دیگر بخصوص یونجه میشود، سس صغیر، کشوث، دواءالجنون. (فرهنگ فارسی معین). تخمها و شاخها باریک و شکسته است و طعم او تیز است و گروهی گفته اند زیرۀ رومی است و دیسقوریدوس میگوید: شکوفۀ نباتیست که به سعتر ماند و ساق او توتیر (؟) از ساق سعتر است و سر شاخ او باریک است چون موی. بهتراو آنست که سرخ تر و تیزبوی تر بود. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی) : محمد زکریا بازگشت و بخانه آمد و مطبوخ افتیمون فرمود و بخورد، شاگردان پرسیدند که ای حکیم چرا این مطبوخ بدین وقت همی خوری ؟ گفت: از بهر آن خندۀ آن دیوانه که تا وی از جمله سودای خویش جزوی در من ندیدی، نخندیدی. (منتخب قابوسنامه ص 40).
اگر عدوی تو را در سر است سودائی
بدفع سودا تیغت بس است افتیمون.
رشید وطواط.
و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 52 و کتاب قانون ابوعلی کتاب ثانی ص 158 و اختیارات بدیعی و ترجمه صیدنه شود، پی بکردن اشتر بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نعنع است. (فهرست مخزن الادویه) ، لولوئی که کودک را بدان میترسانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ مو)
قدّاح. صاحب بیان الأدیان آرد: الفرقه الرابعه من الشیعه. اصل مذهب ایشان بظاهر تشیع و دوستداری امیرالمؤمنین علی است کرّم اﷲ وجهه و بباطن کفر محض است و از مصربرخاسته است. مردی بود او را بومیمون قداح خواندند و دیگر، آنرا عیسی چهارلختان (چهاربختان ؟) و دیگر، آنرا فلان دندانی و هر سه کافر و ملحد بودند و با یکدیگر دوستی داشتند و بوقت طعام و شراب با هم بودندی. بومیمون قداح روزی گفت مرا قهر می آید از دین محمد و لشکر ندارم که با ایشان حرب کنم و نعمت هم ندارم اما در مکر و حیل، چندان دست دارم که اگر کسی مرا معاونت کند من دین محمد را زبرزیر کنم، عیسی چهار لختان (چهار بختان) گفت من نعمت بسیار دارم و این صرف کنم و هیچ دریغ ندارم، در این قرار دادند. بومیمون قداح پسری داشت که سخت نیکوروی بود و معروف بجمال... بومیمون قداح دعوی طبیبی [و] درستکاری داشتی، این پسر خویش را موی نهاد چنانکه علویان را و عیسی چهار لختان (چهار بختان) مالی بداد تااز جهت این کودک اسباب و سازهای تجمل ساختند و خبر درافکندند که علویست و ایشان خدمتکاران اواند و او را بتجملی عظیم به مصر آوردند و پیش او ننشستندی و بتعظیم و حرمت با او سخن گفتندی و هر کسی را بدو راه ندادندی تا کار او بالا گرفت. آنگاه این مذهب بیرون آوردند و گفتند شریعت را ظاهریست و باطن، ظاهر این است که مسلمانان بدان تعلق کردند و میورزند و هر یک را باطنی است که آن باطن رسول صلوات اﷲ علیه دانست و جز با علی بکسی نگفت و علی با فرزندان و شیعه و خاصگان خویش گفت و آنکه آن باطن را دانست از رنج طاعت و عبادت برآسود. و پیغامبر صلوات اﷲ علیه را ناطق گویند و علی رضی اﷲ عنه را اساس خوانند و میان ایشان مواضعات است و القاب، چنانکه عقل را سابق خوانند و اوّل، یعنی آنکه گویند نفس از عقل پدیدار آمد و همه چیزها رادر جهان نفس پدیدار آورد و تفسیر این آیت، والتین والزیتون و طور سینین، گویند تین عقل است که همه مغز است و نفس زیتون است که همه لطافت است با کثافت آمیخته، چنانکه زیتون با دانه و طور سینین ناطق است یعنی محمد صلوات اﷲ علیه که بظاهر چون کوه درشت بود با خلق بشمشیر سخن گفت و بباطن در او چیزها بود چون کوه که در او جواهر باشد و بلدالامین اساس است یعنی علی که تأویل شریعت از او ظاهر شد و مردمان از بلا ایمن شدند. و همچنین چهار جوی بهشت را همین تأویل کردند. غرض ایشان همه ابطال شریعت است که لعنتها بر ایشان باد. و گویند که پیغامبر علیه السلام پدر مؤمنان است و علی مادر که پیغامبر با علی از روی علم و معرفت فراز آمد تا از هر دو علم باطن متولد شد. و گویند اول چیزی که بوجود آمد عالم عقل بود پس عالم نفس پدید آمد آنگاه این همه مخلوقات بوجود آمدند. و آدمی بنفس جز وی زنده است: چون بمیرد آن جزو بکل خویش باز رود. اگر کسی پرسد ایشان را که عالم عقل از چه چیز پیدا آمد گویند به أمر پدید آمد، چون بپرسی به أمر که پدید آمد گویند ما ندانیم و هم ما را طاقت آن نیست که حق را و صانع را بتوانیم دریافت نه گوئیم که هست و نه گوئیم نیست بلکه محققان توحید چنین گویند که اعتماد بر آن است یعنی نیست (؟) تعالی اﷲ عما یقولون علواً کبیراً. بدین طریق مسلمانان را از دین بیرون بردند بعد از آنکه سخن همه از آیت و خبر رسول گویند و چون نگاه کنی معجزۀ مه [شایدمهتر] را منکرند و گویندآنچه [شاید آنکه] پیغامبر صلوات اﷲ علیه این شرایع از بهر ابلهان و نادانان پیدا آورد تا ایشان را همیشه مشغول و زبر زیر دارد و بهیچ فضول نپردازند والا از این شریعتها هیچ نیست. و هر یکی را از احکام شریعت تأویلی نهاده اند و باطنی، چون بتحقیق بنگری همه در ابطال شریعت کوشیده اند، لعنهم اﷲ. چنانکه گویند در معنی این خبر که پیغمبر صلوات اﷲ علیه گفت: القبر روضه من ریاض الجنه او حفره من حفرالنیران، معنی این گور تن آدمی است که گور شخص اوست و نفس اندروست اگر این کس باطنی باشد و خویشتن را بگذارد احکام شریعت رنجه ندارد تن او روضۀ بهشت باشد پس اگر باطن و تأویل شریعت نداند [و] بطاعت و عبادت رنج کشد تن او از کندۀ دوزخ باشد و گویند درخت طوبی که گویند درختی است در بهشت بهیچ جای نباشد که شاخ آن درخت آنجا نرسد، تأویل این چیز آفتاب است که هر روز همه عالم را بگیرد و بهر سرائی جائی نباشد که از او شاخی فرونیاید ومانند این تأویلها ساخته اند قرآن و شریعت و نماز وروزه و حج و ایمان را و اگر هر یک را شرح دهیم کتاب دراز گردد اینقدر که یاد کردیم نمودار، بسنده باشدو بنای مذهب ایشان بر هفتگانه است و بهفت پیغامبر مقرند بظاهر و هرچند بباطن همه را منکراند و امام هفت گویند و آنکه هنوز بیرون نیامده است و منتظر است ولی الزمان خوانند و روز عید ماه رمضان از هر سری درمی و دانگی بستانند یعنی هفت دانگ. و ایشان را بهر شهری کسی است که خلق را بدین مذهب دعوت کند و آنکس را صاحب جزیره خوانند و از دست وی بهر شهری داعیان باشند.و آن کس را که دین بر او عرضه کنند مستجیب خوانند. و دو تن بودند معروف به روزگار ما که ایشان بمحل صاحب جزیره رسیده بودند، یکی ناصرخسرو که بیمگان مقام داشت و آن خلق را از راه برد و آن طریقت او [از] آنجا برخاست و دیگر حسن صباح که به اصفهان می نشست و ازآنجا به ری آمد و متواری گشت و خلقی مردم (؟) را ازخراسان و عراق بیراه کرد و بدین مذهب خواند و یکی بود بغزنین که او را محمد ادیب خواندندی و داعی مصریان بود و خلقی بی حد را از شهر و روستا بیراه کرده است و این قدر بدان نبشته آمد تا اگر کسی از این جنس سخن شنود بداند که سخن ایشان است و بدان التفات نکند وزرق ایشان نخرد. گفتیم که ایشان دو گروه اند: 1- الناصریه، اصحاب ناصرخسرو و او ملعونی عظیم بوده است وصاحب تصانیف و کتاب وجه الدین و دلیل المتحیرین او تصنیف کرده است در کفر و الحاد و بسیار کس از اهل طبرستان از راه برفته اند و آن مذهب بگرفته. 2- الصباحیه، اصحاب حسن صباح، او مردی تازی زبان بود و اصل او ازمصر بوده است و مبتدعی عظیم. رجوع به بیان الأدیان چ طهران صص 36- 39 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ مو)
انگبین. عسل. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (دهار) (المرصّع)
لغت نامه دهخدا
به رومی اسم ایرسا است. (تحفه)
لغت نامه دهخدا
ریسموس الیونانی. بقول جاحظ در البیان و التبیین (چ السندوبی ج 1 ص 295و ج 2 ص 178) وی از مجانین شعرای یونان بوده است
لغت نامه دهخدا
(مِ)
کنیۀ شهد. (آنندراج). انگبین
لغت نامه دهخدا
(اَ)
انتیموان. رجوع به انتیموان شود.
- انتیمون مقیی، عبارتست از طرطرات پتاس و انتیمون. (ناظم الاطباء) ، دو مؤنث. دو زن. دو دختر: یوصیکم اﷲ فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین. (قرآن 11/4) ، اندرز میکند خدای شما رادر کار فرزندان شما پسر را چند بهرۀ دو دختر. (کشف الاسرار ج 2 ص 430). و رجوع به انثی و انثیان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افسنطین
لغت نامه دهخدا
تصویری از اروسیون
تصویر اروسیون
فرانسوی فرسایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروسیمون
تصویر اروسیمون
یونانی از گیاهان تودری تودری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوزیمون
تصویر اوزیمون
جیر جیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقیمون
تصویر اوقیمون
بادروگ از گیاهان دارویی ریحان کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقیمن
تصویر اوقیمن
بادروگ از گیاهان دارویی ریحان کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده ریزه رومی از داروهای گیاهی گیاهی از تیره پیچکیان که شبیه سس میباشد و مانند آن انگل گیاهان دیگر بخصوص یونجه میشود سس صغیر کشوث دوا الجنون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوسیون
تصویر پوسیون
شربت داروئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوزیمیون
تصویر اوزیمیون
یونانی تازی شده جیر جیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوسیسون
تصویر سوسیسون
سوسیس درشت خام یا پخته که ادویه بسیار بدان زده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
اگیزون
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان گیل خوران قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی