جدول جو
جدول جو

معنی اوذح - جستجوی لغت در جدول جو

اوذح
(اَ ذَ)
لئیم. (اقرب الموارد). زبون و پست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوضح
تصویر اوضح
واضح تر، آشکارتر، روشن تر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ذَ)
آنکه در رفتن هر دو رانش بهم ساید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازتاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (ازمصادر زوزنی). آنکه رانهایش برهم نشیند وقت رفتن. (مجمل اللغه). ج، مذح. (از مهذب الاسماء) (از المرجع).
لغت نامه دهخدا
(اَ ذُ)
جمع واژۀ وذم. (منتهی الارب). رجوع به وذم شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
آب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). ماء
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
خاک. (منتهی الارب) (المنجد) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
واضح تر. آشکارتر. (ناظم الاطباء). پیداتر. روشن تر. (آنندراج). هویداتر
لغت نامه دهخدا
(شَ ذَ)
ماده شتر دراز بر روی زمین (یا آن به دال است یعنی شودح). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شودح شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وذحه. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ وذحه. مثل بدن، جمع واژۀ بدنه. (اقرب الموارد). رجوع به وذح و وذحه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
حرکت و سیر شدید کردن. (اقرب الموارد) (المنجد). سیر کردن، سیر عنیف، گرد آوردن گوسفندان و مانند آنها را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوقح
تصویر اوقح
بیشرمتر دریده تر وقیح تر بیشرمتر شوختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوضح
تصویر اوضح
نمایان تر آشکارتر پیداتر روشنتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوکح
تصویر اوکح
خاک و سنگ جای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوضح
تصویر اوضح
((اَ یا اُ ضَ))
آشکارتر، روشن تر
فرهنگ فارسی معین